English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
English Persian
collate مقابله وتطبیق کردن
collated مقابله وتطبیق کردن
collates مقابله وتطبیق کردن
collating مقابله وتطبیق کردن
Other Matches
checks مقابله کردن مقابله
checked مقابله کردن مقابله
check مقابله کردن مقابله
scissoring برش وتطبیق
beard مقابله کردن
countered مقابله کردن
collates مقابله کردن
collate مقابله کردن
collated مقابله کردن
collating مقابله کردن
counter مقابله کردن
repel مقابله کردن
repelled مقابله کردن
repelling مقابله کردن
repels مقابله کردن
beards مقابله کردن
countering مقابله کردن
acounter مقابله کردن
emergency drill تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
recaption مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
checks مقابله کردن بررسی
check مقابله کردن بررسی
parity check مقابله کردن توازن
checked مقابله کردن بررسی
rencontre با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencounter با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
retaliation تلافی کردن مقابله کردن به مثل
countered مقابله کردن تلافی کردن
reluctate مقابله کردن بی میلی کردن
counter مقابله کردن تلافی کردن
countering مقابله کردن تلافی کردن
collations مقابله
bucking مقابله
opposition مقابله
contrasts مقابله
contrasting مقابله
contrasted مقابله
contrast مقابله
echo check مقابله
collation مقابله
checking مقابله
check مقابله
transfer check مقابله
checked مقابله
checks مقابله
counterview مقابله
confrontations مقابله
confrontation مقابله
controlment مقابله
check point نقطه مقابله
opposability مقابله پذیری
sequence check مقابله ترتیب
overflow check مقابله سرریز
parity checking مقابله توازن
sight check مقابله چشمی
checks and balance کنترل و مقابله
checklist سیاهه مقابله
parity check مقابله ایستایی
diagnostic check مقابله تشخیصی
parity check مقابله توازن
automatic check مقابله خودکار
check list سیاهه مقابله
cross-examinations پرسش و مقابله
cyclic check مقابله چرخهای
data check مقابله داده ها
cross-examination پرسش و مقابله
built in check مقابله توکار
selection check مقابله گزینش
casting out nines مقابله نه نهی
bucking coil پیچک مقابله
check boxes جعبههای مقابله
sequence checking مقابله ترتیبی
check indicator نماینده مقابله
crossecheck مقابله مجدد
limit check مقابله حدود
marginal check مقابله مرزی
spot checks مقابله موضعی
spell checker مقابله گر املائی
modulo n check مقابله به پیمانه
sum check مقابله جمعی
spot check مقابله موضعی
reciprocity مقابله به مثل
visual check مقابله دیداری
arithmetic check مقابله حسابی
sight check مقابله نظری
dynamic check مقابله پویا
system check مقابله سیستم
loop checking مقابله حلقه
visual check مقابله بصری
algebra جبر و مقابله
twin check مقابله توام
validity check مقابله اعتبار
retaliation مقابله به مثل
odd even check مقابله فرد و زوج
machine check interrupt وقفه مقابله ماشین
counter military مقابله باعملیات نظامی
longitudinal redundancy check مقابله افزونگی طولی
checking program برنامه مقابله کننده
vertical parity check مقابله توان عمدی
check indicator مشخص کننده مقابله
hardware check مقابله سخت افزاری
reciprocate مقابله به مثل نمودن
syntax checker مقابله نحوه گری
reciprocates مقابله به مثل نمودن
duplication check مقابله از راه تکرار
reciprocated مقابله به مثل نمودن
dump check مقابله حین روبرداری
tick off نشان رسیدگی و مقابله
programmable check مقابله برنامه ریزی شده
programmed check مقابله برنامه ریزی شده
checkpoint restart اغازگر مجدد نقطه مقابله
Touché! خوب مقابله کردی! [در بحثی]
i raked all algebra جبر و مقابله را زیر و روکردم
disaster control روش مقابله با سوانح و بلایا
lrc Check LongitudinalRedundancy مقابله افزونگی طولی
checkpoint محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
check-points محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
desk checking فرایند بررسی بوسیله دست مقابله رومیزی
checkpoints محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
assistance کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
north atlantic treaty organization (nato پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
resisted مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com