Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
resistance to corrosion
مقاوم در برابر زنگ زدگی
Other Matches
water resistant
مقاوم در برابر اب
resistance to cracking
مقاوم در برابر شکستگی
resistance to failure
مقاوم در برابر ترک
creep resistant
مقاوم در برابر خزش
resistance to tempering
مقاوم در برابر بازپخت
torsion resistant
مقاوم در برابر پیچش
lightfast
مقاوم در برابر نور
resistant to heat
مقاوم در برابر گرما
swelling resistant
مقاوم در برابر تورم
fracture proof
مقاوم در برابر شکستگی نشکن
resistance to plastic deformation
مقاوم در برابر تغییر شکل
stainless steel
فولاد مقاوم در برابر خوردگی
acid resistant
ماده مقاوم در برابر اسید
sensitive to corrosion
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
resistance to deflaction
مقاوم در برابر تغییر شکل خمشی
acid fast
مقاوم در برابر رنگ بری اسید
rust protection
حفافت در برابر زنگ زدگی
corrosion resistant
مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
hardened site
حفاظ مقاوم پایگاه مقاوم در مقابل تک ش م ر و اتمی
blight
باد زدگی یا زنگ زدگی
blights
باد زدگی یا زنگ زدگی
blighting
باد زدگی یا زنگ زدگی
howitzer
توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
doubled
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled up
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
density
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
densities
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
isodomon
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomun
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
resister
مقاوم
refractory
مقاوم
resistant
مقاوم
tolerant
مقاوم
resistor
مقاوم
resistors
مقاوم
resisters
مقاوم
renitent
مقاوم
plasma plating
مقاوم
triplicate
سه برابر سه برابر کردن
stand up
<idiom>
مقاوم بودن
resisting moment
لنگر مقاوم
moment of resistence
لنگر مقاوم
hardened site
پایگاه مقاوم
rigid cores
هستههای مقاوم
stabile
مقاوم در برابرگرما
counterpoise
نیروی مقاوم
resistive force
نیروی مقاوم
forcing cone
مخروط مقاوم
adamant
مقاوم یکدنده
weatherproof
مقاوم در برابرهوا
adamantly
مقاوم یکدنده
shell proof
مقاوم در مقابل گلوله
passive earth pressure
فشار مقاوم خاک
passive earth pressure
رانش مقاوم خاک
heat resisting steels
فولادهای مقاوم حرارتی
heat fast paint
رنگ مقاوم گرما
internal resisting moment
لنگر مقاوم درونی
wear resistant
مقاوم در بربر سائیدگی
windproof
مقاوم در مقابل باد
drag force
نیروی مقاوم حرکت
drag chain conveyor
نقاله با زنجیر مقاوم
defendant
مقاوم درمقابل زور و فشار
thermistor
الت مقاوم درمقابل برق
defendants
مقاوم درمقابل زور و فشار
resister
اسباب مقاوم دربرابر برق
earthquake proof foundation
غیر مقاوم درمقابل زلزله
resistor
اسباب مقاوم دربرابر برق
resisters
اسباب مقاوم دربرابر برق
resistors
اسباب مقاوم دربرابر برق
deadman
پایه استقرارسنگر دستک مقاوم
insulant
ماده مقاومت کننده مقاوم
glaciation
یخ زدگی
freeze
یخ زدگی
possession
جن زدگی
jetlag
جت زدگی
cacodemonomania
جن زدگی
rime
یخ زدگی
frostiness
یخ زدگی
freezes
یخ زدگی
demonomania
جن زدگی
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
phosphate esters
مایعات هیدرولیکی مقاوم در برابراتش و حرارت
hallucinosis
توهم زدگی
rust oxide iron
زنگ زدگی
fouling
زنگ زدگی
ageing
زنگ زدگی
fustiness
کفک زدگی
perished
[British]
[colloquial]
[feeling extremely cold]
<adj.>
احساس یخ زدگی
chilled to the bones
<idiom>
احساس یخ زدگی
mouldiness
کپک زدگی
cataplexy
خشک زدگی
hyperthymia
هیجان زدگی
hypersomnia
خواب زدگی
hurriedness
شتاب زدگی
paraphrenia
هذیان زدگی
hospitalism
بیمارستان زدگی
heliosis
افتاب زدگی
previousness
شتاب زدگی
corrsion
زنگ زدگی
precipitateness
شتاب زدگی
ageing
زنگ زدگی
moldy
کپک زدگی
dismays
وحشت زدگی
afflictedness
محنت زدگی
seasickness
دریا زدگی
staining
زنگ زدگی
sun burn
افتاب زدگی
stains
زنگ زدگی
corrosion
زنگ زدگی
thunderstroke
صاعقه زدگی
tonic immobility
خشک زدگی
sunburn
افتاب زدگی
efflorescence
شوره زدگی
sunstroke
افتاب زدگی
transfixion
حیرت زدگی
stained
زنگ زدگی
acariasis
کرم زدگی
stain
زنگ زدگی
dismaying
وحشت زدگی
dismayed
وحشت زدگی
dewiness
شبنم زدگی
dismay
وحشت زدگی
acariasis
کنه زدگی
scientism
علم زدگی
rustiness
زنگ زدگی
worriment
ناراحتی غم زدگی
evanescence
غیب زدگی
bomb proof
پناهگاه یاساختمانی که در مقابل بمب مقاوم باشد
cold wet clothing
لباس گرم و مقاوم در مقابل رطوبت و برودت
incolen
الیاژهای مقاوم اهن و کرم با نیکل زیاد
outcrops
بیرون زدگی روامدگی
melancholy
سودا زدگی غمگین
outcrop
بیرون زدگی روامدگی
startle
پرش وحشت زدگی
Rust
<adj.>
<noun>
رنگ زنگ زدگی
hurry scurry
دستپاچگی شتاب زدگی
hurry skurry
دستپاچگی شتاب زدگی
startled
پرش وحشت زدگی
startles
پرش وحشت زدگی
mustiness
پوسیدگی یا کپک زدگی
corrosion
رفتگی زنگ زدگی
alcoholic hallucinosis
توهم زدگی الکلی
acute hallucinosis
توهم زدگی حاد
peck
نوک زدگی سوراخ
forwardness
اشتیاق شتاب زدگی
age hardenable
ثبات در برابرزنگ زدگی
pecking
نوک زدگی سوراخ
precipitately
از روی شتاب زدگی
pecked
نوک زدگی سوراخ
pecks
نوک زدگی سوراخ
monel
الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
cassettes
پوشش مقاوم برای نگهداری و محافظت نوار نغناطیسی
cassette
پوشش مقاوم برای نگهداری و محافظت نوار نغناطیسی
pressure cabin
هواپیمای دارای دستگاه تهویه مقاوم با فشار هوا
hastiness
دست پاچگی شتاب زدگی
foxiness
بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
corrosion fatigue
استهلاک در اثر زنگ زدگی
frostbite
یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
immune
مقاوم دربرابرمرض بر اثر تلقیح واکسن دارای مصونیت قانونی وپارلمانی
sunscreens
کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreen
کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
manic-depressive
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressives
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic depressive
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
stiff
مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
plasma plating
ضد خوردگی و مقاوم دربرابر سایش روی سطح توسط جریان بسیار داغ
stiffest
مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
stiffer
مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
splash proof enclosure
حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
chilled to the bones
<idiom>
نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان
[احساس یخ زدگی]
cylinder liner
رگکش سخت و مقاوم در برابرسایش در جدار داخلی سیلندراز جنس الیاژهای سبک یامواد نرم دیگر
photoresist
روش تبدیل تصاویر فتوگرافیک پس از تغییر فضاهای مقاوم نسبت به نور. در مسافت PCB به کار می رود
carbon seal
وسیلهای مقاوم در برابرگرما که در موتورهای توربینی برای جلوگیری ازخروج یا نشت روغن ازمحفظه یاتاقان بکار میرود
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
accelerators
ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
accelerator
ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
opposites
برابر
doubled up
دو برابر
equaling
برابر
threefold
سه برابر
equipollent
برابر
euqal
برابر
three fold
سه برابر
bracketed
برابر
symmetric
برابر
sextuple
شش برابر
tenfold
ده برابر
sixfold
شش برابر
opposite
برابر
vs
در برابر
two fold
دو برابر
as much a
دو برابر
even
<adj.>
برابر
eq
برابر با
abreast
برابر
squares
برابر
square
برابر
squared
برابر
squaring
برابر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com