English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English Persian
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
Other Matches
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
concoct درست کردن
to put in to shape درست کردن
cleans درست کردن
gully درست کردن
concocted درست کردن
fabricate درست کردن
make up درست کردن
builds درست کردن
concocting درست کردن
buildings درست کردن
build درست کردن
fabricating درست کردن
fabricates درست کردن
fabricated درست کردن
cleanest درست کردن
cleaned درست کردن
clean درست کردن
fashion درست کردن
fashioning درست کردن
to riven laths یا درست کردن
to cleanvp درست کردن
to put to rights درست کردن
set right درست کردن
to get up درست کردن
fashioned درست کردن
fettle درست کردن
fix up درست کردن
concocts درست کردن
indite درست کردن
to set to rights درست کردن
trims درست کردن
trimmest درست کردن
to set in order درست کردن
trim درست کردن
to erect into درست کردن از
to sct aright درست کردن
manufacture درست کردن
to set درست کردن
correct درست کردن
adapt درست کردن
make درست کردن
makes درست کردن
manufactured درست کردن
redd درست کردن
set in order درست کردن
weave درست کردن
weaves درست کردن
to fix up درست کردن
fashions درست کردن
corrects درست کردن
correcting درست کردن
gullies درست کردن
gulleys درست کردن
shape درست کردن
shapes درست کردن
manufactures درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
blow down بافوت درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
exacts تحمیل کردن بر درست
manipulated با استادی درست کردن
dresses درست کردن لباس
manipulated با دست درست کردن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
manipulates با استادی درست کردن
manipulates با دست درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
roughcast اجمالا درست کردن
team دسته درست کردن
die sink خزینه درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
dowel میخچه درست کردن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
scramble املت درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
exact تحمیل کردن بر درست
teams دسته درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
pond حوض درست کردن
ponds حوض درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
manipulate با دست درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
image erection درست کردن تصویر
hedge خاربست درست کردن
hedged خاربست درست کردن
hedges خاربست درست کردن
recondition دوباره درست کردن
dress درست کردن لباس
scrambled املت درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
scrambling املت درست کردن
re form دوباره درست کردن
to toss up زود درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to make something چیزی را درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
stage craft فن درست کردن نمایش
railroads پاپوش درست کردن
frame پاپوش درست کردن
scrambles املت درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
agree ترتیب دادن درست کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
vault گنبد یاطاق درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
spells املاء کردن درست نوشتن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
vaults گنبد یاطاق درست کردن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
rigs با خدعه وفریب درست کردن
spelled املاء کردن درست نوشتن
spell املاء کردن درست نوشتن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
agrees ترتیب دادن درست کردن
to put up زنانه درست کردن جادادن
rig با خدعه وفریب درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
rigged با خدعه وفریب درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organises تشکیلات دادن درست کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to frame someone پاپوش درست کردن برای کسی
to set up somebody [for something] پاپوش درست کردن برای کسی
To fake an oil – painting . یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
to tick کار کردن به نحوه ویژه یا درست
to spin out امتداد دادن مفصلا درست کردن
to roll a huge snowball گلوله بزرگی از برف درست کردن
addled <adj.> گیج و ناتوان در درست فکر کردن
orthopaedic مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
melodramatist کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
straight from the horse's mouth <idiom> درست از خود شخص نقل قول کردن
regulate میزان کردن درست کردن
straightens درست کردن مرتب کردن
straightening درست کردن مرتب کردن
to make up درست کردن تکمیل کردن
regulated میزان کردن درست کردن
mend مرمت کردن درست کردن
emends تصحیح کردن درست کردن
straightened درست کردن مرتب کردن
composes درست کردن تصنیف کردن
straighten درست کردن مرتب کردن
adapting جور کردن درست کردن
adapts جور کردن درست کردن
devising درست کردن اختراع کردن
regulating میزان کردن درست کردن
devises درست کردن اختراع کردن
devised درست کردن اختراع کردن
devise درست کردن اختراع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com