Dictiornary-Farsi | میان مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (7 milliseconds)

English	Persian
meant	میان مشترک


Other Matches

common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
medoterranean	واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient	در میان اینده واقع در میان
futtock	میان چوب میان تیر
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
psychophysics	علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
commonest	مشترک
party lines	خط مشترک
subscriber	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
intercommon	حق مشترک
held in common	مشترک
joint	مشترک
subscribers	مشترک
conjoint	مشترک
party line	خط مشترک
common	مشترک
senses	حس مشترک
sense	حس مشترک
sensed	حس مشترک
commonality	مشترک
common user	مشترک
commonalities	مشترک
commoners	مشترک
participants	مشترک
participant	مشترک
common denominators	مخرج مشترک
joint exercise	مانور مشترک
common fraction	مخرج مشترک
collective	مشترک عمومی
interface	سطح مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
joint zone	منطقه مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
cooperative work	کار مشترک
joint command	یکان مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
jointly owned property	مال مشترک
common denominator	مخرج مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
party wall	دیوار مشترک
joint staff	ستاد مشترک
middling	جمله مشترک
joint shares	سهام مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint products	محصولات مشترک
interface	وجه مشترک
joint force	نیروی مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
party walls	دیوار مشترک
interfaces	سطح مشترک
interfaces	وجه مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint supply	عرضه مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
co insurance	بیمه مشترک
common language	زبان مشترک
common multiple	مضرب مشترک
common progarm	برنامه مشترک
common storage	حافظه مشترک
common trait	ویژگی مشترک
common wall	دیوار مشترک
common wealth	مشترک المنافع
common gender	جنس مشترک
common fronties	مرز مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
combined publications	نشریات مشترک
common area	ناحیه مشترک
bottom layer	لایه مشترک
common factor	عامل مشترک
commonwealths	مشترک المنافع
commonwealth	مشترک المنافع
commonweal	مشترک المنافع
intercommunion	اقدام مشترک
co-operation	کار مشترک
collaboration	کار مشترک
cooperation	کار مشترک
party line	مرز مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
halvers	نیمه مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
complex fraction	برخه مشترک
concerted action	عمل مشترک
party lines	مرز مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
joint account	حساب مشترک
factors	عامل مشترک
synergy	عمل مشترک
collaboration	همکاری مشترک
Common Market	بازار مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
factor	عامل مشترک
co-operation	همکاری مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
condominium	حکومت مشترک
condominium	مالکیت مشترک
mutual debts	دیون مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
EEC	بازار مشترک
intersections	فصل مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
cooperative work	همکاری مشترک
rachis	دیرک مشترک
tenancy in common	استیجار مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
mutual interests	منافع مشترک
cooperation	همکاری مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
condominium	تسلط مشترک
intersection	فصل مشترک
joint	مشترک الحاقی
local subscriber	مشترک داخلی
interrelation	مناسبات مشترک
line termination circuit	اتصال مشترک
joint	ستاد مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
common	مشترک اشتراکی
condominiums	مالکیت مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
coefficients	عامل مشترک
coefficient	عامل مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
condominiums	حکومت مشترک
condominiums	تسلط مشترک
party parpet	دست انداز مشترک
digital subscriber line [DSL]	خط مشترک دیجیتال [مخابرات ]
consolidated table of allowance	جدول سهمیه مشترک
gold pool	صندوق مشترک طلا
osculate	صفات مشترک داشتن
common user net work	شبکه مخابراتی مشترک
common wealth	ممالک مشترک المنافع
common wealth	ملل مشترک المنافع
shared paranoid disorder	اختلال پارانویایی مشترک
subscriber's loop	حلقه متعلق به مشترک
epicene	مشترک بین دو جنس
interfacical polymerization	بسپارش در سطح مشترک
common denominator	مخرج مشترک [ریاضی]
interosculation	همانندی باصفات مشترک
jointure	دارایی مشترک زن و شوهر
co-stars	نقش مشترک داشتن
joint strategic objectives	هدفهای مشترک استراتژیکی
collectivism	سیستم اقتصادی مشترک
interosculate	صفات مشترک داشتن
interface	دفتر مشترک قسمتها
common base circuit	مدار یا پایه مشترک
interfaces	دفتر مشترک قسمتها
common collector	با جریان روب مشترک
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
interrelated	دارای مناسبات مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک
joint tenants	اجاره داران مشترک
joint tenancy	اجاره داری مشترک
co-star	نقش مشترک داشتن
joint task force	گروه رزمی مشترک
collective call sign	معرف مشترک یکانها
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
joint enterprise	موسسه اقتصادی مشترک
joint bond	تعهد یا ضمانت مشترک
joint account	حساب بانکی مشترک
common emitter circuit	مدار امیتر مشترک
joint adventure	سرمایه گذاری مشترک
joint amphibious operations	عملیات مشترک اب خاکی
interrelating	مناسبات مشترک داشتن
common factor variance	پراکنش عامل مشترک
interrelates	مناسبات مشترک داشتن
interrelate	مناسبات مشترک داشتن
common collector circuit	مدار کلکتور مشترک
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
common d.	مقسوم علیه مشترک
jcs	رئیس ستاد مشترک
joint chief of staff	رئیس ستاد مشترک
common emitter	با ساتع کننده مشترک
common ion effect	اثر یون مشترک
conference freight rate	نرخ مشترک شرکتهای کشتیرانی
air ground operations	عملیات مشترک زمینی وهوایی
concrescent	دارای رشد مشترک یا هماهنگ
commonwealth	کشورهای مشترک المنافع جمهور
solidarity	بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
the common wealth of australia	ممالک مشترک المنافع استرالیا
commodity agreement	تثبیت مشترک قیمت فروش

meant

میان مشترک