Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
copier
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
copiers
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
Other Matches
Gigantic Order
[شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی]
[معماری]
encroachments
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachment
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
in range with
درخط
linear target
هدفهای درخط
less than release unit
یکان درخط ترابری
lateral
واقع درخط افقی
draw up
<idiom>
دست بردن درخط
laterad
واقع درخط افقی
awaiting aircraft availability
زمان انتظار درخط تعمیر
have dibs on
<idiom>
درخط استفاده از چیزی بودن
rectilinear
سیر کننده درخط مستقیم
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
impressionist
مقلد
limitator
مقلد
impressionists
مقلد
parroter
مقلد
imitators
مقلد
imitator
مقلد
clowns
مقلد
emulator
مقلد
parodist
مقلد
copycat
مقلد
clown
مقلد
funny man
مقلد
infringer
مقلد
sequacious
مقلد
copycats
مقلد
merry andrew
مقلد
clowning
مقلد
clowned
مقلد
follwer
مقلد تعقیب کننده
zany
مقلد میمون صفت
mimer
هنرپیشه مقلد وکمیک
follower
پیرو مذهب شیعه مقلد
followers
پیرو مذهب شیعه مقلد
epigone
مقلد اثار ادبی و هنری
mockingbird
مرغ مقلد امریکای شمالی
ham
ران و کفل مقلد بی ذوق وبی مزه تازه کار
integrated
برنامه مقلد که با سیستم عامل چند رسانهای کار میکند
rehyphenation
تغییرنوشتاروکد گزاری کلمات متن پس ازقرارگرفتن در قالب صفحه جدید یا درخط جدید
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
processes
شیوه
style
شیوه
device
شیوه
devices
شیوه
approach
شیوه
methode
شیوه
approached
شیوه
pattern
شیوه
styled
شیوه
modes
شیوه
practices
شیوه ها
techniques
شیوه
process
شیوه
idiom
شیوه
procedure
شیوه
patterns
شیوه
practice
شیوه
mode
شیوه
do
شیوه
procedures
شیوه ها
idioms
شیوه
custom
شیوه
habitude
شیوه
technique
شیوه
approaches
شیوه
norm
شیوه
norms
شیوه
order
شیوه
styling
شیوه
methods
شیوه
styles
شیوه
method
شیوه
endorcement procedure
شیوه اجرا
cloze technique
شیوه بندش
mentalities
شیوه اندیشه
research method
شیوه پژوهش
elocution
شیوه سخنوری
orientalizing style
شیوه خاورمابی
civics
شیوه کشورداری
mode of vibration
شیوه ارتعاش
vibrational mode
شیوه ارتعاش
employment practice
شیوه استخدامی
severe style
شیوه جدی
mode of production
شیوه تولید
procedure
روش شیوه
shaken
موافق شیوه
technic
صناعت شیوه
mentality
شیوه اندیشه
tactic
رزم شیوه
modus vivendi
شیوه زیست
pace
شیوه تندی
method
ایین شیوه
methods
ایین شیوه
modus operandi
شیوه کار
pen
شیوه نگارش
penned
شیوه نگارش
penning
شیوه نگارش
pens
شیوه نگارش
paced
شیوه تندی
paces
شیوه تندی
flop
شیوه فاسبوری
oratory
شیوه سخنرانی
flopped
شیوه فاسبوری
flopping
شیوه فاسبوری
flops
شیوه فاسبوری
assets liabilities technique
شیوه محاسن- معایب
concertina fold
شیوه تا کردن کاغذ
prestressing method
شیوه پیش تنیدگی
preferred cognitive mode
شیوه شناختی مرجح
gait
شیوه راه رفتن
critical incidents technique
شیوه رویدادهای شاخص
prototaxic mode
شیوه ادراکی ابتدایی
sound practices
شیوه های درست
flooding technique
شیوه غرقه سازی
modulus operadi
شیوه با طرز کار
iconic mode
شیوه تصویرسازی حسی
holtzman inkblot technique
شیوه لکههای هولتسمان
pace
شیوه گام برداشتن
error choice technique
شیوه خطا گزینی
paces
شیوه گام برداشتن
lever watch
شیوه بکار بردن
paced
شیوه گام برداشتن
rests
دیگران
rest
دیگران
Giant Order
شیوه غول ستونی
[معماری]
flamboyant gothic
شیوه گوتیک شعله اسا
parataxic mode
شیوه ادراکی خود- محوری
impasto
شیوه رنگ زنی غلیظ
leverage
شیوه بکار بردن اهرم
arch order
[شیوه ی ستون بندی طاق]
modality
روند
[پردازه]
[شیوه]
[روش]
eastern cut off
شیوه قیچی پرش ارتفاع
aside
جدااز دیگران
What do the others say?
دیگران چه می گویند؟
regard for others
رعایت دیگران
asides
جدااز دیگران
regrad for others
ملاحظه دیگران
regard for others
واهمه از دیگران
regard for others
ملاحظه دیگران
et al
مخفف و دیگران
orientalize
شیوه یا ایین خاوریان راپیروی کردن
virgilian
به شیوه virgil شاعر نامی روم
idiosyncratic
وابسته به طرزفکر یا شیوه ویژه کسی
tactic
جنگ فنی وابسته به رزم شیوه
vicarious saccifice
خودش به جای دیگران
take after
<idiom>
مثل دیگران رفتارکردن
spoilsman
محل عیش دیگران
spoiler
محل عیش دیگران
mind reading
کشف افکار دیگران
one-upmanship
<idiom>
توانایی سر بودن از دیگران
to pull the strings
دیگران را الت قراردادن
steal one's thunder
<idiom>
قاپیدن کلام دیگران
prevenance
توجه باحتیاجات دیگران
prepotent
نیرومندتر از دیگران غالب
to live at the expense of society
بار دیگران شدن
infringement on others rights
تخطی به حقوق دیگران
under one's belt
<idiom>
استفاده از تجارب دیگران
individualizing
از دیگران جدا کردن
individualising
از دیگران جدا کردن
individualised
از دیگران جدا کردن
breaches
تجاوز به حقوق دیگران
breached
تجاوز به حقوق دیگران
breach
تجاوز به حقوق دیگران
individualises
از دیگران جدا کردن
mind readers
کاشف افکار دیگران
as a warning to others
برای عبرت دیگران
infringer
متخطی به حقوق دیگران
individualized
از دیگران جدا کردن
dummies
الت دست دیگران
dummy
الت دست دیگران
individualize
از دیگران جدا کردن
draw away
دیگران را پست سرگذاشتن
individualizes
از دیگران جدا کردن
an outrage upon justice
پایمال سازی حق دیگران
mind reader
کاشف افکار دیگران
Religion was portrayed in a negative way.
دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
scholasticism
شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
majority rule
شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
The means of payment will appear unchanged.
شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
latinity
شیوه نوشتن یا سخن گفتن بزبان لاتینی
splurging
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurges
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
to be the odd one out
<idiom>
نامشابه
[دیگران در گروهی]
بودن
Pry not into the affair of others.
<proverb>
در کار دیگران مداخله مکن .
splurged
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
proportion
اندازه چیزی در برابر با دیگران
scapegoat
کسی که قربانی دیگران شود
To pick other peoples brains.
از افکار دیگران استفاده کردن
To put ones nose into other peoples affairs .
درکار دیگران فضولی کردن
scapegoats
کسی راقربانی دیگران کردن
scapegoats
کسیکه قربانی دیگران شود
scapegoat
کسی را قربانی دیگران کردن
splurge
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
run away with
<idiom>
سربودن ،بهتراز دیگران بودن
to mack i. about a person
در باره کسی از دیگران جویاشدن
john aleay jones
جان که نام دیگران جوتراست
ghost-writers
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
interlope
پادرمیان کار دیگران گذاردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com