Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (6 milliseconds)
English
Persian
precedent
مقدم بر مسبوق به
precedents
مقدم بر مسبوق به
Other Matches
wide awake
مسبوق
wide-awake
مسبوق
acquaints
مسبوق کردن
acquainting
مسبوق کردن
acquaint
مسبوق کردن
It is base on a precedent.
مسبوق به سابقه است
pre preference
مقدم بر سهام مقدم
preeminent
مقدم
preferent
مقدم
leading
مقدم
premiers
مقدم
premier
مقدم
beforehand
مقدم بر
frontline
خط مقدم
preferred
مقدم
antecessor
مقدم
headmost
مقدم
premiering
مقدم
aforehand
مقدم
previous
مقدم
advancing
مقدم
prior
مقدم
advance
مقدم
advances
مقدم
premiered
مقدم
precedent
مقدم
premieres
مقدم
precedents
مقدم
proleptic
مقدم
prior to
مقدم بر
premiere
مقدم
precedes
مقدم بودن
advance observer
دیدبان مقدم
apriori
مقدم بر تجربه
forward command post
پاسگاه مقدم
forward observer
دیدبان مقدم
presupposed
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
presumed
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
premised
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
preconditioned
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
assumed
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
vaward
مقدم پیشقراول
preferred shares
سهام مقدم
preferent claims
دعاوی مقدم
leading zeros
صفرهای مقدم
leading edge
لبه مقدم
front lines
خطوط مقدم
front lines
خط مقدم جبهه
leading zero
صفر مقدم
first
یکم مقدم
forgone
مقدم بودن بر
forgoing
مقدم بودن بر
forgoes
مقدم بودن بر
foregoes
مقدم بودن بر
forego
مقدم بودن بر
entrepreneurs
مقدم کمپانی
entrepreneur
مقدم کمپانی
gilt-edged
مقدم ممتاز
gilt edged
مقدم ممتاز
preferential
مقدم ترجیحی
antecedents
مقدم مقدمه
antecedent
مقدم مقدمه
advanced
جلویی مقدم
precedents
ماقبل مقدم
precedent
ماقبل مقدم
forwent
مقدم بودن بر
transposes
مقدم وموخرکردن
transpose
مقدم وموخرکردن
preoccupations
کار مقدم
transposing
مقدم وموخرکردن
preoccupation
کار مقدم
precede
مقدم بودن
modus ponens
وضع مقدم
[ریاضی]
primers
ماده منفجره مقدم
forward air controller
نافر مقدم هوایی
primer
ماده منفجره مقدم
advanced fleet anchorage
لنگرگاه مقدم ناوگان
acorn
گروه آمادی مقدم
acorns
گروه امادی مقدم
permute
مقدم و موخر کردن
advanced landing field
پایگاه فرود مقدم
advanced landing field
پایگاه هوایی مقدم
aircontroller
نافر مقدم هوایی
gilt edge
مقدم درجه اول
it takes of the others
بردیگران مقدم است
His path was strewn with flowers .
مقدم اورا گلباران کردند
premise
فرض قبلی فرضیه مقدم
premised
فرض قبلی فرضیه مقدم
to give priority to
پیشی دادن به مقدم دانستن بر
premisses
فرض قبلی فرضیه مقدم
advance base
پایگاه مقدم صحنه عملیات
advance section
قسمت مقدم در منطقه مواصلات
this duty precedes all others
این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
brown major
براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
hook
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
rationalism
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
zero compression
روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
antedated cheque
چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
master
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
mastered
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
masters
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com