Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English
Persian
hallow
مقدس کردن
Other Matches
halidom
چیز مقدس جای مقدس
hallowed
مقدس
sacrosanct
مقدس
prayerful
مقدس
inviolable
مقدس
numinous
مقدس
saint
مقدس
saints
مقدس
sanctimonious
مقدس
sanctified
مقدس
saintly
مقدس
sacred
مقدس
holiest
مقدس
holier
مقدس
venerable
مقدس
holy
مقدس
heavenly minded
مقدس
halidome
جای مقدس
holily
بطور مقدس
st.michael
پطرس مقدس
scripture
کتاب مقدس
Holly Sepulchre
مقبره مقدس
holy legislator
شارع مقدس
scriptures
کتاب مقدس
halidome
چیز مقدس
holyday
روز مقدس
innocent
مبرا مقدس
Holy Writ
کتاب مقدس
Holy Week
هفتهی مقدس
tartuffe
خشکه مقدس
sanctimony
مقدس نمایی
tartuffe
مقدس ریایی
sanctified airs
مقدس نمایی
dedication cross
صلیب مقدس
St
مخفف مقدس
SS
مخفف مقدس
relic
اثار مقدس
relics
اثار مقدس
Holy Father
پدر مقدس
sacred books
کتابهای مقدس
moralistic
خشکه مقدس
tartufe
مقدس ریایی
sacred places
جاهای مقدس
tartufe
خشکه مقدس
fiesta
روز مقدس
Holy Weeks
هفتهی مقدس
fiestas
روز مقدس
shrines
جای مقدس
stoup
قدح اب مقدس
sanctuary
جایگاه مقدس
shrine
جای مقدس
the Holy Trinity
تثلیت مقدس
saint
مقدس شمردن
saints
مقدس شمردن
sanctimoniousness
مقدس نمایی
sanctimonious
مقدس نما
Mashhad
هر مقدس مشهد
sancify
مقدس شمردن
hagiology
ادبیات مقدس
the holy
کتاب مقدس
sanctuaries
جایگاه مقدس
biblical
مطابق کتاب مقدس
mitsvot
حکم کتاب مقدس
altar-table
میز مقدس در کلیسا
bibliolatry
پرستش کتاب مقدس
guaiacum
عودالانبیاء درخت مقدس
anointment
تقدیس با روغن مقدس
pontify
خودرا مقدس نمودن
sanctum
قدس جایگاه مقدس
hermeneutic
ایین تفسیرکتاب مقدس
biblical
وابسته به کتاب مقدس
pali
زبان مقدس بودائیان
mitzvah
حکم کتاب مقدس
sacredly
بطور مقدس یا محترم
religiosity
خشکه مقدس بودن
postil
تفسیر کتاب مقدس
it say in the bible that
در کتاب مقدس میگوید
veda
کتاب مقدس باستانی هند
hermeneutics
علم یا ایین تفسیرکتاب مقدس
apis
گاو مقدس مصریان قدیم
buret
تنگ مخصوص شراب مقدس
it is said in the bible that
در کتاب مقدس می گوید یامینویسد که
martinmas
جشن مارتین مقدس در 11نوامبر
midrash
تفسیر کتاب مقدس یهود
People of the Book
پیروان کتاب مقدس
[ دین]
altar of credence
[جایگاه نان و شراب مقدس]
buretto
تنگ مخصوص شراب مقدس
bible
بطورکلی هر رساله یاکتاب مقدس
lignum vitae
درخت مقدس خشب الانبیاء
vedic
وابسته به وداکتاب مقدس هندو
bibles
بطورکلی هر رساله یاکتاب مقدس
feretory
[صندوق آثار مقدس کلیسا]
scriptural
مطابق متن کتاب مقدس
to
مادریک کلمه مقدس است
revised version
ترجمه اصلاح شده کتاب مقدس
it say in the bible that
درکتاب مقدس گفته شده است
i saw this p in the scripture
این فقره را در کتاب مقدس دیدم
credence
[قفسه یا میز در حرم مقدس کلیسا]
lector
قاری کتاب مقدس در کلیسای کاتولیک
vulgate
نسخه لاتین قدیمی کتاب مقدس
zion
کوه مقدس اورشلیم قوم اسرائیل
biblicism
پیروی تحت لفظی از کتاب مقدس
enshrine
ضریح ساختن مقدس وگرامی داشتن
lectionary
ایات منتخبه یا قسمتی از کتاب مقدس
reliquaries
فرف مخصص نگهداری اثار مقدس یا باستانی
paradigms
ایه کتاب مقدس که مثالی رامتضمن است
paradigm
ایه کتاب مقدس که مثالی رامتضمن است
franciscan
وابسته بدسته راهبان فرقه فرانسیس مقدس
reliquary
فرف مخصص نگهداری اثار مقدس یا باستانی
lower criticism
انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
scripturalism
اعتقادبه نص کتاب مقدس دلبستگی بدلائل نقلی
grey friar
عضو جمعیت راهبان یادرویشان فرقه فرانسیس مقدس
pierian spring
الهام بخش شعر وسخنوری چشمه مقدس شاعری
ampullae niche
[طاقچه ای در کلیسا برای نگه داشتن ظروف آب مقدس]
futurism
اعتقاد بوقوع پیشگوییهای کتاب مقدس عقیده به اخرت
inspirationist
کسیکه کتاب مقدس را الهام خدابا وحی میداند
Chrismon
[حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
bibles
کتاب مقدس که شامل کتب عهد عتیق وجدید است
bible
کتاب مقدس که شامل کتب عهد عتیق وجدید است
altar of repose
[طاقچه یا گوشه محراب کلیسا که گنجه ای از نان مقدس در آن است.]
sangrail
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
the Holy Grail
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
fundamentalist
کسیکه نسبت بکتاب مقدس واصول دین پروتستان طرفدارعقایدکهنه است
sangraal
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangreal
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
blue laws
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
iconostasis
[پرده ای بین جایگاه مقدس و فضای اصلی در کلیساهای ارتدکس یونان و روسیه]
isagogics
گفتار در تاریخ ادبی کتاب مقدس و شرح گرداوری یاالهام شدن موادان
blue law
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
methuselah
" متوشالح " کاهن بزرگ یهود که بنابروایت کتاب مقدس 969 سال زندگی کرده
patron saints
امام یا شخص مقدس حامی شخص
patron saint
امام یا شخص مقدس حامی شخص
hagiology
تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
capitulary
کتاب راهنمای کلمات کتاب مقدس کتاب دعا
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com