English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
extra موضوعی که زیادی است
extra- موضوعی که زیادی است
extras موضوعی که زیادی است
Other Matches
lobby تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
he inherited a large fortune دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
thematic موضوعی
pointlessness بی موضوعی
locals موضوعی
local موضوعی
topical موضوعی
haze موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . موضوعی را لو دادن
a sensitive subject [topic] موضوعی حساس
ignorance of fact جهل موضوعی
subject schedule برنامه موضوعی
subject index فهرست موضوعی
mistake of fact اشتباه موضوعی
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> به موضوعی فکر نکردن
have to do with <idiom> پیرامون موضوعی بودن
To raise a question . To bring up a matter . موضوعی رامطرح کردن
to approach [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
ventilation بادگیری طرح موضوعی
a matter of relative importance موضوعی با اهمیت نسبی
The subject under discrssion . موضوعی که مطرح نیست
to grasp an idea موضوعی رادرک کردن
To follow up (trace) a matter (case). موضوعی را دنبال کردن
to touch upon [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
object oriented graphics نگاره سازی موضوعی
the question referred to above موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
object oriented programming language زبان برنامه نویسی موضوعی
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
to e. a person an a subject کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
To discuss a question with someone . موضوعی را با کسی مطرح کردن
To smell out something. از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
To emborider(embellish) a subject . به موضوعی شاخ وبرگ دادن
to sit درباره موضوعی جلسه کردن
to over a subject موضوعی را با خنده بحث کردن
nial a line to the counter کذب موضوعی را ثابت کردن
rule [on something] حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
to rule on something حکم کردن در موضوعی [قانون]
rule [on something] دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
expert شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
ignorance of the face is a good defence جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
seminar جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminars جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to get a general idea of something فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
to backtrack <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to harp on a subject زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
to row back <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
rogatory commission موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
superfix تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
submission موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
experts شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
to argue for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
to row back <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
When wI'll the matter come up for discussion ? موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
talk out بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to linger on a subject روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
electronic موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
point of honour موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
to put somebody on the back burner کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
terminator موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
intenseness زیادی
inordinacy زیادی
immoderacy زیادی
immenseness زیادی
supervacaneous زیادی
profuseness زیادی
nimiety زیادی
numerousness زیادی
overly زیادی
profoundness زیادی
redundance زیادی
to a large extent تا حد زیادی
infiniteness زیادی
hugeness زیادی
intensity زیادی
superfluous زیادی
surplus زیادی
extras زیادی
unduly زیادی
enormousness زیادی
extra- زیادی
extra زیادی
superfluity زیادی
wealth زیادی
profoundly زیادی
excrescential زیادی
excrescent زیادی
excessiveness زیادی
surpluses زیادی
immensity زیادی
muchness زیادی
greatness زیادی
heaviness زیادی
undue زیادی
excess زیادی
frequentness زیادی
greatly به زیادی
abundance زیادی
extremeness زیادی
excesses زیادی
selector وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
selectors وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
cognizance ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
riffraff زیادی توده
overblance زیادتی زیادی
outgrowth گوشت زیادی
to a degree تادرجه زیادی
distichiasis مژگان زیادی
over production محصول زیادی
largely تا درجه زیادی
clogged زیادی پرکردن
interleaf برگ زیادی
inordinateness زیادی بی اندازگی
clogs زیادی پرکردن
for long مدت زیادی
fuzz ball گوشت زیادی
gaudery پیرایههای زیادی
hyperacidity زیادی اسید
overweight وزن زیادی
clog زیادی پرکردن
extensiveness کثرت زیادی
exorbitance زیادی افراط
increscent زیادی توسعه
approval متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
rhetorical question مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
approval توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
You have given me too much. زیاد ( زیادی ) به من دادی
excess مقدار زیادی از چیزی
make a killing <idiom> پول زیادی درآوردن
make a bundle <idiom> پول زیادی درآوردن
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
go out of one's way <idiom> تلاش زیادی کردن
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
excesses مقدار زیادی از چیزی
oversale پیش فروش زیادی
redun dantly بطور زائدیا زیادی
exairesis برش اندام زیادی
over estimation زیادی درنظر گرفتن
long a go مدت زیادی پیش
outgrwth برامدگی گوشت زیادی
odd come short زیادی باقی مانده
so خیلی باین زیادی
intensity of gravity شدت با زیادی جاذبه
many of them عده زیادی از انها
growth گوشت زیادی تومور
growths گوشت زیادی تومور
long ago مدت زیادی پیش
Quite a few people ... تعداد زیادی [از مردم]
No small number of ... تعداد زیادی [از مردم]
to shoot one's mouth off <idiom> زیادی حرف زدن
kajillion [slang] تعداد بسیار زیادی
it was a مبلغ زیادی بود
quite a number of people عده زیادی از مردم
it will not take long مدت زیادی نمیخواهد
rogue value موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
lose one's shirt <idiom> پول زیادی را از دست دادن
splurge on something <idiom> پول زیادی خرج کردن
surplus مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
compacts چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacting چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacted چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compact چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
quickly بدون مصرف زمان زیادی
Suffering many privations . محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن
excess demand تقاضای زیادی مازاد تقاضا
To cover (traverse)long distances. مسافت زیادی راطی کردن
Do you have an extra pen to lend me? یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
it makes a t. difference تفاوت خیلی زیادی نمیکند
it takes much room فضای زیادی را اشغال میکند
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
To go to great expenses . خرج زیادی را متحمل شدن
surpluses مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
much sugar was left قند زیادی باقی ماند
hyperacid حاوی مقدار زیادی اسید
polypus گوشت زیادی ساقه دار
ring bone استخوان زیادی در بخولق اسب
I made a lot of profit in the deal . دراین معامله فایده زیادی بردم
A big crowd surged into the streets. جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
to overdose a patient داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
We have two books extra. دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
surcharges اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
surcharge اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
to pad a sentence جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
polyposis دچاری بگوشت زیادی یابواسیر لحمی
You are sure a dead ringer for muy brother. تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
It seems I am not welcome (wanted) here. مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
super numerary نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
To stint . To be cheese - paring . گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
zeros کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com