English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
exploded view منظره شکافته شده مدل بریده
Other Matches
exploded view منظره بریده
fissiped سم شکافته جانور سم شکافته
smatterer کسیکه بریده بریده حرف میزند
gasps بریده بریده نفس کشیدن
staccato بطور بریده بریده اداکردن
gasping بریده بریده نفس کشیدن
gasped بریده بریده نفس کشیدن
gasp بریده بریده نفس کشیدن
slash بریده بریده کردن
slashes بریده بریده کردن
broken sleep خواب بریده بریده
giggle با نفس بریده بریده
giggled با نفس بریده بریده
slashed بریده بریده کردن
giggling با نفس بریده بریده
giggles با نفس بریده بریده
pedatifid شکافته
parted شکافته
cloven hoofed سم شکافته
cloven شکافته
laciniate شکافته
laciniated شکافته
cloven footed سم شکافته
reft شکافته
furcate از هم شکافته
bifid شکافته
artiodactylous سم شکافته
artiodactyl سم شکافته
split screen صفحه شکافته
fissiped پنجه شکافته
split-screen صفحه شکافته
furcate از هم شکافته شدن
fissidactyl پنجه شکافته
labium لب شکافته گلبرگ
artiodactylous دارای سم شکافته
artiodactyl دارای سم شکافته
cloven foot دارای پا یا سم شکافته
forked چنگال مانند شکافته
labiate وابسته بگیاهان لب شکافته
cut in چاک خورده شکافته
the cow parts the hoofs گاو سمهای شکافته دارد
labiate دارای گلی که لبه جامش شکافته
interrupted line خط بریده بریده
edge notched لب بریده
brokenly بریده بریده
lobed بریده بریده
by snathces بریده بریده
cut بریده
cuts بریده
scenery منظره
pictures منظره
pictured منظره
picture منظره
prospects منظره
picturing منظره
scene منظره
scenes منظره
spectacles منظره
spectacle منظره
vision منظره
visions منظره
viewing منظره
panoramas منظره
view منظره
viewless بی منظره
prospecting منظره
viewed منظره
field of view منظره
gig lamps منظره
perspectives منظره
view منظره
panorama منظره
prospect منظره
prospected منظره
views منظره
perspective منظره
gasp نفس بریده
gasping نفس بریده
uncut بریده نشده
cluttering بریده گویی
gasped نفس بریده
intrenchant بریده نشدنیentrench
crop eared گوش بریده
premorse بریده شده
sawn joint درز بریده
sectile بریده شدنی
bonnyclabber شیر بریده
gasps نفس بریده
to pant for breath بریده دم زدن
dimension stone سنگ بریده
lumber تیر بریده
lumbering تیر بریده
lumbers تیر بریده
chopped پاس بریده
ellipsis بریده گویی
chopped ضربه بریده
chop پاس بریده
chop ضربه بریده
lumbered تیر بریده
landscapes منظره طبیعی
landscaping دورنما منظره
landscaping منظره طبیعی
landscape paiting منظره سازی
objected موضوع منظره
indirect objects موضوع منظره
direct objects موضوع منظره
nocturnes نقاشی از منظره شب
nocturne نقاشی از منظره شب
landscape painting منظره سازی
landscapes دورنما منظره
outside view منظره خارجی
objects موضوع منظره
seascape منظره دریایی
waterscape منظره اب دریا
to sight land دیدن منظره
seascapes منظره دریایی
sightliness منظره دار
landscape دورنما منظره
objecting موضوع منظره
landscaped دورنما منظره
landscaped منظره طبیعی
landscape منظره طبیعی
sights نظر منظره
sight نظر منظره
object موضوع منظره
bird's eye منظره هوایی
brokenly بطور شکسته یا بریده
paring ناخن بریده شده
cut back bitumens قیرهای محلول پس بریده
dissevere جداشدن بریده شدن
parings ناخن بریده شده
shoot set پاس تیز یا بریده
to fall off سواشدن بریده شدن
mutilated اندام بریده مغلوط
palmatifid دارای شکافی شبیه پنجه دست شکافته پنجه
sights منظره دستگاه سایت
moonscape منظره سطح ماه
panorama منظره باز ووسیع
picturesque بدیع خوش منظره
shots منظره فیلمبرداری شده
panoramic view منظره پهنه نما
sight منظره دستگاه سایت
sea piece نقاشی منظره دریا
scenograph منظره نقاشی شده
shot منظره فیلمبرداری شده
seascapes منظره هوایی دریا
blur منظره مه الود لک کردن
blurs منظره مه الود لک کردن
blurring منظره مه الود لک کردن
blurred منظره مه الود لک کردن
foreground منظره جلو عکس
panoramas منظره باز ووسیع
outlook منظره چشم داشت
seascape منظره هوایی دریا
skiving قسمت بریده چرم نواره
skived قسمت بریده چرم نواره
skives قسمت بریده چرم نواره
skive قسمت بریده چرم نواره
to turn بریده شدن [آشپزی و غذا]
to go off [ British E] بریده شدن [آشپزی و غذا]
julienne ابگوشت سبزیجات بریده شده
to turn sour بریده شدن [آشپزی و غذا]
She was fascinated by the view. غرق تماشای منظره بود
The sight sent cold shiners down my back . آن منظره تمام بدنم رالرزاند
grainer نقاش منظره ها و پردههای نمایش
he wondered at the sight ازدیدن ان منظره تعجب کرد
spectaculars منظره دیدنی نمایش غیر عادی
phantasmagoria منظره خیالی وعجیب وغریب ومجلل
spectacular منظره دیدنی نمایش غیر عادی
phantasmagorias منظره خیالی وعجیب وغریب ومجلل
prose idyl شرح منظره یا رویدادی اززندگی به نثر
scrapping عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapped عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
logjam انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
scraps عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrap عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
to slit hide into thongs پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
vista منظره مشهود از مسافت دور چشم انداز
vistas منظره مشهود از مسافت دور چشم انداز
panoramic دوربین منظره نما یا افق نمادر عکاسی
program music موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
dimension stone سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
The milk [the wine] has already turned [gone off] . شیر [شراب] پیش از این بریده شده است.
scrap book مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
cut brackets [تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
cutting angle زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
to halve two timbers دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
x cut crystal کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
labiate لب شکافته کردن لب دار کردن
stenciled ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencil ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciling ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilled ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
surface of rupture سطح شکافته شده به وسیله گلوله منفجر شده سطح شکافت
Those who play with edged tools must expect to be . <proverb> کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
click art صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
selection نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
flowchart صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com