Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
sign language
مکالمه با اشاره
sign languages
مکالمه با اشاره
Other Matches
two way telephone equipment
تجهیزات مکالمه متقابل تاسیسات مکالمه تلفنی
innuendo
اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendoes
اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendos
اشاره تلویحا اشاره کردن
implies
اشاره داشتن بر اشاره کردن
imply
اشاره داشتن بر اشاره کردن
implying
اشاره داشتن بر اشاره کردن
circulars
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
parlance
مکالمه
colloquia
مکالمه
colloquium
مکالمه
palaver
مکالمه
parle
مکالمه
through call
مکالمه مستقیم
telephone conversation
مکالمه تلفنی
parleys
مکالمه کردن
parleying
مکالمه کردن
parleyed
مکالمه کردن
parley
مکالمه کردن
radiotelephony
مکالمه با بی سیم
frequency of calls
تراکم مکالمه
dialogist
مکالمه نویس
crosstalk
مکالمه متقابل
conversations
مکالمه محاوره
conversation
مکالمه محاوره
radio dicipline
انضباط مکالمه بی سیم
radiotelephony
مکالمه رادیو تلفنی
telephone modal distance
مسافت مکالمه تلفنی
chargeable call
مکالمه قابل پرداخت
push to talk
کلید مکالمه تلفنی
international call
مکالمه بین المللی
duplex telephony
مکالمه تلفنی دو طرفه
emergency call
خبر یا مکالمه اضطراری
fixed time call
مکالمه در زمان معین و ثابت
trunk calls
مکالمه مشترکین از طریق ترانک
trunk call
مکالمه مشترکین از طریق ترانک
speaking tube
لوله مخصوص مکالمه بین دواتاق
ring off
قطع کردن تلفن یا مکالمه تلفنی
uncommunicative
بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
procedure word
کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
interphone
سیستم تلفن یا مکالمه داخلی یک جنگ افزار
I'm putting you through now.
شما را الان وصل میکنم.
[در مکالمه تلفنی]
duplex operation
کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
interrogator responder
دستگاه تماس یا مکالمه سیستم شناسایی دشمن وخودی
Their eyes met.
آنها به هم زل زدند.
[همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
dialectic
روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
dial up
استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
with reference to
با اشاره به
mention
اشاره
mentions
اشاره
mentioning
اشاره
beckons
اشاره
referrals
اشاره
insinuation
اشاره
referral
اشاره
allusions
اشاره
gestured
اشاره
gesturing
اشاره
insinuative
اشاره
beck
اشاره
nutation
اشاره با سر
promptings
اشاره
prompting
اشاره
cell pointer
اشاره گر سل
hinted
اشاره
hint
اشاره
inking
اشاره
allusion
اشاره
hints
اشاره
gesture
اشاره
beckoning
اشاره
references
اشاره
manifested
اشاره
reference
اشاره
inkling
اشاره
implications
اشاره
implication
اشاره
slur
اشاره
suggestions
اشاره
indication
اشاره
pointer
اشاره گر
pointers
اشاره گر
suggestion
اشاره
tip
اشاره
in reference to
با اشاره به
manifests
اشاره
warnings
اشاره
warning
اشاره
slurs
اشاره
action
اشاره
slurring
اشاره
actions
اشاره
slurred
اشاره
beckon
اشاره
beckoned
اشاره
intimations
اشاره
intimation
اشاره
manifesting
اشاره
manifest
اشاره
symbol
اشاره
private automatic branch exchange
یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
eyewink
اشاره با چشم
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که اشاره شد
hand gesture
اشاره دست
d. adjective
صفت اشاره
cheep
اشاره مختصرکردن به
as already mentioned
<adv.>
همانطور که اشاره شد
sign language
زبان اشاره
cheep
اشاره مختصر
sign languages
زبان اشاره
d. pronoun
ضمیر اشاره
allusive
اشاره کننده
adumbrative
اشاره کننده
tuch
اشاره کردن
flag wagging
اشاره باپرچم
record printer
اشاره گر رکورد
short notice
باکوچکترین اشاره
signaller
اشاره کننده
sp
اشاره گرپشته
stack pointer
اشاره گر پشته
to make a motion
اشاره کردن
to throw out
اشاره کردن
to touch on
اشاره کردن
gest
قیافه اشاره
geste
قیافه اشاره
indicant
اشاره نما
indicatively
بطور اشاره
insinuatingly
اشاره کنان
modally
با اشاره بوجه
pointing device
دستگاه اشاره گر
to raise
اشاره کردن
to bring up
اشاره کردن
to touch upon
اشاره کردن
hint
اشاره کردن
insinuate
به اشاره فهماندن
insinuated
به اشاره فهماندن
mentions
اشاره کردن
mentioning
اشاره کردن
mention
اشاره کردن
beckoning
اشاره کردن
beckoned
اشاره کردن
symbol
رمز اشاره
ensigns
اشاره دسته
insinuates
به اشاره فهماندن
ensign
اشاره دسته
beckons
اشاره کردن
point
اشاره کردن
demonstrative
اسم اشاره
infer
اشاره کردن بر
hinted
اشاره کردن
nudging
اشاره کردن
hints
اشاره کردن
nudges
اشاره کردن
nudged
اشاره کردن
beckon
اشاره کردن
nudge
اشاره کردن
suggests
اشاره کردن بر
suggesting
اشاره کردن بر
suggested
اشاره کردن بر
suggest
اشاره کردن بر
infers
اشاره کردن بر
inferring
اشاره کردن بر
motions
اشاره کردن
allude
اشاره کردن
abode
اشاره کردن
that
اشاره بدور
suggestive
اشاره کننده
signalled
با اشاره رساندن
signaled
با اشاره رساندن
signal
با اشاره رساندن
gesticulations
اشاره با سر و دست
suggestible
اشاره کردنی
gesticulation
اشاره با سر و دست
demonstrative
صفت اشاره
abodes
اشاره کردن
inferred
اشاره کردن بر
motion
اشاره کردن
alluded
اشاره کردن
motioning
اشاره کردن
alluding
اشاره کردن
motioned
اشاره کردن
alludes
اشاره کردن
expressive
حاکی اشاره کننده
bywords
اشاره یانگاه مختصر
to make a gesture of apology
با اشاره معذرت خواستن
byword
اشاره یانگاه مختصر
gesticulator
اشاره کننده با سر و دست
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
wink
باچشم اشاره کردن
winked
باچشم اشاره کردن
symbol
رمز اشاره شاخص
winks
باچشم اشاره کردن
to point to something
به چیزی اشاره کردن
he gave me a sign to go
اشاره کرد که بروم
winking
باچشم اشاره کردن
insinuative
اشاره کننده خود جا کن
implicit
اشاره شده مفهوم
pinpoints
با دقت اشاره کردن به
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com