English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
reddendum موعد یا مهلت پرداخت اجاره
Other Matches
usance مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
date of payment موعد پرداخت
date of maturity موعد پرداخت
maturity وعده یا موعد پرداخت
due بدهی موعد پرداخت
date on which a bill falls due موعد پرداخت برات یا سفته
fall due فرارسیدن موعد پرداخت دین
period of grace مهلت پرداخت
the bill has come to maturity موعد پرداخت برات منقضی شده است
moonlight fliting گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
arrentation پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین
dead rent اجاره بهایی که در صورت عدم استفاده از عین مستاجره نیز باید پرداخت شود
chartered اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chater party اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
farm اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
farmed اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
farms اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
Lease (rental) agreement. اجاره نامه (قرار داد اجاره )
under lease وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
leases اجاره نامه اجاره دادن
lease اجاره نامه اجاره دادن
let اجاره دادن اجاره رفتن
lets اجاره دادن اجاره رفتن
letting اجاره دادن اجاره رفتن
progress payment پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
deadline موعد
maturity موعد
date of maturity موعد
maturity date موعد
deadlines موعد
date موعد
dates موعد
leasing اجاره کردن اجاره
rental اجاره بها اجاره
overdue موعد رسیده
overdue گذشتن موعد
relevant time موعد مقرر
premature پیش از موعد
default در موعد مقرر
defaulted در موعد مقرر
to fall due موعد رسیدن
defaulting در موعد مقرر
due date موعد مقرر
agreed time موعد مقرر
defaults در موعد مقرر
expired گذشته از موعد
mature به موعد چیزی رسیدن
overdue از موعد گذشته منقضی
schedule date موعد طبق برنامه
matures به موعد چیزی رسیدن
sets of bill نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
premature labour زاییمان پیش از موعد طبیعی
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fates پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fate پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage کسری پرداخت کسر پرداخت
anticipation سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
moratoriums مهلت
respite مهلت
usance مهلت
leeway مهلت
moratorium مهلت
spaces مهلت
space مهلت
gracing مهلت
time out مهلت
graces مهلت
period of grace مهلت
d. of grace مهلت
respite _ مهلت
grace مهلت
graced مهلت
cash discount تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
tax evasion عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
giving a respite مهلت دادن
grace period دوره مهلت
grant a period of grace مهلت دادن
demurs مهلت خواستن
days of grace مهلت اضافی
days of grace ایام مهلت
asking for a respite مهلت خواستن
demur مهلت خواستن
demurred مهلت خواستن
vacation مرخصی مهلت
vacations مرخصی مهلت
demurring مهلت خواستن
credit وعده مهلت
credited وعده مهلت
deadline اخرین مهلت
moratoriums مهلت قانونی
moratorium مهلت قانونی
respite مهلت دادن
deadlines اخرین مهلت
term of maintenance مهلت نگاهداری
break طلوع مهلت
crediting وعده مهلت
breaks طلوع مهلت
what is the prompt مهلت ان چقدراست
credits وعده مهلت
moratory مهلت دار
moratory مهلت دهنده
deferred expense هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
ransom وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
due bill در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
ask for days grace دو روز مهلت خواستن
long dated دارای مهلت زیاد
imparlance مهلت برای اشتی
Wait a minute . یک دقیقه مهلت بده
cessation قطع کردن مهلت
He gave the inemy no respite . به دشمن مهلت نداد
imparlance مهلت برای مصالحه
exceed the deadline گذشتن از مهلت مقرر
have patience with me بمن مهلت دهید
time charter اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
The deadline is coming closer. مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
The prescribed time - limit expires tomorrow . مهلت مقرر فردا منقضی می شود
To meet a deadline . تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
To give somebody a few days grace . بکسی چند روز مهلت دادن
Application may be filed by ... مهلت ارائه تقاضا نامه تا ... است.
short shrift مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
Her husband cant get a word in edgeways . به همسرش مهلت یک کلمه حرف نمی دهد
carnet اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
sublease اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
contango بهره دیرکرد تسلیم قرضه وسهام مهلت تحویل مبیع به مشتری
limited divorce طلاقی که مدت ان محدود بوده پس ازانقضای مهلت بخودی خودرجوع شود
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
ability to pay principle of taxation اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
hired در اجاره
hiring اجاره
rent free بی اجاره
rent-free بی اجاره
lease اجاره
let اجاره
leases اجاره
lets اجاره
factor payments اجاره
to hold by lease در اجاره
letting اجاره
locatio اجاره
hires اجاره
rent اجاره
on lease در اجاره
leasing اجاره
hire اجاره
tenanted by در اجاره
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
rent اجاره دادن
take on lease اجاره کردن
let اجاره دادن
let اجاره دهی
tenantry اجاره نشینی
farming اجاره کاری
tenruial تصرفی اجاره
rental اجاره نامه
rent اجاره بها
rent اجاره کردن
tenency agreement اجاره نامه
let به اجاره رفتن
ground rent اجاره عرصه
leasehold اجاره داری
ground rents اجاره عرصه
fee اجاره کردن
leases اجاره دادن
leases اجاره کردن
tenure اجاره داری
lease اجاره کردن
estate at will اجاره مشروط
economic rent اجاره اقتصادی
quasi rent شبه اجاره
cotenancy اجاره اشتراکی
cotenancy هم اجاره نشینی
put out on lease اجاره دادن
charterer اجاره کننده
chartered اجاره کشتی
charters اجاره کشتی
charter اجاره کشتی
back rent اجاره پس افتاده
renewal offf lease تجدید اجاره
rentable قابل اجاره
renter اجاره دهنده
lessor اجاره دهنده
subject of hire مورد اجاره
pepper corn rent اجاره فاهری
let out اجاره دادن
pepper corn rent اجاره اعتباری
crop rent اجاره محصول
cotenant هم اجاره نشین
locator اجاره دهنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com