English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
they are t of their doctrines موافب اصول خودمی باشند
Other Matches
pomander عطری که درقوطی یاکیسه برای گندزدایی با خودمی بردند
maniple بازوبندیانواری که کشیشان هنگام انجام ایین ربانی ازبازوی خودمی اویزند
colony گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
anti- ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
on ones guard موافب
attentive موافب
tooter موافب
watch ful موافب
watch out موافب
watchfulness موافب
surveillant موافب
cautious موافب
attendants موافب
on the alert موافب
assiduous موافب
attendant موافب
watchman موافب
watchmen موافب
heedful موافب
to be on guard موافب
to keep guard موافب
to look out موافب بودن
tend موافب بودن
look out موافب بودن
alert موافب زیرک
attendants ملازم موافب
attendant ملازم موافب
aware ملتفت موافب
alerts موافب زیرک
alerted موافب زیرک
careful موافب بیمناک
tenty مراقب موافب
to take care موافب بودن
tended موافب بودن
tending موافب بودن
on the qui vive هوشیار موافب
shy ترسو موافب
watches موافب بودن
watched موافب بودن
shyer ترسو موافب
watch موافب بودن
watchful موافب مراقب
shyest ترسو موافب
shies ترسو موافب
shying ترسو موافب
tends موافب بودن
watching موافب بودن
shied ترسو موافب
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
linesman موافب برخوردتوپ باخط
linesmen موافب برخوردتوپ باخط
be on to it اگاه یا موافب باش
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
to keep one's health موافب بهداشت خود بودن
look to your manner موافب اطوار خود باشید
look out نگهبانی کردن موافب بودن
to look out for squalls جلوگیری ازخطرکردن موافب خود بودن
sailing master افسری که موافب راندن کرجیهای تفرجی است
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
mix up, caution موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
salvos در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
arrays می باشند
the like of you باشند
array می باشند
tenet اصول
doctrine اصول
teachings اصول
teaching اصول
technic اصول
principles اصول
root اصول
doctrines اصول
nitty-gritty اصول
ism : اصول
roots اصول
ism اصول
implication B درست باشند
implications B درست باشند
inclusion B درست باشند
shearling چیده باشند
principles of economics اصول اقتصاد
methodologies علم اصول
theories اصول نظری
dogmas اصول عقاید
dogma اصول عقاید
politics اصول سیاسی
prineipal parts اصول فعل
principles of religion اصول مذهب
roots and branches اصول وفروع
monopolosm اصول انحصار
technologically اصول فنی
technological اصول فنی
principles of economy اصول اقتصاد
methodology علم اصول
functional اصول مبادی
relativity principles اصول نسبیت
theory اصول نظری
tenets اصول مسلم
technics اصول فنی
communism اصول اشتراکی
kinesiology اصول مکانیزم
chung shin اصول تکواندو
monopolism اصول انحصار
doctrine اصول حکمت
banking principles اصول بانکداری
doctrines اصول حکمت
mormonism اصول mormon ها
modernism اصول امروزی
rational principle اصول عقلیه
general principles اصول کلی
economic principles اصول اقتصادی
denial measures اصول ممانعت
creationism اصول افرینش
copernician system اصول کپرنیک
constitutionalism اصول مشروطیت
mutualism اصول همکاری
grimace ادا و اصول
system روش اصول
neodoxy اصول نوین
grimacing ادا و اصول
abolitionist اصول بردگی
grimaces ادا و اصول
systems اصول وجود
systems روش اصول
grimaced ادا و اصول
tenet اصول مرام
accounting principles اصول حسابداری
naziism اصول نازی
system اصول وجود
nazism اصول نازی
to be tuned in to a channel کانالی را گرفته باشند
to be of the opinion that ... به این عقیده باشند که ...
musically مطابق اصول موسیقی
democratism اصول حکومت ملی
household art اصول خانه داری
image shearing principle اصول برش تصویر
hierarchism اصول سلسله مراتب
mouth ادا و اصول در اوردن
mouthed ادا و اصول در اوردن
mouthing ادا و اصول در اوردن
mouths ادا و اصول در اوردن
fourteen points اصول چهارده گانه
ex post facto شامل اصول گذشته
hedonics اصول خوشی ولذت
economization رعایت اصول اقتصادی
moralists معتقد به اصول اخلاق
revivalism اصول بیداری مذهبی
anticonstitutional مخالف اصول مشروطیت
anomie بی توجهی به اصول دین
asceticism اصول ریاضت و مرتاضی
technically مطابق اصول فنی
mutualist طرفدار اصول همدستی
pauli اصول مذهبی پولس
unparliamentary برخلاف اصول پارلمانی
scientifically موافق اصول علمی
Catholicism اصول مذهب کاتولیکی
monarchism اصول سلطنت مستقل
manichaeanism اصول فلسفه مانی
civil procedure اصول محاکمات حقوقی
code of procedure قانون اصول محاکمات
gradualism رعایت اصول تدریج
naturalistic موافق با اصول طبیعی
rationale توضیح اصول عقاید
counter current principle اصول جریان متقابل
anomy بی توجهی به اصول دین
moralist معتقد به اصول اخلاق
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
modernism اصول تجدد نوگرایی
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
to pull a wry face اداو اصول دراوردن
to do v to one's principles برخلاف اصول خودرفتارکردن
telephone switching technique اصول اتصالات تلفنی
principled دارای اصول وعقاید
probity پیروی دقیق از اصول
liberalism اصول ازادی خواهی
fascism اصول عقاید فاشیست
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
unnaturally بر خلاف اصول طبیعت
Protestantism اصول ایین پروتستانت
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
unnatural بر خلاف اصول طبیعت
individualism اصول استقلال فردی
principle of criminal procedure اصول محاکمات جزائی
principle of civil litigation اصول محاکمات مدنی
principles of islamic economics اصول اقتصاد اسلامی
psychologism پیروی از اصول روانی
principles of economics اصول علم اقتصاد
planning principles اصول برنامه ریزی
corporations که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporation که دارای شخصیت حقوقی باشند
cradle scythe داسی که درچهارچوب کارگذاشته باشند
beer on draught ابجوی که درچلیک شیردارریخته باشند
draught beer ابجوی که درچلیک شیردارریخته باشند
silver inwrought with gold سیمینهای که زردر ان کارکرده باشند
techniques اصول مهارت روش فنی
revivalist movement جنبش اصول بیداری مذهبی
technique اصول مهارت روش فنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com