English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
off the shelf مواد در دسترس
Other Matches
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
transudate مواد فرانشت شده مواد مترشحه
durable material مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
dye-stuff ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
magnaflux نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzymes مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzyme مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
slated items مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
accessed دسترس
accesses دسترس
reaching دسترس
accessing دسترس
within teach دسترس
within teach در دسترس
reached دسترس
available در دسترس
reaches دسترس
reach دسترس
at arm's length در دسترس
near at hand در دسترس
disposal در دسترس
accessible در دسترس
disposal دسترس
access دسترس
desiccant مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
inaccessible خارج از دسترس
on hand <idiom> قابل دسترس
inaccessible <adj.> غیرقابل دسترس
available دسترس پذیر
inaccessible غیرقابل دسترس
on tap <adj.> همیشه در دسترس
to be available در دسترس بودن
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
out-of-the-way غیرقابل دسترس
out of the way غیرقابل دسترس
availability دسترس پذیری
availablity دسترس پذیری
availability در دسترس بودن
available with در دسترس نزد .....
available by در دسترس از طریق .....
access point نقطه دسترس
placing at disposal در دسترس گذاردن
accessed راه دسترس
access راه دسترس
accesses راه دسترس
accessible قابل دسترس
accessing راه دسترس
accessible duct مجرای دسترس
available amount مقدار [چیزهای] در دسترس
place at disposal در دسترس قرار دادن
someone has at present در دسترس کسی بودن
passing shot ضربه دور از دسترس
abaton [محل خارج از دسترس]
to be available [to someone] در دسترس [کسی] بودن
unavailable energy نیروی خارج از دسترس
system availability دسترس پذیری سیستم
utilizing در دسترس قرار دادن
utilizes در دسترس قرار دادن
utilize در دسترس قرار دادن
utilising در دسترس قرار دادن
utilises در دسترس قرار دادن
average available discharge بده میانگینی دسترس
an accessible place جای قابل دسترس
utilised در دسترس قرار دادن
accessible در دسترس قابل وصول
ball توپ دور از دسترس توپزن
getatable قابل دسترس توفیق یافتنی
unattainbility of absolute zero دسترس ناپذیری صفر مطلق
staffing قابل دسترس ساختن افرادبرای سازمانها
to put something at somebody's disposal چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
utilization به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
the source خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
current ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
long hop توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود
unhandy ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
hogs برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
hogged برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
hog برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
palette مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
palettes مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
equities اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
equity اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
currents ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
buffer pool تعدادی میانگیر که در دسترس سیستم کنترل ورودی-خروجی هستند
micro prolog PROLO بطوریکه قابل دسترس چندین سیستم ریزکامپیوتر باشد
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
desk accessories وسائل کاری که به هنگام استفاده از سایر اسناد قابل دسترس است
data diddling روشی که در ان داده قبل واردشدن به یک فایل کامپیوتری که در ان کمتر قابل دسترس میباشد اصلاح میشود
crowding out effect اندیشهای که استقراض بسیار زیاد دولت وجوه قابل دسترس وام گیرندگان خصوصی را کاهش میدهد
foreign military sales فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
data interchange format استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
availability میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
accessing در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
to make approaches وسایل نزدیک شدن جستن دسترس جستن
accesses در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
The world is your oyster! <proverb> دنیا مال تو است. هر فرصتی در دسترس است!
accessed در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
access در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
provisions مواد
supplies مواد
materials مواد
material مواد
insulating material مواد عایق
stocks مواد ذخیره
muffling material مواد میرایی
acaricide مواد کنه کش
instruction material مواد درسی
fatigue of material فرسودگی مواد
instructional material مواد اموزشی
accessory substances مواد فرعی
feed stock مواد اولیه
miscellaneous provisions مواد متفرقه
indirect materials مواد غیرمستقیم
active material مواد عامل
acetone bodies مواد استونی
narcotic drugs مواد مخدر
material control کنترل مواد
inorganic materials مواد غیرالی
cohesive materials مواد چسبنده
overburden مواد رویی
organic materials مواد الی
operating supplies مواد کمکی
cohesive material مواد چسبا
excess stock مواد اضافی
dissolved solids مواد محلول
direct material مواد مستقیم
natural products مواد طبیعی
explosive ordnance مواد منفجره
defense articles مواد پدافندی
insulating compound مواد عایق
balsamic materials مواد بلسانی
materials management مدیریت مواد
material costs هزینههای مواد
coherent materials مواد چسبنده
fixed material مواد پایدار
bill of material فهرست مواد
bill of materials فهرست مواد
cryptomaterial مواد رمز
magnetic materials مواد مغناطیسی
material balance موازنه مواد
fission products مواد اتمی
fine aggregate مواد ریز
letter press مواد چاپی
backing material مواد محافظ
materials transfer notes دستورانتقال مواد
alluvial deposit مواد رسوبی
composite material مواد مرکب
intromission مواد الحاقی
fertile meterial مواد بارخیز
materials requisition درخواست مواد
joint filler مواد درزبندی
glacial drift مواد یخرفته
joint filling compound مواد درزبندی
joint sealing material مواد درزبندی
jointing material مواد پرکننده
materials handling جابجایی مواد
maintenance materials مواد تعمیرات
fixes مواد مخدره
lubricant مواد روغنی
organic compound مواد شیمیایی
lubricants مواد روغنی
testing of materials ازمایش مواد
washing agent مواد شوینده
suspended load مواد غوطه ور
supplies officer مسئول مواد
substitute material مواد جانشینی
proteins مواد سفیدهای
protein مواد سفیدهای
organic compound مواد آلی
print مواد چاپی
printed مواد چاپی
prints مواد چاپی
petroleum مواد نفتی
raw material مواد خام
colorant مواد رنگی
oddments مواد گوناگون
explosives مواد سوزا
radioactive material مواد رادیواکتیو
qualifying clauses مواد اصلاحی
purview مواد اساسی
producer's goods مواد تولیدی
assets مواد لازم
mineral مواد معدنی
printed matter مواد چاپی
medics مواد دارویی
practice material مواد تمرینی
fix مواد مخدره
sealing compound مواد ضد نشت
nutrition مواد غذائی
raw materials مواد خام
raw materials مواد اولیه
high explosive مواد منفجره قوی
fissionable material مواد شکافت پذیر
fine aggregate مواد دانه ریز
ecotope مواد بیجان بوم
ejecta مواد بیرون ریخته
dyestuff مواد رنگی و رنگرزی
exhausted materials مواد تمام شده
exudation پخش یا پرتاب مواد
chemical feedstock مواد اولیه شیمیایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com