Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
defiladed area
منطقه غیرقابل دید
Other Matches
drop zone
منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
indiscernible
غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
damage area
منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens
منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
sanctuaries
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuary
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
landing area
منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
area of military significant fallout
منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
run up area
منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
service area
منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
airspace reservation
منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
leave area
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
haven submarine
منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
polynia
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
grid zone
منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
skid row
<idiom>
منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
area oriented
بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
concentration area
منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
crossing area
منطقه گذار منطقه پایاب
remote
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remoter
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
combat zone
منطقه رزمی منطقه نبرد
sector
منطقه عمل منطقه مسئولیت
remotest
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
sectors
منطقه عمل منطقه مسئولیت
zone of fire
منطقه اتش منطقه تیراندازی
kill area
منطقه خطر منطقه تلفات
tropopause
منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
ranging
تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
holding area
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
motif
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
comparative cover
پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
line crosser
فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
demolition target
منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
axial route
مسیر طولی منطقه عقب جاده طولی منطقه مواصلات
clandestine assembly area
منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
demolition guard
نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
separation zone
منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
airspace prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
defense coastal area
منطقه ساحلی مورد پدافند منطقه پدافندی ساحلی
launching area
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
sweep
تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
island bases
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
island
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
islands
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
intersectional service
قسمت پشتیبانی داخل منطقه مواصلات یکان پشتیبانی منطقه مواصلات
ineligible
غیرقابل قبول
inalienable
غیرقابل انتقال
uncompromising
غیرقابل انعطاف
untenable
غیرقابل دفاع
obsolete
غیرقابل استفاده
incomparable
غیرقابل مقایسه
uncompromisingly
غیرقابل انعطاف
impermeable
غیرقابل نفوذ
unacceptable
غیرقابل قبول
uncontrollably
غیرقابل نظارت
unpromising
غیرقابل اطمینان
untouchability
غیرقابل لمس
ungovernable
غیرقابل کنترل
unappealable
غیرقابل استیناف
irrevocable
غیرقابل برگشت
unappealabe
غیرقابل استیناف
unwarrantable
غیرقابل ضمنانت
unachievable
غیرقابل حصول
unacceptably
غیرقابل قبول
watertight
غیرقابل نفوذ اب
checkless
غیرقابل جلوگیری
beyond bearing
غیرقابل تحمل
unusable
غیرقابل استفاده
unutilizable
غیرقابل استفاده
acataletic
غیرقابل فهم
implausibility
غیرقابل قبولی
irrespirable
غیرقابل استنشاق
irrefrangible
غیرقابل تجزیه
inappellable
غیرقابل استیناف
insociable
غیرقابل امیزش
infrangible
غیرقابل نقض
inexplosive
غیرقابل احتراق
inexplosive
غیرقابل انفجار
ineffability
غیرقابل توصیفی
indistributable
غیرقابل توزیع
indiscrete
غیرقابل تشخیص
incorrodible
غیرقابل تحلیل
incontestable
غیرقابل بحث
unpredictable
غیرقابل استناد
unpredictable
غیرقابل پیشگویی
irredeemable
غیرقابل خریداری
unassailable
غیرقابل بحث
unassailable
غیرقابل حمله
flexionless
غیرقابل صرف
inaccessibility
غیرقابل دسترسی
quenchless
غیرقابل جلوگیری
unthinkable
غیرقابل فکر
inapprehensible
غیرقابل ادراک
fordless
غیرقابل عبور
noteless
غیرقابل ملاحظه بی نت
not negotiable
غیرقابل انتقال
not negotiable
غیرقابل معامله
out of the way
غیرقابل دسترس
out-of-the-way
غیرقابل دسترس
unquestioning
غیرقابل اعتراض
indefensible
غیرقابل دفاع
unprintable
غیرقابل چاپ
incommunicable
غیرقابل ابلاغ
dilemmas
معمای غیرقابل حل
irremediable
غیرقابل استرداد
inaccessible
<adj.>
غیرقابل دسترس
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
myriad
<adj.>
غیرقابل شمارش
uncountable
<adj.>
غیرقابل شمارش
unquestionable
غیرقابل اعتراض
unerring
غیرقابل لغزش
in check
<idiom>
غیرقابل کنترل
inescapable
غیرقابل اجتناب
unprofitable
غیرقابل استفاده
unreliable
غیرقابل اعتماد
irrefutable
غیرقابل تکذیب
invaluable
غیرقابل تخمین
indecipherable
غیرقابل استخراج
indecipherable
غیرقابل کشف
unmentionable
غیرقابل گوشزد
unreadable
غیرقابل خواندن
inaccessible
غیرقابل دسترس
run wild
<idiom>
غیرقابل کنترل
indissolubly
بطور غیرقابل حل
countless
<adj.>
غیرقابل شمارش
numberless
<adj.>
غیرقابل شمارش
unwarranted
غیرقابل ضمنانت
built-in
غیرقابل انتقال
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
ineluctable
غیرقابل مقاومت
impossible
[colloquial]
<adj.>
غیرقابل قبول
dilemma
معمای غیرقابل حل
sumless
<adj.>
غیرقابل شمارش
uncontrollable
غیرقابل نظارت
innumerable
<adj.>
غیرقابل شمارش
insociable
ناسازگار غیرقابل معاشرت
unquestioning
محقق غیرقابل منازعه
invisibles
معاملات غیرقابل رویت
immutably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
insurmountably
بطور غیرقابل تفوق
insuppressible
نخواباندنی غیرقابل کنترل
unalterably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
inapplicably
بطور غیرقابل اجرا
nonexecutable statement
حکم غیرقابل اجرا
nondescript
غیرقابل طبقه بندی
incredible
غیرقابل قبول افسانهای
imperceptibly
بطور غیرقابل مشاهده
indiscernibly
بطور غیرقابل مشاهده
impermeably
بطور غیرقابل نفوذ
impenetrably
بطور غیرقابل نفوذ
unthinkable
فکرنکردنی غیرقابل تعمق
impermeable layer
لایه غیرقابل نفوذ
inalterably
بطور غیرقابل تغییر
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
irreproachability
غیرقابل سرزنش بودن
irremovably
بطور غیرقابل انتقال
indubitably
بطور غیرقابل تردید
unfathomable
غیرقابل عمق سنجی
irreproachableness
غیرقابل سرزنش بودن
inconvertibly
بطور غیرقابل تبدیل
incomparably
بطور غیرقابل مقایسه
inconvertible currency
پول غیرقابل تبدیل
unpremediated
غیرقابل پیش بینی
incognizable
غیرقابل درک نفهمیدنی
incontestably
بطور غیرقابل بحث
unusable fuel
سوخت غیرقابل استفاده
inexcusably
بطور غیرقابل تصدیق
inconceivably
بطور غیرقابل تصور
unknowingly
غیرقابل ادراک و فهم
inconceivability
غیرقابل تصور بودن
inconcealable
غیرقابل پنهان کردن
incompressible fluide
سیاله غیرقابل تراکم
unquestionable
محقق غیرقابل منازعه
incommunicable
نگفتنی غیرقابل پخش
airtight
غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
inapprehensible
نامفهوم غیرقابل احساس
unknowing
غیرقابل ادراک و فهم
inexpressible
نا گفتنی غیرقابل بیان
infrangibility
غیرقابل نقض بودن
inflexibly
بطور غیرقابل انحناء
inappreciable
غیرقابل تقدیر نامحسوس
unchangeably
<adv.>
به طور غیرقابل فسخ
infusible
غیرقابل نفوذ یا حلول
indivisibly
بطور غیرقابل تقسیم
indigestibly
بطور غیرقابل هضم
indistinguishably
بطور غیرقابل تشخیص
innavigable
غیرقابل کشتی رانی
invisible trade
تجارت غیرقابل رویت
indefensibly
بطور غیرقابل تصدیق
area assessment
ارزیابی اطلاعاتی منطقه عملیات ارزیابی منطقه ازنظر اطلاعاتی
air defense action area
منطقه پوشش پدافند هوایی منطقه عمل پدافند هوایی
area of operational interest
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
wordless
غیرقابل بیان با لغات خاموش
NMI
وقفه غیرقابل چشم پوشی
emergency risk
خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
indefensible
غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com