Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
infrasonic frequency range
ناحیه فرکانس مادون صوت
Other Matches
infrasonic frequency
فرکانس مادون صوت
frequency region
ناحیه فرکانس
high frequency range
ناحیه ی فرکانس بالا
high frequency region of a spectrum
ناحیه ی فرکانس بالای یک طیف
vhf range
ناحیه فرکانس خیلی بالا
infrared imagery
عکسبرداری مادون قرمز عکاسی با استفاده از اشعه مادون قرمز
infrared ray
اشعه مادون قرمز پرتو مادون قرمز پرتو فرو سرخ
blitter
عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
wobbulator
تولیدکننده سیگنال اف ام که فرکانس ان با دامنه ثابت بالاپایین فرکانس مرکزی تغییرمیکند
high frequency
دارای فرکانس با تکرار زیاد امواج پر فرکانس
botany
گیاهان یک ناحیه زندگی گیاهی یک ناحیه
resonance
وضعیتی که در آن فرکانس اعمال شده به بدنه معادل فرکانس طبیعی آن باشد , که باعث نوسان بسیار شدید شود
resonances
وضعیتی که در آن فرکانس اعمال شده به بدنه معادل فرکانس طبیعی آن باشد , که باعث نوسان بسیار شدید شود
frequency division multilexing
مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
superheterodyne
گیرنده رادیویی که در ان سیگنال دریافتی با فرکانس نوسانی موضعی به منظورایجاد فرکانس بینابین که سپس با مزیتهای متعددتقویت میشود ترکیب میگردد
critical frequency
فرکانس متنافر با فرکانس طبیعی تیغه
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
fm
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
below
مادون
inferiors
مادون
subordinative
مادون
subjacent
مادون
inferior
مادون
sub
مادون
subordinate
مادون
puisne
مادون
subordinating
مادون
subs
مادون
subordinated
مادون
subordinates
مادون
behindhand
مادون
subnormal
مادون عادی
subjecting
تحت مادون
subjected
تحت مادون
subject
تحت مادون
subsonic
مادون صوت
subhuman
مادون انسان
subjects
تحت مادون
infrasonics
مادون صوت
infrared
مادون قرمز
infrasonic
مادون صوت
non fatal offences against the person
مادون نفس
subservient
مادون سودمند
infera red
مادون قرمز
infrahuman
مادون انسان
subaltern
افسر جزء مادون
subsonic flow
جریان مادون صوت
subnormality
مادون عادی بودن
subalterns
افسر جزء مادون
thermal imagery
عکاسی مادون قرمز
infrared viewer
دوربین مادون قرمز
ultraviolet
اشعه مادون بنفش
infrasonic wave
موج مادون صوت
infrared
وابسته به اشعه مادون قرمز
praetor
قاضی یاافسر مادون کنسول
subsonic
مادون سرعت سیر صوت
thermal imagery
عکاسی با اشعه حرارتی مادون قرمز
thermal crossover
تقابل حرارتی در عکاسی مادون قرمز
praetorian
وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
radiant exposure
وسیله عکسبرداری مادون قرمز یا انرژی حرارتی
infrared resolution
تجزیه و تحلیل و کاوش هدف با عکاسی مادون قرمز
detectors
گیرنده حساس برای کشف واندازه گیری اشعه مادون قرمز
detector
گیرنده حساس برای کشف واندازه گیری اشعه مادون قرمز
instantaneous frequency
مقدار لحظهای فرکانس فرکانس لحظهای
upwash
حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
sniper scope
دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
infra red link
سیستمی که به دو کامپیوتر یا یک کامپیوتر و یک چاپگر امکان رد و بدل کردن اطلاعات با استفاده از اشعه مادون قرمز میدهد تا داده را حمل کند
reached
ناحیه
demesne
ناحیه
district
ناحیه
reaches
ناحیه
output area
ناحیه
proclimax
ناحیه
ranges
ناحیه
reaching
ناحیه
ranged
ناحیه
range
ناحیه
reach
ناحیه
districts
ناحیه
situs
ناحیه
local
<adj.>
ناحیه ای
ward
ناحیه
zone
ناحیه
regions
ناحیه
wards
ناحیه
partition
ناحیه
partitions
ناحیه
areas
ناحیه
regional
<adj.>
ناحیه ای
shire
ناحیه
shires
ناحیه
realm
ناحیه
area
ناحیه
realms
ناحیه
region
ناحیه
sectors
ناحیه
sector
ناحیه
zones
ناحیه
subregion
ناحیه
sympatric
هم ناحیه
geiger muller region o. plateau
ناحیه قطع
arid area
ناحیه خشک
intermediate zone
ناحیه ی میانی
slums
ناحیه فقیرنشین
baffle area
ناحیه کور
input area
ناحیه ورودی
genital zone
ناحیه تناسلی
audio range
ناحیه صوتی
area search
جستجوی ناحیه
touch spot
ناحیه بساوشی
overflow area
ناحیه سرریز
output area
ناحیه خروجی
oral zone
ناحیه دهانی
fixed area
ناحیه ثابت
forbidden zone
ناحیه ممنوع
naval district
ناحیه دریایی
slum
ناحیه فقیرنشین
measuring range
ناحیه ی سنجش
magnetic domain
ناحیه مغناطیسی
edge zone
ناحیه لبه
active area
ناحیه فعال
littoral
ناحیه ساحلی
motor area
ناحیه حرکتی
depletion layer
ناحیه تخلیه
common area
ناحیه مشترک
region
ناحیه عملیات
commutation zone
ناحیه کموتاسیون
indifference zone
ناحیه خنثی
goldfield
ناحیه زرخیز
region
ناحیه نظامی
dead space
ناحیه کور
critical area
ناحیه بحرانی
region
ناحیه فضا
critical region
ناحیه بحرانی
critical region
ناحیه شاخص
gold field
ناحیه زرخیز
climatic region
ناحیه اقلیمی
depletion area
ناحیه تخلیه
depletion zone
ناحیه تخلیه
hypnogenic zone
ناحیه خواب زا
part
سهم ناحیه
boom swing
ناحیه لرزش
regions
ناحیه عملیات
broca's area
ناحیه بروکا
buffer area
ناحیه میانگیر
regions
ناحیه نظامی
depletion barrier
ناحیه تخلیه
regions
ناحیه فضا
heat affected zone
ناحیه پیوند
zone
منطقه ناحیه
Equator
ناحیه استوایی
erogenous zones
ناحیه شهوتزا
erogenous zone
ناحیه شهوتزا
two phase region
ناحیه دو فازی
sciatic
ناحیه چاربند
pyramidal area
ناحیه هرمی
radius of action
ناحیه رانندگی
range of adjustment
ناحیه تنظیم
range of storke
ناحیه ضربه
Sept
ناحیه محصو
scan area
ناحیه پیمایش
the abdominal region
ناحیه شکم
range of variation
ناحیه تغییر
range of variation
ناحیه انحراف
recording eara
ناحیه ضبط
residential area
ناحیه مسکونی
wernicke's area
ناحیه ورنیکه
suppressor area
ناحیه بازدارنده
terrain
زمین ناحیه
districts
ناحیه نظامی
zones
منطقه ناحیه
district
ناحیه نظامی
telephone area
ناحیه اتصال
sector
خط کش ریاضی ناحیه
sectors
خط کش ریاضی ناحیه
silva
ناحیه جنگلی
soft spot
ناحیه نشست
lumbar
ناحیه کمر
territorialization
ایجاد ناحیه
zone of contact
ناحیه تماس
storage area
ناحیه انبارش
regionalism
ناحیه گرایی
sector commander
فرمانده ناحیه
work area
ناحیه کاری
skid row
ناحیه پست
frequence
فرکانس
frequencies
فرکانس
frequency
فرکانس
line frequency
فرکانس خط
low frequency
فرکانس کم
local area network
شبکه ناحیه محلی
sylva
درختان جنگلی یک ناحیه
neck of the woods
<idiom>
ناحیه یا قسمتی از کشور
to level off
یکنواخت شدن
[ناحیه ای]
popliteal
مربوط به ناحیه رکبی
zonule
منطقه یا ناحیه کوچک
poplitaeal
مربوط به ناحیه رکبی
forbidden energy zone
ناحیه انرژی ممنوع
space charge
ناحیه بار فضا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com