Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
silva	ناحیه جنگلی
Search result with all words
sylva	درختان جنگلی یک ناحیه
Other Matches
blitter	عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
botany	گیاهان یک ناحیه زندگی گیاهی یک ناحیه
forestal	جنگلی
jungled	جنگلی
wilds	جنگلی
forestial	جنگلی
wildest	جنگلی
wild	جنگلی
woodsy	جنگلی
jungly	جنگلی
silvan	جنگلی
ring dove	جنگلی
silvical	جنگلی
sylvan	جنگلی
nemoral	جنگلی
sylvatic	جنگلی
orang outang	ادم جنگلی
hillbillies	ادم جنگلی
orang-outang	ادم جنگلی
orang-outangs	ادم جنگلی
silva	درختان جنگلی
thornbush	تمشک جنگلی
sloe	الوچه جنگلی
durmast	بلوط جنگلی
horseflies	مگس جنگلی
orang utan	ادم جنگلی
horsefly	مگس جنگلی
beech wood	چوب جنگلی
woodland	زمین جنگلی
woodlands	زمین جنگلی
moor hen	مرغ جنگلی
hautboy	درخت جنگلی
cushat	کبوتر جنگلی
hillbilly	ادم جنگلی
foresttree	درخت جنگلی
wood rat	موش جنگلی
hardwood	چوب جنگلی
wood pigeon	کبوتر جنگلی
Forestgreen <adj.> <noun>	سبز جنگلی
hardwoods	چوب جنگلی
moorhen	مرغ جنگلی
moorhens	مرغ جنگلی
orang-outans	ادم جنگلی
dryad	حوری جنگلی
hard wood	چوب جنگلی
sloes	الوچه جنگلی
hamadryad	حوری جنگلی
hautbois	درخت جنگلی
wood bind	ویشه تاک جنگلی
brambles	خاربن تمشک جنگلی
tomtit	سینه سرخ جنگلی
woodnote	نغعه پرندگان جنگلی
hardwood fiber	فیبر از چوب جنگلی
field roving course	مسابقه تیراندازی جنگلی
bramble	خاربن تمشک جنگلی
gribble	درخت الوچه جنگلی
wood anemone	شقایق جنگلی امریکایی
blackthorn	درخت الوچه جنگلی
deforestation	قطع درختان جنگلی
larrigan	کفش مخصوص مردم جنگلی
woodcock	خروس جنگلی اسیایی و اروپایی
slash and burn	بریدن و سوزاندن گیاهان جنگلی
wood bine	ویشه تاک جنگلی یکجورسیگار ارزان
backwoods	اراضی جنگلی دوراز شهر جنگلهای دورافتاده
satyric	وابسته به نیم خدای جنگلی دیو صفت
disforest	ازحال جنگلی بیرون امدن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
disafforest	ازحال جنگلی بیرون اوردن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
arrentation	پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین
Jangle Arjuk	طرح جنگلی ارجوک [این گل در طرح فرش های افغانی بصورت قرینه بافی بکار می رود.]
ward	ناحیه
areas	ناحیه
sympatric	هم ناحیه
proclimax	ناحیه
shire	ناحیه
shires	ناحیه
realm	ناحیه
realms	ناحیه
ranges	ناحیه
area	ناحیه
partitions	ناحیه
partition	ناحیه
region	ناحیه
regions	ناحیه
wards	ناحیه
subregion	ناحیه
reaching	ناحیه
reaches	ناحیه
reached	ناحیه
reach	ناحیه
demesne	ناحیه
ranged	ناحیه
range	ناحیه
sector	ناحیه
districts	ناحیه
district	ناحیه
sectors	ناحیه
situs	ناحیه
local <adj.>	ناحیه ای
regional <adj.>	ناحیه ای
output area	ناحیه
zones	ناحیه
zone	ناحیه
critical area	ناحیه بحرانی
depletion layer	ناحیه تخلیه
depletion area	ناحیه تخلیه
touch spot	ناحیه بساوشی
commutation zone	ناحیه کموتاسیون
the abdominal region	ناحیه شکم
depletion zone	ناحیه تخلیه
critical region	ناحیه بحرانی
critical region	ناحیه شاخص
edge zone	ناحیه لبه
dead space	ناحیه کور
forbidden zone	ناحیه ممنوع
depletion barrier	ناحیه تخلیه
fixed area	ناحیه ثابت
frequency region	ناحیه فرکانس
soft spot	ناحیه نشست
naval district	ناحیه دریایی
oral zone	ناحیه دهانی
output area	ناحیه خروجی
overflow area	ناحیه سرریز
skid row	ناحیه پست
pyramidal area	ناحیه هرمی
radius of action	ناحیه رانندگی
range of adjustment	ناحیه تنظیم
range of storke	ناحیه ضربه
range of variation	ناحیه تغییر
range of variation	ناحیه انحراف
residential area	ناحیه مسکونی
sector commander	فرمانده ناحیه
scan area	ناحیه پیمایش
storage area	ناحیه انبارش
geiger muller region o. plateau	ناحیه قطع
genital zone	ناحیه تناسلی
territorialization	ایجاد ناحیه
gold field	ناحیه زرخیز
goldfield	ناحیه زرخیز
heat affected zone	ناحیه پیوند
hypnogenic zone	ناحیه خواب زا
indifference zone	ناحیه خنثی
input area	ناحیه ورودی
intermediate zone	ناحیه ی میانی
motor area	ناحیه حرکتی
suppressor area	ناحیه بازدارنده
littoral	ناحیه ساحلی
magnetic domain	ناحیه مغناطیسی
measuring range	ناحیه ی سنجش
sciatic	ناحیه چاربند
district	ناحیه نظامی
Sept	ناحیه محصو
sectors	خط کش ریاضی ناحیه
telephone area	ناحیه اتصال
recording eara	ناحیه ضبط
erogenous zones	ناحیه شهوتزا
part	سهم ناحیه
Equator	ناحیه استوایی
regions	ناحیه عملیات
wernicke's area	ناحیه ورنیکه
lumbar	ناحیه کمر
districts	ناحیه نظامی
sector	خط کش ریاضی ناحیه
zone of contact	ناحیه تماس
zones	منطقه ناحیه
zone	منطقه ناحیه
work area	ناحیه کاری
erogenous zone	ناحیه شهوتزا
terrain	زمین ناحیه
regionalism	ناحیه گرایی
regions	ناحیه نظامی
active area	ناحیه فعال
region	ناحیه فضا
region	ناحیه نظامی
boom swing	ناحیه لرزش
climatic region	ناحیه اقلیمی
slum	ناحیه فقیرنشین
broca's area	ناحیه بروکا
baffle area	ناحیه کور
buffer area	ناحیه میانگیر
region	ناحیه عملیات
arid area	ناحیه خشک
area search	جستجوی ناحیه
two phase region	ناحیه دو فازی
common area	ناحیه مشترک
slums	ناحیه فقیرنشین
regions	ناحیه فضا
audio range	ناحیه صوتی
naval district	ناحیه عملیات دریایی
motor perceptual region	ناحیه حرکتی- ادراکی
zones	ناحیه دسته بندی
space charge	ناحیه بار فضا
coalfields	ناحیه ذغال خیز
to level off	یکنواخت شدن [ناحیه ای]
poplitaeal	مربوط به ناحیه رکبی
pale	ناحیه محصور قلمروحدود
paler	ناحیه محصور قلمروحدود
palest	ناحیه محصور قلمروحدود
coalfield	ناحیه ذغال خیز
long wave range	ناحیه موج بلند
local area network	شبکه ناحیه محلی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com