English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 186 (9 milliseconds)
English Persian
bulimy ناخوشی گرسنگی
Other Matches
an intercurrent disease ناخوشی که توی ناخوشی دیگر میافتد
pathologically از لخاظ ناخوشی شناسی ازروی علم ناخوشی شناسی
hungrily با گرسنگی
hunger گرسنگی
hungered گرسنگی
hungering گرسنگی
hungers گرسنگی
esurience گرسنگی
starvation گرسنگی
hunger pangs دردهای گرسنگی
hungrily از روی گرسنگی
hunger drive سائق گرسنگی
He fainted from hunger. از گرسنگی غش کردوافتاد
hungered [arch] گرسنگی نما
hungered [arch] حاکی از گرسنگی
patience of hunger تاب گرسنگی
patience of hunger طاقت گرسنگی
ravenous hunger گرسنگی زیاد
ravenously با گرسنگی زیاد
belly pinched گرسنگی خورده
sensation of hunger احساس گرسنگی
famish گرسنگی دادن
to starve to death از گرسنگی مردن
starveling گرسنگی خورده
famish گرسنگی کشیدن
hungry حاکی از گرسنگی
hungry دچار گرسنگی
ravenousness گرسنگی زیاد
starving از گرسنگی مردن
starving گرسنگی کشیدن
starves گرسنگی دادن
starves از گرسنگی مردن
starves گرسنگی کشیدن
starved گرسنگی دادن
starved از گرسنگی مردن
starved گرسنگی کشیدن
starve گرسنگی دادن
starve از گرسنگی مردن
starve گرسنگی کشیدن
strave گرسنگی کشیدن
strave گرسنگی خوردن
starving گرسنگی دادن
strave از گرسنگی مردن
hungriest دچار گرسنگی
hungrier حاکی از گرسنگی
hungrier دچار گرسنگی
starvation گرسنگی کشیدن
hungriest حاکی از گرسنگی
under the stimulus of hunger از فشار گرسنگی
unhealthiness ناخوشی
pathogenetic ناخوشی زا
morbidness ناخوشی
morbidity ناخوشی
invalidism ناخوشی
indisposedness ناخوشی
had health ناخوشی
trichosis ناخوشی مو
diseases ناخوشی
disease ناخوشی
sicknesses ناخوشی
illness ناخوشی
ill health ناخوشی
sickness ناخوشی
maladies ناخوشی
illnesses ناخوشی
malady ناخوشی
to feel [a bit] peckish کمی حس گرسنگی کردن
hunger pain درد گرسنگی [پزشکی]
to be reduced to starvation اجبارا گرسنگی کشیدن
hungrier گرسنگی اور حریص
i am famishing از گرسنگی دارم می میرم
hungered [arch] گرسنگی اور خشک
to die of hunger [thirst] از گرسنگی [تشنگی] مردن
many d. of hunger بسیاری از گرسنگی می میرند
hungry گرسنگی اور حریص
a pang of hunger احساس ناگهانی گرسنگی
hungriest گرسنگی اور حریص
myopathy ناخوشی ماهیچه
pathognomic نماینده ناخوشی
spell حمله ناخوشی
pathogeny پیدایش ناخوشی
out break of a disease شیوع ناخوشی
to be infected with disease ناخوشی راواگیرکردن
morbific تولیدکننده ناخوشی
morbific ناخوشی اور
pathognomomical نماینده ناخوشی
laryngopathy ناخوشی خرخره
morbid anatomy از لحاظ ناخوشی
microzym میکرب ناخوشی
mal de mer ناخوشی دریا
maldemer ناخوشی دریا
impaludism ناخوشی مردابی
estival ناخوشی تابستانی
dermatopathy ناخوشی پوست
diseases of this nature اینگونه ناخوشی ها
enteropathy ناخوشی رودهای
biliousness ناخوشی زردابی
liver ناخوشی جگر
diagnosis تشخیص ناخوشی
livers ناخوشی جگر
morbid ویژه ناخوشی
spelled حمله ناخوشی
hepatic disease ناخوشی جگر
spells حمله ناخوشی
diagnoses تشخیص ناخوشی
liver trouble ناخوشی جگر
altitude sickness ناخوشی ارتفاع
The soldiers died from illness and hunger. سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
hungered گرسنگی دادن گرسنه شدن
We suffered hunger for a few days . چند روز گرسنگی کشیدیم
Do you feel hungry? شما احساس گرسنگی می کنید؟
I've got the munchies. یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
hunger osteopathy بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
I feel faint with hunger. از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
acoria مرض گرسنگی داء الجوع
iam not patient of hunger من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
hunger گرسنگی دادن گرسنه شدن
hungers گرسنگی دادن گرسنه شدن
hungering گرسنگی دادن گرسنه شدن
diagnostic وابسته به تشخیص ناخوشی
illness faded her beauty ناخوشی زیبایی اوراکاست
attacked اصابت یا نزول ناخوشی
unhealthy ناخوش ناخوشی اور
immune from disease مصون از گرفتن ناخوشی
cirrhosis ناخوشی الکی جگر
pandemic ناخوشی همه گیر
pandemics ناخوشی همه گیر
qualm ناخوشی همه جاگیر
contagions سرایت ناخوشی واگیر
contagion سرایت ناخوشی واگیر
psychopathic وابسته به ناخوشی دماغی
arthropathy ناخوشی بند یا مفصل
bunt ناخوشی قارچی گندم
epidmic disease ناخوشی همه جا گیر
epizootic ناخوشی همه گیرحیوانی
attack اصابت یا نزول ناخوشی
foot rot ناخوشی پا در گاو و گوسفند
attacks اصابت یا نزول ناخوشی
pestilence ناخوشی همه جاگیر
he is liable to become sick اماده ناخوشی است
mycotic دچار ناخوشی قارچی
to swing the lead خود را به ناخوشی زدن
laryngopathy ناخوشی خشک نای
metastasis جابجا شدن ناخوشی
psychiater پزشک ناخوشی دماغی
pellagrous دچار ناخوشی که در بالااشاره شد
sickleave مرخصی بابت ناخوشی
qualms ناخوشی همه جاگیر
paragrahia ناخوشی غلط نویسی
pathogenesis مبحث پیدایش ناخوشی
morbidly بطور ناخوشی یا فاسد
I'm not a bit hungry. یکخورده هم احساس گرسنگی نمی کنم.
Hunger begets crime. گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
I'm starving [to death] . از گرسنگی دارم میمیرم. [اصطلاح مجازی]
to starve into surrender گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
idiopathy علاقه خاص ناخوشی جداگانه
hydropathic وابسته به درمان کردن ناخوشی با اب
pathognomic وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
nephritic درمان کننده ناخوشی گرده
otological وابسته به گوش یا ناخوشی هاان
mycetoma یکجور ناخوشی فرچی در دست و پا
pyretotherapy معالجه ناخوشی بوسیله تولیدتب
to i. the germs of a disease میکربهای یک ناخوشی را به کسی تلقیح کردن
pathognomonic وابسته بتشخیص ناخوشی شاخص مرض
foot and mouth یکجور ناخوشی واگیردار با تب در جانوران شاخدار
hydrargyia or rism مسموم شدگی از جیوه ناخوشی سیمابی
To pretend sickness(ignorance). تظاهر به ناخوشی ( بی اطلاعی وناآگاهی ) کردن
framboesia ناخوشی واگیرداری که درپوست سیاهان پیدامیشودواماسهایی میاورد
orthopaedy معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
the disease threatens to sprea این ناخوشی خطر منتشر شدن دارد
intercurreace مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
germtheory فرض اینکه میکروب وسیله واگیره ناخوشی است
prosodemic درباب ناخوشی ای که ازشخص به شخص دیگری انتقال می یابد
pellagra یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
humoral pathology علم ناخوشی شناسی که به موجب ان همه بیماریهارانتیجه فسادخلط هامیدانند
galvanist متخصص تولید نیروی کهربایی با عمل شیمیایی یامعالجه ناخوشی با برق
pebrine یکجور ناخوشی درکرم ابریشم که نشان ان دانههای فلفلی سیاه است
psilosis یکجور ناخوشی گرمسیری که نشانه ان زخم شدن شامه مخاطی دهان است
pliantly polonica یکجور ناخوشی که ازان موی سر کرک شده بهم گره میخوردناخوشی لهستانی است
vives یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
to pretend illness نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
invermination دچاری به کرم روده ناخوشی کرم
helminthiasis ابتلاء به کرم روده ناخوشی کرم
mycosis ناخوشی قارچی بیماری قارچی
aestival تابستانی ناخوشی تابستانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com