English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
English Persian
entertain مهمانی کردن از
entertained مهمانی کردن از
entertains مهمانی کردن از
Search result with all words
to give an enter tainment مهمانی دادن یا کردن
Other Matches
cocktail مهمانی
feasting مهمانی
feasts مهمانی
dinners مهمانی
banquets مهمانی
banquet مهمانی
dinner مهمانی
cocktails مهمانی
regales مهمانی
regaled مهمانی
soiree مهمانی شب
soirees مهمانی شب
party مهمانی
guest night شب مهمانی
foy مهمانی
feast مهمانی
feasted مهمانی
regale مهمانی
soirTes مهمانی شب
entertainment مهمانی
junketing مهمانی
entertainments مهمانی
regaling مهمانی
receptions مهمانی
reception مهمانی
to throw a party مهمانی دادن
racquet مهمانی پرهیاهو
wingding مهمانی پر سر و صدا
kettle of fish مهمانی دانگی
tea party مهمانی چای
dutch treat مهمانی دانگی
hen parties مهمانی زنانه
racket مهمانی پرهیاهو
barn dances مهمانی رقص
racquets مهمانی پرهیاهو
tea parties مهمانی چای
rave-up مهمانی پر سروصدا
hen party مهمانی زنانه
barn dance مهمانی رقص
rave-ups مهمانی پر سروصدا
stags جلسه یا مهمانی مردانه
infare مهمانی بمناسبت ورود
party مهمانی دادن یارفتن
stag جلسه یا مهمانی مردانه
tea dance مهمانی چای ورقص
feel awkward خجالت کشیدن [در مهمانی]
feel embarrassed خجالت کشیدن [در مهمانی]
dinner jackets لباس مخصوص مهمانی رسمی
potlatch مهمانی دادن مجلس انس
to stand treat هزینه مهمانی یا سواری رادادن
sticker [guest] مهمانی که نمی خواهد برود
We are invited out tonight . امشب بیرون مهمانی هستیم
dinner jacket لباس مخصوص مهمانی رسمی
She wrecked the party for us. مهمانی رابه مازهر کرد
loving cup پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
omnim gatherum مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
acid house party نوعی مهمانی که به صورت مخفی برگزار میشود و در آن موسیقی
to dress [put on your clothes or particular clothes] لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
judge حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
lubricated چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricate چرب کردن لیز کردن نرم کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
ascertian محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
lubricates چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricating چرب کردن لیز کردن نرم کردن
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
expended مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
endorse فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsing فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
endorsed فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
endorses فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com