English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (10 milliseconds)
English Persian
windfall gains منافع اتفاقی
Other Matches
invisible hand فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
revenue منافع
earnings منافع
perquisite منافع
perquisites منافع
mutual interests منافع مشترک
tangible benefits منافع مرئی
private benefits منافع خصوصی
vested interests منافع مقرره
vested interest منافع مقرره
benefit spillovers نشر منافع
class interests منافع طبقاتی
conflict of interest تضاد منافع
conflict of interest برخورد منافع
public benefits منافع عمومی
public interest منافع عمومی
public interest منافع عامه
pure interest منافع خالص
harmony of interests سازگاری منافع
harmony of interests هماهنگی منافع
spillover benefits منافع خارجی
fictitious dividens منافع موهوم
fictious dividened منافع موهوم
economic interest منافع اقتصادی
capital gains منافع سرمایهای
net benefits منافع خالص
union اشتراک منافع
unions اشتراک منافع
undistributed earnings منافع تقسیم نشده
separable accretions and benefits نمائات و منافع منفصله
gains from trade منافع حاصل از تجارت
vesture منافع و نمائات زمین
valuation of benefits ارزش گذاری منافع
rent مال الاجاره منافع
solidarity اشتراک منافع ومسئولیتها
windfall gains منافع باد اورده
undistributed earnings منافع توزیع نشده
beneficial ownership مالکیت به نسبت منافع
self regard حفظ منافع شخصی
emblements منافع حاصله از زمین
social security benefits منافع تامین اجتماعی
emblements منافع حاصله اززمین مزروعی
the profits and accretions which are an منافع و نمائات متصله مال
explees اجاره بها یا منافع زمین
it is p to our interests برای منافع مازیان اوراست
original and derivative estate اصل مال یا نمائات یا منافع ان
measurement of benefits and costs اندازه گیری منافع و هزینه ها
tangible benefits منافع مشهود فواید عینی
protection and indemnity club باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
pray in aid دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
severalty مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
shifting use مالکیت منافع زمین با درج شرط به نفع ثالث
even tual اتفاقی
casuale اتفاقی
random <adj.> اتفاقی
haphazardly اتفاقی
adventive اتفاقی
coincidental <adj.> اتفاقی
chanceful اتفاقی
randomly اتفاقی
flukey اتفاقی
accidental <adj.> اتفاقی
extrinsic اتفاقی
stochastic <adj.> اتفاقی
haphazard <adj.> اتفاقی
stochastical <adj.> اتفاقی
chanced اتفاقی
chances اتفاقی
fluky اتفاقی
fortuitous <adj.> اتفاقی
episodic اتفاقی
contingencies اتفاقی
contingency اتفاقی
occasional اتفاقی
eventual اتفاقی
chance اتفاقی
casualness اتفاقی
contingent [accidental] <adj.> اتفاقی
accidents اتفاقی
casual [not planned] <adj.> اتفاقی
episodical اتفاقی
adventitious <adj.> اتفاقی
accident اتفاقی
casual اتفاقی
chancier اتفاقی
chanciest اتفاقی
chancing اتفاقی
chancy اتفاقی
adventitiouse اتفاقی
accidentalism اتفاقی
pick up <idiom> اتفاقی
incidental <adj.> اتفاقی
p&l club club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
saving خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
by happenstance <adv.> بطور اتفاقی
at random <adv.> بطور اتفاقی
windfall profits سود اتفاقی
windfall loss زیان اتفاقی
by accident <adv.> بطور اتفاقی
stochatic procedures رویههای اتفاقی
as it happens <adv.> بطور اتفاقی
stochastic process فرایند اتفاقی
incidentally <adv.> بطور اتفاقی
fortuitously <adv.> بطور اتفاقی
crop up <idiom> اتفاقی پدیدارشدن
come across <idiom> اتفاقی دیدن
accidentally <adv.> بطور اتفاقی
accidently <adv.> بطور اتفاقی
by a coincidence <adv.> بطور اتفاقی
coincidentally <adv.> بطور اتفاقی
stretch a point <idiom> اتفاقی پذیرفتن
by chance <adv.> بطور اتفاقی
by hazard <adv.> بطور اتفاقی
incidental expenses مخارج اتفاقی
fortuitousness اتفاقی بودن
accidental war جنگ اتفاقی
fortuitcus fault نقص اتفاقی
fortuitcus distortion اعوجاج اتفاقی
randomly اتفاقی الکی
adventitiously بطور اتفاقی
accidentalness حالت اتفاقی
contingent profit سود اتفاقی
contingent liability بدهی اتفاقی
circumstantial evidence اماره اتفاقی
chromatic تصادفی اتفاقی
happenstance وقایع اتفاقی
casual labour کارگر اتفاقی
random اتفاقی الکی
accidental error خطای اتفاقی
incidentals time زمان اتفاقی
incidental works کارهای اتفاقی
incidental memory حافظه اتفاقی
incidental learning یادگیری اتفاقی
accidental reinforcement تقویت اتفاقی
incidental errors خطاهای اتفاقی
apportionment افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
profits a prendre درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
accidental fall ضربه فنی اتفاقی
char کار روزمزد و اتفاقی
accidental sepcies گونه های اتفاقی
hazardous معاملات قماری اتفاقی
by accident or d. بطور اتفاقی یا عمدی
chars کار روزمزد و اتفاقی
chare کار روزمزد و اتفاقی
charring کار روزمزد و اتفاقی
jitter حرکت نامنظم اتفاقی
accident damage to property خسارت اتفاقی وارده بردارایی
sideshow موضوع فرعی انحراف اتفاقی
to happen to somebody برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
sideshows موضوع فرعی انحراف اتفاقی
randomize بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
come hell or high water <idiom> هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
It was a mere accident that we met. ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
intervener در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
random بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
randomly بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
fortuitism اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
His coming here was quite accidental. آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
drop a hint <idiom> فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
reportable incident اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
I'm dying to know what happened. خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
wait up for <idiom> به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
chance medley ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
fortuist کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
lease در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
Can count on the fingers of one hand <idiom> رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
pork barrel برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dedication اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedications اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
contra preferentum rule درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
consul نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consuls نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
estate in common درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
term مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
termed مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
terming مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
fumbles از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
totalitarianism سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
international labour organization سازمان بین المللی کار سازمانی که در جوار جامعه ملل تاسیس شد و در سال 6491 به سازمان ملل پیوست و هدف ان بهبودبخشیدن به شرایط کار ازجنبه ها مختلف و حمایت ازکارگران و منافع ایشان میباشد
gold washing شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com