English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
English Persian
To follow up (trace) a matter (case). موضوعی را دنبال کردن
Other Matches
lobbied تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
To raise a question . To bring up a matter . موضوعی رامطرح کردن
to grasp an idea موضوعی رادرک کردن
to approach [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
to touch upon [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
to over a subject موضوعی را با خنده بحث کردن
to e. a person an a subject کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
nial a line to the counter کذب موضوعی را ثابت کردن
To discuss a question with someone . موضوعی را با کسی مطرح کردن
to sit درباره موضوعی جلسه کردن
to rule on something حکم کردن در موضوعی [قانون]
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
rogatory commission موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to backtrack <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to row back <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
submission موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to argue for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
dismisses منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismiss منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
traces دنبال کردن
traced دنبال کردن
trace دنبال کردن
reopened دنبال کردن
chase دنبال کردن
reopen دنبال کردن
reopens دنبال کردن
chased دنبال کردن
chases دنبال کردن
chasing دنبال کردن
reopening دنبال کردن
dogs دنبال کردن
dog دنبال کردن
tracked دنبال کردن
track دنبال کردن
tracks دنبال کردن
pursuing دنبال کردن
pursued دنبال کردن
give chase دنبال کردن
continue دنبال کردن
pursues دنبال کردن
coursed :دنبال کردن
continues دنبال کردن
course :دنبال کردن
courses :دنبال کردن
to give chase دنبال کردن
pursue دنبال کردن
dogging دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
talk out بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to linger on a subject روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
dogs مثل سگ دنبال کردن
hunt down دنبال کردن و گرفتن
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
dog مثل سگ دنبال کردن
dogging مثل سگ دنبال کردن
run close سخت دنبال کردن
to pursue a plan نقشهای را دنبال کردن
To be on someone trail. To trace someone. رد کسی را دنبال کردن
careerism دنبال کردن شغل
philander زن بازی کردن دنبال زن افتادن
practise or tice دنبال کردن مشق دادن
to hang on the rear برای حمله دنبال کردن
tracked دنبال کردن یک مسیر به درستی
track دنبال کردن یک مسیر به درستی
to run any one hard کسیرا سخت دنبال کردن
tracks دنبال کردن یک مسیر به درستی
follow out اخذ نتیجه دنبال کردن
run down تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
run-down تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
rungs تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
to keep at some work د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
follow up رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
follow through چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
rompish مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
followed متابعت کردن دنبال کردن
chace دنبال کردن شکار کردن
follow متابعت کردن دنبال کردن
chase دنبال کردن شکار کردن
prosecute دنبال کردن پیگرد کردن
chasing دنبال کردن شکار کردن
chases دنبال کردن شکار کردن
follows متابعت کردن دنبال کردن
chased دنبال کردن شکار کردن
prosecuting دنبال کردن پیگرد کردن
prosecutes دنبال کردن پیگرد کردن
prosecuted دنبال کردن پیگرد کردن
make a diplomatic representation به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
illuminating چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
salami technique کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
thematic موضوعی
locals موضوعی
topical موضوعی
local موضوعی
haze موضوعی
pointlessness بی موضوعی
mistake of fact اشتباه موضوعی
subject schedule برنامه موضوعی
ignorance of fact جهل موضوعی
a sensitive subject [topic] موضوعی حساس
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . موضوعی را لو دادن
subject index فهرست موضوعی
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
ventilation بادگیری طرح موضوعی
The subject under discrssion . موضوعی که مطرح نیست
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> به موضوعی فکر نکردن
have to do with <idiom> پیرامون موضوعی بودن
a matter of relative importance موضوعی با اهمیت نسبی
extra موضوعی که زیادی است
object oriented graphics نگاره سازی موضوعی
extras موضوعی که زیادی است
extra- موضوعی که زیادی است
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
the question referred to above موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
object oriented programming language زبان برنامه نویسی موضوعی
rule [on something] حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
rule [on something] دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
To emborider(embellish) a subject . به موضوعی شاخ وبرگ دادن
To smell out something. از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
pursuits تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuit تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
superfix تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
to harp on a subject زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
to get a general idea of something فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
seminars جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminar جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to backtrack <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
expert شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
ignorance of the face is a good defence جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
to row back <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
experts شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
player [American E] زن دنبال کن
pursuits دنبال
pick-up artist زن دنبال کن
philanderers زن دنبال کن
dangler دنبال رو
pickup artist زن دنبال کن
philanderer زن دنبال کن
in the wake of در دنبال
rearing دنبال
rear دنبال
reared دنبال
attachment دنبال
pursuit دنبال
parsmip nose دنبال چه
rears دنبال
pope's nose دنبال چه
When wI'll the matter come up for discussion ? موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
electronic موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
point of honour موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
chaser دنبال کننده
continuator دنبال کننده
graph follower دنبال گر گراف
What are you looking for ? دنبال چی؟ می گردی ؟
pursuant دنبال کننده
tracker دنبال کننده
tandom connection اتصال دنبال هم
He is looking for trouble. دنبال شر می گردد
trackers دنبال کننده
roil دنبال هم دویدن
chasers دنبال کننده
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
terminator موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
attending از دنبال امدن منتظرشدن
attend از دنبال امدن منتظرشدن
tagger تنکه دنبال کننده
One must let sleeping dogs lie. دنبال شر نباید رفت
phliander دنبال زنی افتادن
to run on chapters فصل ها را دنبال هم انداختن
pound the pavement <idiom> دنبال کار گشتن
look (someone) up <idiom> به دنبال کسی گشتن
ask for trouble <idiom> دنبال دردسر گشتن
follow the ball دنبال توپ فرستادن
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> دنبال روی دیگری
hitch one's wagon to a star <idiom> دنبال هدف رفتن
to follow ones nose دنبال قسمت خودرفتن
attends از دنبال امدن منتظرشدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com