English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
unhandy ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
Other Matches
dissocial نامناسب برای معاشرت
misbecome نامناسب بودن برای
pay load اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
scratch file نوار مغناطیسی برای فایل نامناسب
junk surf امواج نامناسب برای موج سواری
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
motor pool گروهی از وسائط نقلیه برای مقاصد نظامی یا حمل ونقل بنوبت
the source خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
unfit نامناسب نامناسب کردن
data interchange format استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
NetBEUI گونه پیشرفته پروتکل شبکه NetBios ساخت ماکروسافت NetBECI در شبکه قابل سیریابی نیست و برای شبکههای مابین بزرگ نامناسب میشود
nsfnet یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
forwarding حمل ونقل
transport حمل ونقل
hauling حمل ونقل
transports حمل ونقل
transporting حمل ونقل
transported حمل ونقل
hauls حمل ونقل
transportation حمل ونقل
hauled حمل ونقل
haul حمل ونقل
portability قابلت حمل ونقل
forwarding agent متصدی حمل ونقل
wagoner متصدی حمل ونقل
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
carried حمل ونقل کردن
carry حمل ونقل کردن
portable قابل حمل ونقل
transportable قابل حمل ونقل
carrying حمل ونقل کردن
cabotage حمل ونقل ساحلی
cost of transport قیمت حمل ونقل
conveying capacity فرفیت حمل ونقل
common carrier متصدی حمل ونقل
carries حمل ونقل کردن
malapropos نامناسب
maladapted نامناسب
improper نامناسب
unmeet نامناسب
unhandsome نامناسب
timeless نامناسب
misbecoming نامناسب
infelicitious نامناسب
unsuitable نامناسب
foreign نامناسب
inappropriate نامناسب
inapt نامناسب
untoward نامناسب
unsuitably نامناسب
ammunition lift capability فرفیت حمل ونقل مهمات
cto عامل حمل ونقل ترکیبی
transport means وسیله بارکشی یاحمل ونقل
air delivery حمل ونقل از راه هوا
motor transport حمل ونقل به وسیله خودرو
mismarriage پیوند نامناسب
unplayable زمین نامناسب
incompatible ناجور نامناسب
inconveniently بطور نامناسب
unrighteous ناصالح نامناسب
bad soil خاک نامناسب
unpleasantness وضع نامناسب
incommensurate نارسا نامناسب
inutile بیهوده نامناسب
inopportune بی موقع نامناسب
inappropriate نامناسب ناجور
ill sorted نامناسب ناجور
misplaced نامناسب نابجا
bad break قطع نامناسب
inadequately بطور نامناسب
improper نامناسب نادرست
lighterage حمل ونقل کالا بوسیله دوبه
toted حمل ونقل کردن سوق دادن
mto عامل حمل ونقل چند نوعه
carrier's risk ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
common carrier متصدی حمل ونقل حامل مشترک
tote حمل ونقل کردن سوق دادن
totes حمل ونقل کردن سوق دادن
toting حمل ونقل کردن سوق دادن
out of order <idiom> برخلاف قانون ،نامناسب
unapt نامناسب غیر محتمل
Irrelevent. I nappropriate. Out of place. بیجا ( بی مورد ؟نامناسب )
misalliance اتحاد وائتلاف نامناسب
malinvestment سرمایه گذاری نامناسب
mismate وصلت نامناسب کردن
gangplanks سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
gangplank سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
harbor master مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
alignments قرار گرفتن نامناسب در صفحه
inapplicable غیر قابل اجرا نامناسب
add insult to the injury <idiom> [بدتر کردن یک وضعیت نامناسب]
alignment قرار گرفتن نامناسب در صفحه
flame ارسال پیام نامناسب به کاربر
aliens متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
alien متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
bad page break قطع یا مکث نامناسب صفحه
flames ارسال پیام نامناسب به کاربر
tensing ناراحت
uptight ناراحت
fidgety ناراحت
worried ناراحت
peaceless ناراحت
comfortless ناراحت
disturbed ناراحت
tensest ناراحت
tenses ناراحت
tenser ناراحت
tensed ناراحت
tense ناراحت
uneasy ناراحت
uneasily ناراحت
uncomfortably ناراحت
uncomfortable ناراحت
ill at ease ناراحت
down in the dumps <idiom> ناراحت
incommodious ناراحت
inconvenient ناراحت
fretful ناراحت
jet star نوعی هواپیمای کوچک حمل ونقل چهار موتوره جت
dead weights وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weight وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
incommode ناراحت کردن
shook up <idiom> نگران ،ناراحت
to feel strange ناراحت بودن
grouching ادم ناراحت
incommodiously بطور ناراحت
distraught شوریده ناراحت
upsetting نژند ناراحت
upsets نژند ناراحت
under a cloud <idiom> ناراحت وغمگین
incommoded by want of room ناراحت از حیث
grouches ادم ناراحت
distemper ناراحت کردن
upset نژند ناراحت
grouched ادم ناراحت
discommode ناراحت کردن
fidgeted ناراحت بودن
hung over ناراحت ازاعتیاد
fidgeting ناراحت بودن
painful ناراحت کننده
fidgets ناراحت بودن
perturb ناراحت کردن
discomfort ناراحت کردن
i passed an uneasy night ناراحت بودم
discomforts ناراحت کردن
discomfiture ناراحت کردن
off-putting ناراحت کننده
grouch ادم ناراحت
fidget ناراحت بودن
bat allowance فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
bat money فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
reaches دسترس
reaching دسترس
disposal در دسترس
accessible در دسترس
available در دسترس
near at hand در دسترس
at arm's length در دسترس
within teach دسترس
disposal دسترس
accessing دسترس
reach دسترس
accesses دسترس
reached دسترس
within teach در دسترس
accessed دسترس
access دسترس
antsy <adj.> بیقرار [ناراحت] [بی تاب]
put (someone) out <idiom> ناراحت ،دردسر،اذیت
upsetting conversation گفتگو ناراحت کننده
harass ناراحت کردن دشمن
harasses ناراحت کردن دشمن
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
out-of-the-way غیرقابل دسترس
available with در دسترس نزد .....
off the shelf مواد در دسترس
available by در دسترس از طریق .....
availability در دسترس بودن
placing at disposal در دسترس گذاردن
to be available در دسترس بودن
access راه دسترس
accesses راه دسترس
on tap <adj.> همیشه در دسترس
availability دسترس پذیری
accessed راه دسترس
availablity دسترس پذیری
accessing راه دسترس
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
accessible duct مجرای دسترس
out of the way غیرقابل دسترس
inaccessible غیرقابل دسترس
available دسترس پذیر
inaccessible خارج از دسترس
access point نقطه دسترس
accessible قابل دسترس
on hand <idiom> قابل دسترس
inaccessible <adj.> غیرقابل دسترس
nightmare خواب ناراحت کننده و غم افزا
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
to be on thorns ناراحت یادل واپس بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com