English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
English Persian
exploded view منظره بریده
Search result with all words
exploded view منظره شکافته شده مدل بریده
Other Matches
smatterer کسیکه بریده بریده حرف میزند
gasps بریده بریده نفس کشیدن
staccato بطور بریده بریده اداکردن
gasping بریده بریده نفس کشیدن
gasped بریده بریده نفس کشیدن
gasp بریده بریده نفس کشیدن
giggled با نفس بریده بریده
slash بریده بریده کردن
broken sleep خواب بریده بریده
slashed بریده بریده کردن
giggling با نفس بریده بریده
slashes بریده بریده کردن
giggle با نفس بریده بریده
giggles با نفس بریده بریده
edge notched لب بریده
by snathces بریده بریده
brokenly بریده بریده
lobed بریده بریده
cuts بریده
cut بریده
interrupted line خط بریده بریده
gig lamps منظره
perspectives منظره
prospect منظره
spectacle منظره
field of view منظره
prospected منظره
prospecting منظره
scenery منظره
scene منظره
spectacles منظره
visions منظره
vision منظره
picturing منظره
pictured منظره
picture منظره
prospects منظره
scenes منظره
viewing منظره
viewed منظره
view منظره
views منظره
pictures منظره
panorama منظره
perspective منظره
view منظره
panoramas منظره
viewless بی منظره
bonnyclabber شیر بریده
gasps نفس بریده
gasped نفس بریده
cluttering بریده گویی
uncut بریده نشده
gasp نفس بریده
chopped پاس بریده
gasping نفس بریده
ellipsis بریده گویی
intrenchant بریده نشدنیentrench
chop ضربه بریده
chop پاس بریده
chopped ضربه بریده
premorse بریده شده
sectile بریده شدنی
dimension stone سنگ بریده
crop eared گوش بریده
to pant for breath بریده دم زدن
sawn joint درز بریده
lumbers تیر بریده
lumbering تیر بریده
lumbered تیر بریده
lumber تیر بریده
outside view منظره خارجی
sight نظر منظره
landscape painting منظره سازی
landscape paiting منظره سازی
sightliness منظره دار
to sight land دیدن منظره
waterscape منظره اب دریا
bird's eye منظره هوایی
objecting موضوع منظره
landscapes دورنما منظره
seascapes منظره دریایی
objected موضوع منظره
object موضوع منظره
seascape منظره دریایی
objects موضوع منظره
nocturne نقاشی از منظره شب
sights نظر منظره
indirect objects موضوع منظره
landscape دورنما منظره
direct objects موضوع منظره
landscaped دورنما منظره
landscape منظره طبیعی
nocturnes نقاشی از منظره شب
landscapes منظره طبیعی
landscaped منظره طبیعی
landscaping دورنما منظره
landscaping منظره طبیعی
cut back bitumens قیرهای محلول پس بریده
dissevere جداشدن بریده شدن
to fall off سواشدن بریده شدن
shoot set پاس تیز یا بریده
mutilated اندام بریده مغلوط
parings ناخن بریده شده
brokenly بطور شکسته یا بریده
paring ناخن بریده شده
picturesque بدیع خوش منظره
blur منظره مه الود لک کردن
shots منظره فیلمبرداری شده
seascapes منظره هوایی دریا
blurs منظره مه الود لک کردن
shot منظره فیلمبرداری شده
panorama منظره باز ووسیع
moonscape منظره سطح ماه
outlook منظره چشم داشت
blurred منظره مه الود لک کردن
panoramas منظره باز ووسیع
sights منظره دستگاه سایت
sight منظره دستگاه سایت
foreground منظره جلو عکس
seascape منظره هوایی دریا
panoramic view منظره پهنه نما
scenograph منظره نقاشی شده
blurring منظره مه الود لک کردن
sea piece نقاشی منظره دریا
to go off [ British E] بریده شدن [آشپزی و غذا]
julienne ابگوشت سبزیجات بریده شده
to turn sour بریده شدن [آشپزی و غذا]
to turn بریده شدن [آشپزی و غذا]
skive قسمت بریده چرم نواره
skives قسمت بریده چرم نواره
skived قسمت بریده چرم نواره
skiving قسمت بریده چرم نواره
grainer نقاش منظره ها و پردههای نمایش
he wondered at the sight ازدیدن ان منظره تعجب کرد
The sight sent cold shiners down my back . آن منظره تمام بدنم رالرزاند
She was fascinated by the view. غرق تماشای منظره بود
phantasmagoria منظره خیالی وعجیب وغریب ومجلل
spectaculars منظره دیدنی نمایش غیر عادی
spectacular منظره دیدنی نمایش غیر عادی
phantasmagorias منظره خیالی وعجیب وغریب ومجلل
prose idyl شرح منظره یا رویدادی اززندگی به نثر
to slit hide into thongs پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
scrapping عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
logjam انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
scrapped عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scraps عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrap عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
program music موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
panoramic دوربین منظره نما یا افق نمادر عکاسی
vista منظره مشهود از مسافت دور چشم انداز
vistas منظره مشهود از مسافت دور چشم انداز
dimension stone سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
cut brackets [تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
scrap book مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
The milk [the wine] has already turned [gone off] . شیر [شراب] پیش از این بریده شده است.
to halve two timbers دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
cutting angle زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
x cut crystal کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
stenciled ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilled ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciling ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencil ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
Those who play with edged tools must expect to be . <proverb> کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
click art صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
flowchart صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
selection نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
selections نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
flow diagram صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
head-shrinker کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinkers کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
pastes درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
paste درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
scrapbooks مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
pasting درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
scrapbook مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
pasted درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
biased fabric پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
wafer یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
wafers یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
picture window پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
die قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
flowchart template یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
brussels دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند [شبیه دار کرمانی] و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد
loop pile پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com