Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English
Persian
To extend the scope of ones activities .
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
Other Matches
deploying
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploy
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
assault courses
میدان اموزش عملیات هجومی
assault course
میدان اموزش عملیات هجومی
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
insconce
خودرا جای دادن
to sun one self
خودرا افتاب دادن
to develop
[into]
گسترش دادن
[به]
develops
گسترش دادن
to grow
[into]
گسترش دادن
[به]
to unfold
گسترش دادن
develop
گسترش دادن
aerospace projection operations
عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
to stand to one's duty
وفیفه خودرا انجام دادن
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
take in stride
<idiom>
خودرا به باد سرنوشت دادن
get out of hand
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
to play one's role
وفیفه خودرا انجام دادن
to serve one's term
خدمت خودرا انجام دادن
go to pieces
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
space
گسترش دادن متن
relocation
تجدید گسترش دادن
redeployment
گسترش مجدد دادن
spaces
گسترش دادن متن
turn kings evidence
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to perform one's oromise
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
expansion
توسعه گسترش دادن کشیدن
to make a p of one's learing
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to do ones endeavour
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
to continue one's progress
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to ingratite oneself
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
flip one's lid
<idiom>
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
To give someone elbow - room ( scope ) .
به کسی میدان دادن
deployment operating base
پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
to put oa a semblance of anger
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote.
رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
heat treat
انجام دادن عملیات حرارتی
logging
عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
force tabs
نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
compound wound generator
ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
inhibit
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
inhibits
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
grenade court
میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
cold work
عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
high intensity magnetic field
میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
lenz' law
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air operations
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
battlefield recovery
اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
ratline
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
closure minefield
میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagate
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
عملیات کنترل زمین عملیات
no drop image
[تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
air-sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
unit emplaning
در عملیات حمل و نقل هوایی به طرح ریزی و سازمان دادن یکان برای حمل و نقل اطلاق میشود
courses
میدان تیر میدان
course
میدان تیر میدان
coursed
میدان تیر میدان
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
to rangeoneself
خودرا
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
to a onself
خودرا اراستن
to dress up
خودرا اراستن
to d. oneself up
خودرا گرفتن
to suppress one's propensities
خودرا فرونشاندن
he pretended to be asleep
خودرا بخواب زد
deploying
گسترش
expansion
گسترش
line of deployment
خط گسترش
extensions
گسترش
deploys
گسترش
extension
گسترش
dispersal
گسترش
expanse
گسترش
develops
گسترش
expanses
گسترش
propagation
گسترش
promotion
گسترش
promotions
گسترش
development
گسترش
develop
گسترش
spreads
گسترش
deploy
گسترش
developments
گسترش
deployment
گسترش
spread
گسترش
off one's chest
<idiom>
خودرا خالی کردن
to busy oneself
خودرا مشغول کردن
pontify
خودرا مقدس نمودن
back-pedal
حرف خودرا پس گرفتن
flattens
روحیه خودرا باختن
flatten
روحیه خودرا باختن
back-pedalled
حرف خودرا پس گرفتن
one's accomplice
همدست خودرا لودادن
To step aside . to shy from . To withdraw .
خودرا کنا رکشیدن
he betray himself
او خودرا رسوا ساخت
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
to boure one's way
راه خودرا بزوربازکردن
minces
حرف خودرا خوردن
mince
حرف خودرا خوردن
to breakin
خودرا داخل کردن
back-pedals
حرف خودرا پس گرفتن
to express one self
مقاصد خودرا فهماندن
to pay one's way
خرج خودرا دراوردن
To go through fire and water.
خودرا به آب وآتش زدن
topull oneself together
خودرا جمع کردن
back-pedalling
حرف خودرا پس گرفتن
to compromise oneself
خودرا مظنون یا رسواکردن
to plume oneself
با پیرایه خودرا اراستن
to show ones cards
قصد خودرا اشکارکردن
to veil oneself
روی خودرا پوشاندن
to a. one selt
انتقام خودرا کشیدن
to sow one's wild oats
چل چلی خودرا کردن
self assertion
خودرا جلو اندازی
to slake one's revenge
انتقام خودرا گرفتن
to try one's luck
بخت خودرا ازمودن
to a one's right
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
circumfuse
گسترش یافتن
bank expansion
گسترش بانکی
accruing
گسترش یافتن
flank development
گسترش جناحی
outspread
گسترش یافتن
job enlargement
گسترش شغلی
accrues
گسترش یافتن
deployment
تفرقه گسترش
accrue
گسترش یافتن
inserted
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
widening of capital
گسترش سرمایه
spread
گسترش یافتن
appointed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
develops
گسترش وضعیت
path of expansion
مسیر گسترش
spreads
گسترش یافتن
widening of market
گسترش بازار
applied
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
deployed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
installed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
credit expansion
گسترش اعتبار
disposition
ارایشات گسترش
develop
گسترش وضعیت
image speard
گسترش تصویر
wide-angle
عدسی گسترش
wide angle
عدسی گسترش
abroad
گسترش یافته
prompt deployment
گسترش فوری
vertical expansion
گسترش عمودی
expansion
گسترش انبساط
development plan
طرح گسترش
deploys
گسترش یافتن
eco development
بوم گسترش
extensibility
گسترش پذیری
generations
افرینش گسترش
expansion path
مسیر گسترش
deploying
گسترش یافتن
expansible
گسترش پذیر
deployment diagram
دیاگرام گسترش
generation
افرینش گسترش
sign extension
گسترش علامت
deploy
گسترش یافتن
expansion
گسترش توسعه
deployment diagram
طرح گسترش
deployed
گسترش یافته
prompt deployment
گسترش مناسب
to detain one's due
بدهی خودرا نگه داشتن
to declare oneself
قصد خودرا افهار کردن
to protrude one's tongue
زبان خودرا بیرون انداختن
hold one's own
موقعیت خودرا حفظ کردن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
to change one's course
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
hold one's ground
موقعیت خودرا حفظ کردن
o bey your parents
والدین خودرا اطاعت کنید
say one's piece
<idiom>
آشکارا نظر خودرا گفتن
for all one is worth
<idiom>
تمام سعی خودرا کردن
to addict oneself
عادت کردن خودرا معتادکردن
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
To play ones part .
نقش خودرا بازی کردن
underplays
دست خودرا ادا نکردن
To set ones hopes on something.
امید خودرا به چیزی بستن
to lay down ones arms
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com