English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
paper gold منظور حق برداشت مخصوص است
Other Matches
special drawing right حق برداشت مخصوص
lute گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lutes گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typefaces مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typeface مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
draw off برداشت
removal برداشت
acceptance برداشت
impressions برداشت
impression برداشت
offtake برداشت
acceptances برداشت
takings برداشت
land surveying برداشت
approached برداشت روش
approaches برداشت روش
withdraw برداشت از حساب
approach برداشت روش
metal removal برداشت براده
overdraft اضافه برداشت
impressionistic برداشت گذار
make a copy of سواد برداشت
special drawing right حق برداشت ویژه
impressionistic برداشت گرایانه
withdraws برداشت از حساب
take off divisor مقسم برداشت اب
first impression برداشت نخستین
remove برداشت کردن
removal of slag برداشت سرباره
removal of phosphorus برداشت فسفر
draw off بده برداشت
dual impression برداشت دوگانه
removal of chips برداشت براده
impressionist برداشت گرای
stripping برداشت لایه رو
under ground survey برداشت زیرزمینی
withdrawal warrant مجوز برداشت
overdrafts اضافه برداشت
removes برداشت کردن
removing برداشت کردن
removal of cinder برداشت تفاله
special drawing rights حق برداشت ویژه
impressionists برداشت گرای
cropper برداشت کننده محصول
the timber warped تیر تاب برداشت
handpick برداشت محصول با دست
overdraw اضافه برداشت کردن
take off distributor اب پخشکن مقسم برداشت اب
nets برداشت خالص کردن
target نقطه برداشت یا قرائت
net برداشت خالص کردن
targeting نقطه برداشت یا قرائت
targeted نقطه برداشت یا قرائت
targets نقطه برداشت یا قرائت
targetted نقطه برداشت یا قرائت
safe yield بده قابل برداشت
targetting نقطه برداشت یا قرائت
nett برداشت خالص کردن
site survey برداشت نقشه تکهای از زمین
overdrafts برداشت اب بیش از اندازه مجاز
overdraft برداشت اب بیش از اندازه مجاز
forbore دست برداشت امتناع کرد
. She dropped her demands (claim). دست از تقاضاهای خود برداشت
registers که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
The police officer took down the car number . افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
No man can serve two masters. <proverb> با یک دست نمى شود دو هندوانه را برداشت .
overdraft دستور پرداخت بی محل اضافه برداشت
overdrafts دستور پرداخت بی محل اضافه برداشت
demand deposit سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
agronomy علم برداشت محصول وبهره برداری از خاک
delete کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
combine harvester کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combine [combine harvester] کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combined harvester کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
corn harvester کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
harvester کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
harvester-thresher [rare] کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
purpose of the dam منظور از سد
aims منظور
aim منظور
aimed منظور
scope منظور
pricked منظور
meanings منظور
with the view of به منظور
objectless بی منظور
with the intention of به منظور
purposes منظور
purpose منظور
pricks منظور
pricking منظور
prick منظور
with a view to به منظور
sake منظور
meaning منظور
intentions منظور
viewed منظور
purposeless بی منظور
intention منظور
view منظور
views منظور
viewing منظور
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
intentions قصد و منظور
provided <adj.> <past-p.> منظور شده
laid on <past-p.> منظور شده
appropriated <adj.> <past-p.> منظور شده
whereunto بچه منظور
intention قصد و منظور
for publicity purposes به منظور تبلیغ
objectives منظور ازعملیات
whereto بچه منظور
objective هدف منظور
objective منظور ازعملیات
objectives هدف منظور
to what purpose برای چه منظور
to make allowance منظور کردن
scope منظور مفاد
scope منظور از عملیات
allocate منظور کردن
allocates منظور کردن
allocating منظور کردن
intent معنی منظور
get at <idiom> منظور داشتن
to make oneself clear <idiom> منظور را روشن کردن
self-defeating علیه منظور خود
self defeating علیه منظور خود
adhoc تنها به این منظور
What does it exactly mean? منظور از این دقیقا چه است؟
clearance sales فروش به منظور تصفیه حراج
(can't) make head nor tail of something <idiom> فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
to mean منظور [داشتن] این است
to mean to do something منظور انجام کاری را داشتن
malingering تعارض به منظور فرار ازخدمت
clearance sale فروش به منظور تصفیه حراج
dispersal airfield فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
assessment تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
assessment تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
assessments تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
assessments تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
bridgeware برنامههای کامپیوتری به منظور ترجمه دستورالعملها
capitalized expense در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
mark-downs قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark-down قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
declared value قیمت اعلام شده به منظور تعیین مالیات
it did not meet our views منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
scope طول زنجیر ارتفاع سنج ناو منظور
levy a sum on a person's property به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
drain joints فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
replevin طرح دعوی به منظور استرداد مال توقیف شده
priming پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
cadastral surveys عملیات نقشه برداری به منظور تفکیک و تعیین حدوداراضی
radical economists منظور گروهی ازاقتصاددانان کلاسیک مانندمالتوس و مارکس میباشد
treasury stock سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
kuomintang حزب ناسیونالیست چین که در سال 1981 به منظور مبارزات ضداستعماری شد
bay حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
retrofit بروز در اوردن یا اضافه نمودن به یک سیستم موجودبه منظور بهبود ان
baying حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
juck work کوبیدن میخ درکف و دیوارهای کانال به منظور ایجاد رسوب
bays حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bayed حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
turnkey سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
overdrawn account حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
assessed value ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
special contracts منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
eudaemonism اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
combination توافق بین دو یا چند موسسه به منظور دست یافتن به بهره بیشتر
earthquake factor مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
bagger my neihbour trade palicy سیاست فقیر ساختن کشورهمسایه به منظور ابادساختن کشور خود با استثماران
eudaimonism اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
betterment خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
suck wheels رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
superscripsit بسته نرم افزاری که به منظور پردازش کلمه درسیستمهای ریزکامپیوتر بکارمی رود
constructive trust منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
rule of reason تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
coalition در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
coalitions در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
acceptance test آزمایش کوچک شدگی آزمایش برداشت
system follow up ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح
hard sectored دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
subsidy حقوق گمرکی اشیا وارداتی و صادراتی معافیت مالیاتی تولیدکنندگان به منظور پایین نگهداشتن قیمتها
bench check ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
cybernation کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
demagogisme استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
overstriking توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
aggregate مصالح ریزدانه مانند ماسه وشن یا مخلوطی از انها که به منظور تهیه بتن با سیمان مخلوط می شوند
appliance computer سیستم کامپیوتری آماده اجرا که خریداری میشود و به سرعت برای یک منظور کاربردی قابل استفاده است
aggregates مصالح ریزدانه مانند ماسه وشن یا مخلوطی از انها که به منظور تهیه بتن با سیمان مخلوط می شوند
clipboard قسمتی از حافظه کامپیوتر که به منظور ذخیره دادهای که از یک فایل یا برنامه دیگرمنتقل میشود کنار می گذارند تخته رسم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com