English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
habilitate ملبس شایستگی داشتن
Other Matches
able شایستگی داشتن
ablest : توانابودن شایستگی داشتن
abler : توانابودن شایستگی داشتن
deserves سزاوار بودن شایستگی داشتن
deserve سزاوار بودن شایستگی داشتن
clad ملبس
accoutered ملبس
accoutred ملبس
attired ملبس
liveried ملبس
clothed ملبس
accouter ملبس کردن
vest ملبس شدن
vests ملبس شدن
dight ملبس کردن
Teddy boys ملبس به جامه های عجیب و غریب
Teddy boy ملبس به جامه های عجیب و غریب
garbed in silk جامه ابریشمی پوشیده ملبس بجامه ابریشمی
competency شایستگی
sufficiency شایستگی
adaptability شایستگی
qualification شایستگی
eligibility شایستگی
ability شایستگی
abilities شایستگی
deserting شایستگی
desert شایستگی
merits شایستگی
befitting شایستگی
meriting شایستگی
merited شایستگی
merit شایستگی
competence شایستگی
aptness شایستگی
deserts شایستگی
sufficienty شایستگی
acceptability شایستگی
proficiency شایستگی
meritoriousness شایستگی
expertise شایستگی
competence شایستگی
adequacy شایستگی
pertinence or nency شایستگی
worthiness شایستگی
praiseworthiness شایستگی
credential شایستگی
deservingness شایستگی
seemliness شایستگی
qualification شایستگی
decorousness شایستگی
skill شایستگی
handsomeness زیبائی شایستگی
blameworthiness شایستگی سرزنش
certificate of capacity مدرک شایستگی
decency شایستگی محجوبیت
combat proficiency شایستگی رزمی
adorableness شایستگی ستایش
adorability شایستگی ستایش
pertinency موقعیت شایستگی
meritoriously از روی شایستگی
aptitude test ازمون شایستگی
aptitude شایستگی لیاقت
pertinence موقعیت شایستگی
aptitudes شایستگی لیاقت
meetness شایستگی مناسبت
suitability مناسبت شایستگی
aptitude tests ازمون شایستگی
fitness صلاحیت شایستگی
merit system نظام شایستگی نگر
certificate of achievement مدرک تصدیق شایستگی
qualify شایستگی پیدا کردن
merit rating درجه بندی شایستگی
he has much merit بسیار شایستگی دارد
eligibility شایستگی برای انتخاب
qualifies شایستگی پیدا کردن
printability شایستگی برای چاپ
indign فاقد شایستگی خشمگین کردن
efficiency کارایی وسیله یا نفر شایستگی
aptitude area حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
I can see an innate ability in that follow . دراو مایه و شایستگی می بینم
he is i. to do that شایستگی یا کفایت کردن ان کار راندارد
picturesqueness شایستگی برای نقاشی شدن یاعکس برداری
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
honourable mention امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
doubts شک داشتن
doubting شک داشتن
doubted شک داشتن
relieves داشتن
lackvt کم داشتن
to have possession of داشتن
to possess داشتن
to have داشتن
to hold داشتن
have داشتن
having داشتن
to be feverish تب داشتن
relieving داشتن
own داشتن
owned داشتن
owning داشتن
intercommon داشتن
owns داشتن
monogyny داشتن یک زن
possess داشتن
to be in a f. تب داشتن
to have f. تب داشتن
doubt شک داشتن
relieve داشتن
bear در بر داشتن
bears در بر داشتن
possessing داشتن
lacks کم داشتن
to hold a meeting داشتن
bear داشتن
possesses داشتن
bears داشتن
wanted کم داشتن
lacked کم داشتن
want کم داشتن
to go hot تب داشتن
lack کم داشتن
redolence بو داشتن
reck باک داشتن
outstand برجستگی داشتن
contest اعتراض داشتن بر
attends حضور داشتن
contested اعتراض داشتن بر
contesting اعتراض داشتن بر
contests اعتراض داشتن بر
adjudge مقرر داشتن
retained نگاه داشتن
vary فرق داشتن
repugn تناقض داشتن
pay respect to توجه داشتن به
pass a resolution مقرر داشتن
disguise نهان داشتن
possess در تصرف داشتن
varies فرق داشتن
disguised نهان داشتن
hankers اشتیاق داشتن
disguises نهان داشتن
disguising نهان داشتن
hankered اشتیاق داشتن
hanker اشتیاق داشتن
retaining نگاه داشتن
differ فرق داشتن
expected چشم داشتن
differing فرق داشتن
mediately با داشتن وسیله
mant لکنت داشتن
look after توجه داشتن به
to be in contact تماس داشتن
exist وجود داشتن
resembling شباهت داشتن
resembles شباهت داشتن
resembled شباهت داشتن
resemble شباهت داشتن
to have in mind در نظر داشتن
expect چشم داشتن
keeps نگاه داشتن
existed وجود داشتن
exists وجود داشتن
mislike تنفر داشتن از
misdeem سوء فن داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com