Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
wrap round engine
موتور توربوجت متشکل ازقسمت مرکزی ان که با کانال رم جت مجزایی احاطه شده است
Other Matches
turbojet
موتور توربوجت
central treaty organization
سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
h engine
موتور پیستونی با دو ردیف سیلندر روبروی قائم دوتایی و با دو میل لنگ که به خروجی مرکزی متصل شده اند
channelled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
bridgeheads
دفاع ازقسمت عقب پل
bridgehead
دفاع ازقسمت عقب پل
severalty
مجزایی
severance
جدایی مجزایی
Jesuit architecture
معماری مجزایی
turbojet
توربوجت
turboramjet
ترکیبی از توربوجت و رم جت
encirclement
احاطه دشمن احاطه کردن
channeling
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channel
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channeled
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channels
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channelled
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
queued
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queue
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queues
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queueing
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
bed levels
نقاط ارتفاعی کف کانال درامتداد محور کانال
cpu time
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
intruders
هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
intruder
هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
orion
نوعی هواپیمای چهارموتوره ملخ دار ضد زیردریایی باموتور توربوجت
turbofan
موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
headquarters
شعبه مرکزی اداره مرکزی
motoring
گرداندن موتور اصلی توسط استارتر بمنظوری جزاستارت موتور
paching central
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
engine
موتور بنزینی موتور احتراق داخلی
external combustion engine
موتور احتراق خارجی موتور برونسوز
bra
سرویس ابتدایی ISDN که باعث میشود دو کانال داده داده هایی چند کیلو بایتی را با یک کانال سیگنال برای کنترل سیگنال ها ارسال کنند
bras
سرویس ابتدایی ISDN که باعث میشود دو کانال داده داده هایی چند کیلو بایتی را با یک کانال سیگنال برای کنترل سیگنال ها ارسال کنند
variable geometry engine
موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
engine mounting
نصب موتور قرارگاه موتور
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
slip ring induction motor
موتور القائی اسلیپ رینگ موتور اندوکسیونی اسلیپ رینگ موتور رتور اسلیپ رینگ
formant
متشکل
organized
متشکل
flat twin engine
موتور بوکسر دو سیلندر موتور سیلندر متقابل با دوسیلندر
double squirrel cage motor
موتور قفس سنجابی دوبل موتور با شیار دوبل
organize
متشکل کردن
unaligned
غیر متشکل
organising
متشکل کردن
organizing
متشکل کردن
organizes
متشکل کردن
organises
متشکل کردن
endarch
متشکل در خارج
straddling
احاطه هدف از نظر سمتی احاطه سمتی هدف
reorganize
دوباره متشکل کردن
reorganized
دوباره متشکل کردن
reorganises
دوباره متشکل کردن
reorganising
دوباره متشکل کردن
reorganised
دوباره متشکل کردن
reorganizing
دوباره متشکل کردن
gimmal
متشکل ازقطعات مرتبط
party
دسته متشکل جمعیت
bitty
متشکل از قطعات ریز
reorganizes
دوباره متشکل کردن
stanzaic
متشکل از چند بند شعر
e c s c (european coal & steel commissio
سازمان متشکل ازنمایندگان بلژیک
tetraspore
گروهی متشکل ازچهار هاگ
geodesic dome
گنبد متشکل ازسطوح هندسی
council of entent
متشکل از جمهوریهای افریقایی داهومی
nation-state
حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
nation state
حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
nation-states
حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
lignocellulose
مواد سلولزی متشکل بافتهای چوبی
beam column framing
ساختمان با قابهای متشکل ازتیر و ستون
diarchy
سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
single phase induction motor
موتور القائی یک فازه موتور اندوکسیونی یک فازه
DNA double helix
[یک ساختار دو رشته ایی متشکل از ۴ نوکلئوتید است. ]
jo bolt
نوعی پرچ با دندانههای داخلی متشکل از سه قسمت
craft union
اتحادیه متشکل از متخصصین فن یاصنعت یا حرفه خاص
recombinant
موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
nordic council
شورای اسکاندیناوی مجمع متشکل ازنمایندگان دانمارک
association for women in computing
متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
bilateral infrastructure
سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
master slave computer system
یک سیستم کامپیوتری متشکل از یک کامپیوتر اصلی متصل شده به یک یا چندین کامپیوترکارپذیر
surround
احاطه
cincture
احاطه
encompassment
احاطه
circumambiency
احاطه
environment
احاطه
environments
احاطه
siege
احاطه
circumfusion
احاطه
bracket
احاطه
surrounds
احاطه
envelopment
احاطه
sieges
احاطه
surrounded
احاطه
cellulose nitrate
ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درمواد منفجره دوپها وپلاستیکهای ساختمانی بکارمیرود
capacitor intel filter
شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
reed valve
شیری متشکل از ورقه فولادی نازکی که جریان یکطرفه سیال را سبب میشود
flanking
احاطه جناحی
besets
احاطه کردن
envelopment
احاطه قائم
inclip
احاطه کردن
enveloping
احاطه قائم
beset
احاطه کردن
flanked
احاطه جناحی
environ
احاطه کردن
hemming
احاطه کردن
hemmed
احاطه کردن
hem
احاطه کردن
enwind
احاطه کردن
flank
احاطه جناحی
envelops
احاطه کردن
envelops
احاطه قائم
encirclement
عمل احاطه
circumambient
احاطه کننده
ice bound
احاطه شده از یخ
imbosom
احاطه کردن
insphere
احاطه کردن
icebound
احاطه شده از یخ
beleaguer
احاطه کردن
compassable
احاطه کردنی
palest
احاطه کردن
paler
احاطه کردن
pale
احاطه کردن
encirclement
احاطه دورانی
ring
احاطه کردن
laager
احاطه کردن
embracement
احاطه دربرداشتن
circumfluent
احاطه کننده
double envelopment
احاطه دو طرفه
straddles
احاطه هدف
encompasses
احاطه کردن
encompassed
احاطه کردن
encompass
احاطه کردن
encircling
احاطه کردن
hoops
احاطه کردن
hoop
احاطه کردن
encircles
احاطه کردن
contain
احاطه دشمن
encircled
احاطه کردن
encompassing
احاطه کردن
single envelopment
احاطه یک طرفه
to hem in
احاطه کردن
ensphere
احاطه کردن
straddled
احاطه هدف
vertical envelopement
احاطه قائم
whelm
احاطه کردن
straddle
احاطه هدف
turning movement
احاطه دورانی
circuit
احاطه کردن
circuits
احاطه کردن
boxes
احاطه کردن
box
احاطه کردن
contained
احاطه دشمن
hedge
احاطه کردن
hedged
احاطه کردن
enveloped
احاطه کردن
envelop
احاطه قائم
hedges
احاطه کردن
girdled
احاطه کردن
envelop
احاطه کردن
girdle
احاطه کردن
enveloped
احاطه قائم
girdles
احاطه کردن
enveloping
احاطه کردن
contains
احاطه دشمن
hems
احاطه کردن
girdling
احاطه کردن
encircle
احاطه کردن
multipropellant
سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
rollpin
پینی متشکل از طومارهای فنرهای پیچیده فولادی که به عنوان محور لولا بکار میرود
open loop system
مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
Common Market
بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
cuno filter
نوعی فیلتر متشکل از تعدادی دیسک که توسط تیغه هایی ازهم جدا شده اند
cellulose acetate
ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درابریشمهای مصنوعی فیلم لاک الکل و غیره بکار میرود
girdle
حلقه احاطه کردن
surrounding
احاطه کننده مجاور
girdling
حلقه احاطه کردن
circle
گرفتن احاطه کردن
circled
گرفتن احاطه کردن
girdles
حلقه احاطه کردن
engirdle
احاطه کردن دارابودن
circles
گرفتن احاطه کردن
circling
گرفتن احاطه کردن
girdled
حلقه احاطه کردن
orb
عالم احاطه کردن
orbs
عالم احاطه کردن
palisades
با پرچین احاطه کردن
bracketing
احاطه کردن هدف
rockbound
احاطه شده با صخره
perimeters
فضای احاطه کننده
perimeter
فضای احاطه کننده
inwreathe
با حلقه گل احاطه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com