Dictiornary-Farsi | موعد رسیدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
to fall due	موعد رسیدن


Search result with all words

mature	به موعد چیزی رسیدن
matures	به موعد چیزی رسیدن
Other Matches

the end sanctifies the means	خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first	پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he	باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
deadline	موعد
dates	موعد
maturity	موعد
maturity date	موعد
date	موعد
deadlines	موعد
date of maturity	موعد
defaulted	در موعد مقرر
defaulting	در موعد مقرر
overdue	گذشتن موعد
date of payment	موعد پرداخت
default	در موعد مقرر
due date	موعد مقرر
overdue	موعد رسیده
date of maturity	موعد پرداخت
defaults	در موعد مقرر
agreed time	موعد مقرر
relevant time	موعد مقرر
expired	گذشته از موعد
premature	پیش از موعد
maturity	وعده یا موعد پرداخت
overdue	از موعد گذشته منقضی
schedule date	موعد طبق برنامه
due	بدهی موعد پرداخت
date on which a bill falls due	موعد پرداخت برات یا سفته
reddendum	موعد یا مهلت پرداخت اجاره
fall due	فرارسیدن موعد پرداخت دین
premature labour	زاییمان پیش از موعد طبیعی
anticipation	سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
the bill has come to maturity	موعد پرداخت برات منقضی شده است
cash discount	تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
deferred expense	هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
to be due	مقرر بودن [موعد بودن]
escalated	رسیدن
to see to	رسیدن
aim	رسیدن
aimed	رسیدن
attaint	رسیدن به
aims	رسیدن
reached	رسیدن
take in (money) <idiom>	رسیدن
accru	رسیدن
to d. up with	رسیدن به
arr	رسیدن
escalate	رسیدن
escalates	رسیدن
land	رسیدن
accedes	رسیدن
acceding	رسیدن
come	رسیدن
comes	رسیدن
arrive	رسیدن
arrived	رسیدن
arrives	رسیدن
arriving	رسیدن
reaches	رسیدن به
reached	رسیدن به
reach	رسیدن
reach	رسیدن به
acceded	رسیدن
accede	رسیدن
befell	در رسیدن
escalating	رسیدن
peer	رسیدن
peering	رسیدن
attain	رسیدن
attained	رسیدن
attaining	رسیدن
attains	رسیدن
reaching	رسیدن
reaching	رسیدن به
reaches	رسیدن
befall	در رسیدن
befallen	در رسیدن
befalling	در رسیدن
befalls	در رسیدن
peered	رسیدن
gets	رسیدن
get at	رسیدن به
expire	به سر رسیدن
to catch up	رسیدن به
approach	رسیدن
to come to hand	رسیدن
approached	رسیدن
approaches	رسیدن
get	رسیدن
maturate	رسیدن
to come to a he	رسیدن
getting	رسیدن
overtake	رسیدن به
to get at	رسیدن به
light or lighted	رسیدن
to come by	رسیدن
arrival	رسیدن
to fetch up	رسیدن
catch up	رسیدن به
run up	رسیدن
overtakes	رسیدن به
overtaken	رسیدن به
to attain on's majority	بحدرشد رسیدن
to a greatness	به بزرگی رسیدن
meet of approval of	به تصویب ..... رسیدن
finishes	به انتها رسیدن
strand	مسیر رسیدن
outjockey	در رسیدن پوشاندن
to be approved	به تصویب رسیدن
to be late	دیر رسیدن
strike oil	به نفت رسیدن
pull up with	به چیزی رسیدن
pull up to	به چیزی رسیدن
run out	باخر رسیدن
overgo	رسیدن به گذشتن
strands	مسیر رسیدن
to be duly punished for	به کیفر ..... رسیدن
on station	رسیدن به هدف
to come to a end	به پایان رسیدن
Welcome back.	رسیدن بخیر
forereach	فرا رسیدن
to run out	بپایان رسیدن
fetch up	به نتیجه رسیدن
to wait	خدمت رسیدن
come down by inheritance	به ارث رسیدن
come about	بانجام رسیدن
to meet the a of	به تصویب رسیدن
to strike oil	بنفت رسیدن
go round	به همه رسیدن
grow up	به سن بلوغ رسیدن
To reach ones destination.	بمقصد رسیدن
peter	بپایان رسیدن
to go round	به همه رسیدن
to come to a point	بنوک رسیدن
land vi	بزمین رسیدن
to come to an end	بپایان رسیدن
wrap up	به نتیجه رسیدن
to draw level	بحریف رسیدن
to draw to an end	بته رسیدن
handed down	به تواتر رسیدن
to pay the penalty of	بسزای .... رسیدن
finish	به انتها رسیدن
peaks	به قله رسیدن
peaking	به قله رسیدن
peak	به قله رسیدن
receive	رسیدن پذیرفتن
to round into a man	بمردی رسیدن
reach an agreement	به توافق رسیدن
deduction	از کل به جزء رسیدن
taper off <idiom>	کم کم به آخر رسیدن
to the eye <idiom>	به نظر رسیدن
to the wall <idiom>	به آخر خط رسیدن
mature	به حد کمال رسیدن
to turn out	به پایان رسیدن
cubes	بقوه سه رسیدن
cube	بقوه سه رسیدن
to reach a place	بجایی رسیدن
matures	به حد کمال رسیدن
over	به انتها رسیدن
receives	رسیدن پذیرفتن
over-	به انتها رسیدن
makes	رسیدن به ساخت
have it <idiom>	به جواب رسیدن
descend	به ارث رسیدن
vanishing	به صفر رسیدن
vanishes	به صفر رسیدن
get on in years <idiom>	به سن پیری رسیدن
vanished	به صفر رسیدن
get hold of (something) <idiom>	به مالکیت رسیدن
vanish	به صفر رسیدن
down to the wire <idiom>	به آخر خط رسیدن
at the end of one's rope <idiom>	به آخرخط رسیدن
come to terms <idiom>	به موافقت رسیدن
make	رسیدن به ساخت
consummating	بوصال رسیدن
descends	به ارث رسیدن
last straw <idiom>	[به آخر خط رسیدن]
consummate	بوصال رسیدن
dead end <idiom>	به آخرخط رسیدن
consummated	بوصال رسیدن
consummates	بوصال رسیدن
come to the point <idiom>	به نکتهاصلی رسیدن
to shoot to fame <idiom>	ناگهانی به شهرت رسیدن
to be hot to the touch	داغ به نظر رسیدن
to pull through	به هدف خود رسیدن
to come through	به هدف خود رسیدن
come to nothing <idiom>	باشکست به پایان رسیدن
to come to a conclusion	به نتیجه ایی رسیدن
to turn out	به نتیجه [ویژه ای] رسیدن
to attain perfection	بحد کمال رسیدن
To go to someones rescues . To succour someone .	به فریاد کسی رسیدن
cut the mustard <idiom>	به حد استاندارد لازم رسیدن
To achieve ones object ( aim ) .	به مقصود خود رسیدن
back on one's feet <idiom>	به بهترین سلامتی رسیدن
to be over something	به پایان رسیدن چیزی
To get ones wish.	به آرزوی خود رسیدن
To readdress someones grievances.	بداد کسی رسیدن
hit the bull's-eye <idiom>	به اصل مطلب رسیدن