English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English Persian
inflammable substances مواد قابل اشتعال
inflammables مواد قابل اشتعال
Search result with all words
benzine انواع مواد نفتی قابل اشتعال
Other Matches
limit of inflammability حد قابل اشتعال
inflamable قابل اشتعال
piceous قابل اشتعال
combustible قابل اشتعال
ignitable قابل اشتعال
flammable قابل اشتعال
inflammable قابل اشتعال
hypergol مایع قابل اشتعال
pyrogen عنصر قابل اشتعال
wildfire ماده قابل اشتعال
fuel سوخت ماده قابل اشتعال
fuelled سوخت ماده قابل اشتعال
fueled سوخت ماده قابل اشتعال
fuelling سوخت ماده قابل اشتعال
fuels سوخت ماده قابل اشتعال
xylol خا نوادهای ازهیدروکربنهای سمی و قابل اشتعال و معطر
xylene خا نوادهای ازهیدروکربنهای سمی و قابل اشتعال و معطر
nitro مایع قابل اشتعال مورداستفاده در اتومبیل بصورت خالص یا مخلوط برای نیروی بیشتر
degressive burning اشتعال طولانی اشتعال تدریجی خرج
explosives مواد قابل انفجار
cards ورقه نصب مواد که روی آن قط عات الکترونیکی قابل نصبند
card ورقه نصب مواد که روی آن قط عات الکترونیکی قابل نصبند
cryogenic materials مواد یا الیاژهایی که دردماهای بسیار پایین قابل استفاده اند
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
durable material مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
transudate مواد فرانشت شده مواد مترشحه
dye-stuff ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
magnaflux نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzyme مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzymes مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
burning اشتعال
combustion اشتعال
firing اشتعال
ignition اشتعال
deflagration اشتعال
combustion اشتعال احتراق
uninflammable اشتعال ناپذیر
inflamable اشتعال پذیر
coal dust firing اشتعال گردی
flare up اشتعال ناگهانی
ignition اشتعال احتراق
inflammability اشتعال پذیری
fire point نقطه اشتعال
combustibility قابلیت اشتعال
burning train مسیر اشتعال
firing point نقطه اشتعال
burning point نقطه اشتعال
light firing اشتعال نورانی
aglow درحال اشتعال
flamboyance اشتعال بالرزش
flamboyance اشتعال لرزشی
flash point نقطه اشتعال
flammable اشتعال پذیر
lighting اشتعال نورافکنی
inflammable اشتعال پذیر
inflammability قابلیت اشتعال
ignitability قابلیت اشتعال
flamboyancy اشتعال لرزشی
dead center ignition نقطه اشتعال
light firing اشتعال منور
ignition point نقطه اشتعال
fire proofing compound اشتعال کاه
fire retardant اشتعال کاه
firing voltage ولتاژ اشتعال
ignition charge خرج اشتعال
igniting point نقطه اشتعال
dead burned انتهای اشتعال
flaming of arc اشتعال جرقه
flammability قابلیت اشتعال
flamboyancy اشتعال بالرزش
flammability اشتعال پذیری
slated items مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
upper flammability limit حد بالایی اشتعال پذیری
flammable liquid مایع اشتعال پذیر
ignition اتش گیری اشتعال
lower flammability limit حد پایینی اشتعال پذیری
lead in مدار هادی اشتعال
hypergolic fuel سوخت خیلی حساس به اشتعال
flash point tester ازمایش کننده نقطه اشتعال
ignitor محفظه حامل باروت اشتعال
flareback اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
desiccant مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
foreign military sales فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
sensible قابل درک قابل رویت
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
combustible قابل سوزش قابل تراکم
adducible قابل اضهار قابل ارائه
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
achievable قابل وصول قابل تفریق
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
presumable قابل استنباط قابل استفاده
presentable قابل معرفی قابل ارائه
observable قابل مشاهده قابل گفتن
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
materials مواد
provisions مواد
material مواد
supplies مواد
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
fission products مواد اتمی
explosive ordnance مواد منفجره
oddments مواد گوناگون
overburden مواد رویی
organic compound مواد آلی
natural products مواد طبیعی
fatigue of material فرسودگی مواد
washing agent مواد شوینده
organic materials مواد الی
organic compound مواد شیمیایی
excess stock مواد اضافی
explosives مواد سوزا
narcotic drugs مواد مخدر
glacial drift مواد یخرفته
off the shelf مواد در دسترس
fixed material مواد پایدار
dissolved solids مواد محلول
operating supplies مواد کمکی
raw material مواد خام
fertile meterial مواد بارخیز
fine aggregate مواد ریز
feed stock مواد اولیه
petroleum مواد نفتی
miscellaneous provisions مواد متفرقه
muffling material مواد میرایی
colorant مواد رنگی
insulating compound مواد عایق
material balance موازنه مواد
bill of materials فهرست مواد
bill of material فهرست مواد
letter press مواد چاپی
qualifying clauses مواد اصلاحی
balsamic materials مواد بلسانی
backing material مواد محافظ
practice material مواد تمرینی
material control کنترل مواد
sealing compound مواد ضد نشت
insulating material مواد عایق
intromission مواد الحاقی
material costs هزینههای مواد
mineral مواد معدنی
joint filling compound مواد درزبندی
joint sealing material مواد درزبندی
jointing material مواد پرکننده
radioactive material مواد رادیواکتیو
testing of materials ازمایش مواد
purview مواد اساسی
medics مواد دارویی
acaricide مواد کنه کش
suspended load مواد غوطه ور
stocks مواد ذخیره
supplies officer مسئول مواد
magnetic materials مواد مغناطیسی
substitute material مواد جانشینی
prints مواد چاپی
print مواد چاپی
accessory substances مواد فرعی
acetone bodies مواد استونی
fixes مواد مخدره
alluvial deposit مواد رسوبی
printed matter مواد چاپی
producer's goods مواد تولیدی
assets مواد لازم
maintenance materials مواد تعمیرات
fix مواد مخدره
active material مواد عامل
printed مواد چاپی
nutrition مواد غذائی
raw materials مواد خام
materials management مدیریت مواد
indirect materials مواد غیرمستقیم
materials requisition درخواست مواد
cryptomaterial مواد رمز
defense articles مواد پدافندی
materials transfer notes دستورانتقال مواد
joint filler مواد درزبندی
lubricants مواد روغنی
proteins مواد سفیدهای
lubricant مواد روغنی
direct material مواد مستقیم
protein مواد سفیدهای
raw materials مواد اولیه
coherent materials مواد چسبنده
cohesive materials مواد چسبنده
materials handling جابجایی مواد
inorganic materials مواد غیرالی
instruction material مواد درسی
cohesive material مواد چسبا
composite material مواد مرکب
instructional material مواد اموزشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com