English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
precision engineering مهندسی ابزار دقیق
Other Matches
precision tool ابزار دقیق
precision engineering تکنیک ابزار دقیق
to respond to something واکنش نشان دادن به چیزی [مهندسی برق] [مهندسی ماشین آلات]
to react to something واکنش نشان دادن به چیزی [مهندسی برق] [مهندسی ماشین آلات]
civil engineering works بناهای مهندسی ساختمانهای مهندسی ساز
tool دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
engineer قسمت مهندسی رسته مهندسی
engineers قسمت مهندسی رسته مهندسی
engineered قسمت مهندسی رسته مهندسی
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
control equipment ابزار وارسی ابزار پایش
broached ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
heavy current engineering مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
wistful دقیق
scholastic دقیق
exact solution حل دقیق
advertent دقیق
exact دقیق
literal دقیق
astute دقیق
stringent دقیق
particular redemption دقیق
tenty دقیق
subtil دقیق
stringently دقیق
intent دقیق
exquisite دقیق
punctual دقیق
accurate دقیق
scrutinizer دقیق
precision دقیق
punctiliously دقیق
exacted دقیق
exacts دقیق
scholastical دقیق
punctilious دقیق
queasy زیاد دقیق
perpend دقیق بودن
thorough paced دقیق گام
precision tools الات دقیق
instruments الات دقیق
precision measurment سنجش دقیق
control توپزن دقیق
controlling توپزن دقیق
controls توپزن دقیق
high accuracy measurement سنجش دقیق
precision balance ترازوی دقیق
going-over بررسی دقیق
precision adjustment تنظیم دقیق
instrument الات دقیق
punctual باذکرجزئیات دقیق
fine spun دقیق خیالی
precisian خیلی دقیق
fine setting تنظیم دقیق
fine adjustment تنظیم دقیق
watchfulness دقیق هشیاری
in-depth دقیق و عمیق
imprecise غیر دقیق
thoroughgoing بسیار دقیق
exact location محل دقیق
precision fire تیر دقیق
goings-over بررسی دقیق
an a calculator محاسب دقیق
arm of precision اسلحه دقیق
pryingly با نگاه دقیق
watchful بی خواب دقیق
precisionist بسیار دقیق
precision sweep روبش دقیق
micro pressure gage فشارسنج دقیق
precision scale مقیاس دقیق
tenuous لطیف دقیق
precision levelling ترازیابی دقیق
corrects دقیق یا درست
correcting دقیق یا درست
detailed analysis آنالیز دقیق
detailed analysis بررسی دقیق
sound بی خطر دقیق
sounded بی خطر دقیق
soundest بی خطر دقیق
sounds بی خطر دقیق
queazy زیاد دقیق
correct دقیق یا درست
precision spirit level ترازوی دقیق
precise خیلی دقیق
particularization شرح دقیق
precise صریح دقیق
subtle دقیق لطیف
strictly speaking دقیق شویم
precision instrument سنجه دقیق
subtler دقیق لطیف
subtlest دقیق لطیف
precise دقیق کردن
persnickety کاربسیار دقیق
set لجوج دقیق
setting up لجوج دقیق
sets لجوج دقیق
scrutiny بررسی دقیق
pernickety کاربسیار دقیق
precision casting ریخته گری دقیق
precision drill مته کردن دقیق
mirrors ایجاد کپی دقیق
calibration تنظیم الات دقیق
fine tuning میزان سازی دقیق
fine turning میزان سازی دقیق
mirror ایجاد کپی دقیق
mirrored ایجاد کپی دقیق
fine sight تنظیم خط نشانه دقیق
pores بمطالعه دقیق پرداختن
pore بمطالعه دقیق پرداختن
sticklers سمج خیلی دقیق
precision measuring equipment تجهیزات سنجش دقیق
scrupulously <adv.> خیلی دقیق وسواسی
inspect ازمایش دقیق بازبینی
inspected ازمایش دقیق بازبینی
inspecting ازمایش دقیق بازبینی
chronometer ساعت شمار دقیق
inspects ازمایش دقیق بازبینی
stickler سمج خیلی دقیق
edge sharpening دقیق کردن لبه
measuring magnifier مسافت یاب دقیق
precision lathe ماشین تراش دقیق
precision bore سوراخ کردن دقیق
zero تنظیم دقیق دستگاه
tendering دقیق ترد ونازک
pick someone's brains <idiom> اطلاعات دقیق به کسی
probity پیروی دقیق از اصول
tenderest دقیق ترد ونازک
zeros تنظیم دقیق دستگاه
mind one's P's and Q's <idiom> خیلی دقیق به رفتاروگفتار
zeroes تنظیم دقیق دستگاه
astringent سخت گیر دقیق
a true and accurate report گزارشی درست و دقیق
pin point تعیین دقیق نقاط
tendered دقیق ترد ونازک
facsimile کپی دقیق از یک متن
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
precision اندازه گیری دقیق
facsimiles کپی دقیق از یک متن
to pore [over; on] به مطالعه دقیق پرداختن
tender دقیق ترد ونازک
precision adjustment تنظیم دقیق تیر
precision adjustment تنظیم تیر دقیق
precision بسیار دقیق بودن
meticulous خیلی دقیق وسواسی
particular دقیق نکته بین
off base <idiom> غیر دقیق ،نادرست
pinpoint target هدف دقیق تعیین شده
image کپی دقیق از فضایی از حافظه
subtilize دقیق وحساس ولطیف کردن
accuracy تعریف دقیق تر خواهد بود
images کپی دقیق از فضایی از حافظه
subtilization ملایمت دقیق و لطیف سازی
approximate نه دقیق ولی تقریبا درست
approximates نه دقیق ولی تقریبا درست
punctilio نکته دقیق در ایین رفتار
approximated نه دقیق ولی تقریبا درست
an i calculation حساب نادرست یا غیر دقیق
fine sight تنظیم دقیق زاویه توپ
attenuate تقلیل دادن دقیق شدن
attenuated تقلیل دادن دقیق شدن
theodolite زاویه یاب دقیق ثانیهای
attenuates تقلیل دادن دقیق شدن
theodolites زاویه یاب دقیق ثانیهای
attenuating تقلیل دادن دقیق شدن
zero hour <idiom> لحظه دقیق حمله درجنگ
handle with kid gloves <idiom> باکسی همکاری دقیق داشتن
thread the needle پاس دقیق از بین مدافعان
format قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
formats قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
slide rule خط کش مهندسی
sliding rule خط کش مهندسی
slide rules خط کش مهندسی
engineering مهندسی
architecht's scale خط کش مهندسی
engineers مهندسی
engineer's scale خط کش مهندسی
engineer مهندسی
engineered مهندسی
metronome اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
precisian شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
he was p in his promises درانجام وعدههای خود دقیق بود
soul searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
metronomes اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
soul-searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
nuance اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
exact location تعیین کردن محل دقیق نقاط
electric engineering مهندسی برق
engineer's scale خط کش محاسبه مهندسی
radar engineering مهندسی رادار
engineering office دفتر مهندسی
mechanical engineering مهندسی مکانیک
engineer battalion گردان مهندسی
computer engineering مهندسی کامپیوتر
engineer division قسمت مهندسی
radio engineering مهندسی رادیو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com