Dictiornary-Farsi | معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
planning factor	معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی


Other Matches

linear programming	برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
moulting	پر ریزی موی ریزی
planning directive	دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning comission	هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method	روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
planning guidance	راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
performance standard	معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
inpouring	تو ریزی
deplumation	پر ریزی
gravelling	شن ریزی
tininess	ریزی
shrouding	شن ریزی
molt	پر ریزی
foundation	پی ریزی
schematization	برنامه ریزی
landslips	فرو ریزی
rip rap	سنگ ریزی
outflows	بیرون ریزی
landslip	فرو ریزی
schematization	طرح ریزی
cast iron	چدن ریزی
earthwork	خاک ریزی
bellfounding	زنگ ریزی
suffusion	زیر ریزی
programming	برنامه ریزی
projecting	طرح ریزی
placing concrete	بتن ریزی
acting out	برون ریزی
actification	سرکه ریزی
retropulsion	درون ریزی
foundation	پی ریزی اساس
planning	طرح ریزی
planning <adj.>	برنامه ریزی
budgeting	بودجه ریزی
bloodbaths	خون ریزی
bloodbath	خون ریزی
sweat	عرق ریزی
sweating	عرق ریزی
sweats	عرق ریزی
perspiration	عرق ریزی
fillings	خاک ریزی
filling	خاک ریزی
outflow	بیرون ریزی
effusions	برون ریزی
effusion	برون ریزی
casting	چدن ریزی
foundry	چدن ریزی
foundries	چدن ریزی
modelling	طرح ریزی
libation	ساغر ریزی
libations	ساغر ریزی
evacuation	برون ریزی
scheming	طرح ریزی
purge	برون ریزی
minuteness	ریزی ناچیزی
concrete work	بتن ریزی
green sand molding	قالب ریزی تر
grouting	دوغاب ریزی
purges	برون ریزی
designment	طراح ریزی
foundation soil	پی ریزی ساختمان
purged	برون ریزی
iron foundry	اهن ریزی
egestion	بیرون ریزی
modeller	طرح ریزی
gravelling	سنگ ریزی
projections	طرح ریزی
fineness modulus	مدول ریزی
circumfusion	دور ریزی
management	برنامه ریزی
managements	برنامه ریزی
discharges	برون ریزی
fineness	ریزی دانه ها
discharge	برون ریزی
chumming	طعمه ریزی
projection	طرح ریزی
explosions	بیرون ریزی سروصدا
production planning	برنامه ریزی تولید
linear programming	برنامه ریزی خطی
economic planning	برنامه ریزی اقتصادی
goal programming	برنامه ریزی ارمانی
dynamic programming	برنامه ریزی پویا
regional planning	برنامه ریزی منطقهای
explosion	بیرون ریزی سروصدا
product planning	برنامه ریزی محصولات
educational planning	برنامه ریزی اموزشی
gun metal	فلز توپ ریزی
fire planning	طرح ریزی اتش
fineness of lime	نرمی و ریزی اهک
ex ante	برنامه ریزی شده
fineness modulus	مدول نرمی و ریزی
imperative planning	برنامه ریزی اجباری
embank	خاک ریزی کردن
fineness modulus	مدول ریزی و نرمی
macroplanning	برنامه ریزی کلان
jettison	به دریا ریزی محموله
consolidated planning	برنامه ریزی تلفیقی
planning cycle	دوره برنامه ریزی
adhoc planning	برنامه ریزی روزمره
comprehensive planning	برنامه ریزی جامع
agricultural planning	برنامه ریزی کشاورزی
mold	قالب ریزی کردن
personnel development	برنامه ریزی استخدامی
national planning	برنامه ریزی ملی
overall planning	برنامه ریزی کلی
optimal planning	برنامه ریزی مطلوب
centralized planning	برنامه ریزی متمرکز
optimal planning	برنامه ریزی بهینه
bloodguiltiness	خون ریزی ناحق
bottom pouring plate	صفحه سری ریزی
career planning	طرح ریزی مشاغل
centeralized planning	برنامه ریزی متمرکز
contract scheduling	برنامه ریزی قرارداد
corporate planning	برنامه ریزی شرکت
curriculum development	برنامه ریزی درسی
jettisoned	به دریا ریزی محموله
jettisoning	به دریا ریزی محموله
jettisons	به دریا ریزی محموله
planning horizon	مدت برنامه ریزی
preplanned	طرح ریزی شده
population planning	برنامه ریزی جمعیت
gun bronz	برنز توپ ریزی
planning system	نظام برنامه ریزی
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
financial planning	برنامه ریزی مالی
planning principles	اصول برنامه ریزی
planning model	الگوی برنامه ریزی
family planning	برنامه ریزی خانواده
planning horizon	افق برنامه ریزی
dietetics	برنامه ریزی غذایی
development planning	برنامه ریزی توسعه
central planning	برنامه ریزی مرکزی
scheduled	برنامه ریزی کردن
designs	طرح ریزی کردن
social planning	برنامه ریزی اجتماعی
design	طرح ریزی کردن
state planning	برنامه ریزی دولتی
projects	کاربرنامه ریزی شده
plans	برنامه ریزی کردن
plans	طرح ریزی کردن
projects	طرح ریزی کردن
programmed	برنامه ریزی شده
seedbed	جای تخم ریزی
projected	کاربرنامه ریزی شده
sectoral planning	برنامه ریزی بخشی
schedule	برنامه ریزی کردن
plotted	طرح ریزی کردن
plots	طرح ریزی کردن
plot	طرح ریزی کردن
stokehold	محل سوخت ریزی
plan	برنامه ریزی کردن
plan	طرح ریزی کردن
structures	پی ریزی کردن ساختار
transfer molding	قالب ریزی انتقالی
develops	برنامه ریزی و تولید
develop	برنامه ریزی و تولید
type metal	فلز حروف ریزی
structuring	پی ریزی کردن ساختار
To lay the foundation.	پی نهادن ( پی ریزی کردن )
square away <idiom>	برنامه ریزی کردن
work out <idiom>	برنامه ریزی کردن
structure	پی ریزی کردن ساختار
to fill up an excavation	خاک ریزی کردن
constructs	طرح ریزی کردن
founds	قالب ریزی کردن
swage	قالب ریزی کردن
system planning	طرح ریزی سیستم
metals	: سنگ ریزی کردن
construct	طرح ریزی کردن
constructed	طرح ریزی کردن
metal	: سنگ ریزی کردن
constructing	طرح ریزی کردن
ballast	شن ریزی مصالح شکسته
timing	برنامه ریزی زمانی
project	طرح ریزی کردن
contrive	طرح ریزی کردن
moulded	قالب ریزی کردن
moulds	قالب ریزی کردن
program	برنامه ریزی کردن
programming methods	روشهای برنامه ریزی
found	قالب ریزی کردن
contrived	طرح ریزی کردن
contrives	طرح ریزی کردن
outline	طرح ریزی کردن
outlined	طرح ریزی کردن
outlines	طرح ریزی کردن
outlining	طرح ریزی کردن
molded	قالب ریزی کردن
molds	قالب ریزی کردن
mould	قالب ریزی کردن
contriving	طرح ریزی کردن
programs	برنامه ریزی کردن
projected	طرح ریزی کردن
schedules	برنامه ریزی کردن
rural planning	برنامه ریزی روستائی
road embankment	خاک ریزی جاده
sow	مجرای شمش ریزی
salamander	مجرای شمش ریزی
sowed	مجرای شمش ریزی
rip par in dam slope	سنگ ریزی در شیب سد