Dictiornary-Farsi | مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک


Other Matches

common d.	مقسوم علیه مشترک
common factor	مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
common divisor	مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
greatest common divisor	بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
greatest common divisor [gcd]	بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
highest common factor [HCF]	بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
greatest common factor [GCF]	بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
divtsor	مقسوم علیه
divisor	مقسوم علیه
denominator	مقسوم علیه
denominators	مقسوم علیه
divisor	مقسوم علیه [ریاضی]
remainder	عدد معادل مقسوم منهای حاصل ضرب خارج قسمت ومقسوم علیه
divisor	عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
subscribers	مشترک
participants	مشترک
common user	مشترک
commonalities	مشترک
conjoint	مشترک
subscriber	مشترک
held in common	مشترک
participant	مشترک
intercommon	حق مشترک
joint	مشترک
senses	حس مشترک
party lines	خط مشترک
party line	خط مشترک
common	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
sense	حس مشترک
sensed	حس مشترک
commonality	مشترک
commoners	مشترک
commonest	مشترک
common language	زبان مشترک
common gender	جنس مشترک
common fronties	مرز مشترک
EEC	بازار مشترک
common wall	دیوار مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
common multiple	مضرب مشترک
common progarm	برنامه مشترک
common storage	حافظه مشترک
common trait	ویژگی مشترک
bottom layer	لایه مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
combined publications	نشریات مشترک
common area	ناحیه مشترک
co insurance	بیمه مشترک
commonwealths	مشترک المنافع
commonwealth	مشترک المنافع
common factor	عامل مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
common wealth	مشترک المنافع
my and his father	پدر مشترک من و او
joint staff	ستاد مشترک
joint shares	سهام مشترک
joint services	خدمات مشترک
rachis	دیرک مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint products	محصولات مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint force	نیروی مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
joint supply	عرضه مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
mutual interests	منافع مشترک
mutual debts	دیون مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
line termination circuit	اتصال مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
jointly owned property	مال مشترک
joint zone	منطقه مشترک
joint exercise	مانور مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
halvers	نیمه مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
tenancy in common	استیجار مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
concerted action	عمل مشترک
complex fraction	برخه مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
commonweal	مشترک المنافع
intercommunion	اقدام مشترک
synergy	عمل مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint command	یکان مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
joint account	حساب مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
meant	میان مشترک
common	مشترک اشتراکی
condominiums	تسلط مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
condominiums	مالکیت مشترک
condominiums	حکومت مشترک
co-operation	کار مشترک
cooperative work	کار مشترک
common denominator	مخرج مشترک
party wall	دیوار مشترک
interfaces	سطح مشترک
interfaces	وجه مشترک
collective	مشترک عمومی
cooperation	کار مشترک
collaboration	کار مشترک
common fraction	مخرج مشترک
common denominators	مخرج مشترک
party walls	دیوار مشترک
intersections	فصل مشترک
coefficients	عامل مشترک
interface	سطح مشترک
co-operation	همکاری مشترک
interface	وجه مشترک
factor	عامل مشترک
condominium	حکومت مشترک
intersection	فصل مشترک
factors	عامل مشترک
party line	مرز مشترک
party lines	مرز مشترک
collaboration	همکاری مشترک
cooperation	همکاری مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
Common Market	بازار مشترک
coefficient	عامل مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
condominium	تسلط مشترک
joint	ستاد مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
condominium	مالکیت مشترک
middling	جمله مشترک
joint	مشترک الحاقی
subscriber's loop	حلقه متعلق به مشترک
common wealth	ممالک مشترک المنافع
jointure	دارایی مشترک زن و شوهر
common user net work	شبکه مخابراتی مشترک
common wealth	ملل مشترک المنافع
interosculation	همانندی باصفات مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک
joint bond	تعهد یا ضمانت مشترک
joint amphibious operations	عملیات مشترک اب خاکی
joint account	حساب بانکی مشترک
jcs	رئیس ستاد مشترک
interosculate	صفات مشترک داشتن
interfacical polymerization	بسپارش در سطح مشترک
joint adventure	سرمایه گذاری مشترک
gold pool	صندوق مشترک طلا
epicene	مشترک بین دو جنس
joint enterprise	موسسه اقتصادی مشترک
joint strategic objectives	هدفهای مشترک استراتژیکی
joint task force	گروه رزمی مشترک
consolidated table of allowance	جدول سهمیه مشترک
joint tenants	اجاره داران مشترک
interrelated	دارای مناسبات مشترک
joint chief of staff	رئیس ستاد مشترک
collectivism	سیستم اقتصادی مشترک
collective call sign	معرف مشترک یکانها
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
osculate	صفات مشترک داشتن
interrelate	مناسبات مشترک داشتن
interrelates	مناسبات مشترک داشتن
co-star	نقش مشترک داشتن
interrelating	مناسبات مشترک داشتن
co-stars	نقش مشترک داشتن
shared paranoid disorder	اختلال پارانویایی مشترک
common denominator	مخرج مشترک [ریاضی]
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
joint tenancy	اجاره داری مشترک
common emitter	با ساتع کننده مشترک
interface	دفتر مشترک قسمتها
common emitter circuit	مدار امیتر مشترک
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
digital subscriber line [DSL]	خط مشترک دیجیتال [مخابرات ]
common collector circuit	مدار کلکتور مشترک
common collector	با جریان روب مشترک
common factor variance	پراکنش عامل مشترک
party parpet	دست انداز مشترک
common ion effect	اثر یون مشترک