Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
fine drawn
نتیجه ورزش
Other Matches
cartwheel
[gymnastics exercise]
چرخ فلک
[ورزش ژیمناستیک]
[ورزش]
It wI'll eventually pay off.
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion
<idiom>
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
foregone conclusion
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
pastimes
ورزش
pastime
ورزش
gymnastics
ورزش
callisthenics
ورزش
physical exercise
ورزش
exercise
ورزش
p.exercise
ورزش
exercised
ورزش
exercises
ورزش
flannel
ورزش
sported
ورزش
gymnastical
ورزش
exercize
ورزش
sports
ورزش
goal
گل
[ورزش]
flannels
ورزش
sport
ورزش
trained
ورزش کردن
practises
ورزش تمرین
workout
ورزش شدید
ring
صحنه ورزش
practise
ورزش تمرین
canoeing
ورزش با کانو
practicing
ورزش تمرین
workout
ورزش روزانه
gymnastics
ورزش ژیمناستیک
physical therapy
ورزش درمانی
playsuit
لباس ورزش
callisthenics
ورزش سبک
ploy
امر ورزش
ploys
امر ورزش
amateurism
ورزش اماتوری
sweat pants
شلوار ورزش
athletes
قهرمان ورزش
athlete
قهرمان ورزش
pull over
پیراهن کش ورزش
goal scorer
گلزن
[ورزش]
sweatshirts
پیراهن ورزش
sport palace
کاخ ورزش
sweatshirt
پیراهن ورزش
sportswear
لباس ورزش
athleticism
ورزش گرایی
professionalism
ورزش حرفهای
angling
ورزش ماهیگیری
fishing
ورزش ماهیگیری
exerciser
اسباب ورزش
head spring
ورزش واکروبات با سر
ringside
در کنارصحنه ورزش
skiing
ورزش اسکی
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
gymnastically
ازراه ورزش
gymnastically
ازلحاظ ورزش
coached
مربی ورزش
coach
مربی ورزش
to miss the goal
به گل نزدن
[ورزش]
practice
ورزش تمرین
athletics
علم ورزش
practising
ورزش تمرین
coaches
مربی ورزش
trains
ورزش کردن
training
ورزش کاراموزی
workouts
ورزش شدید
train
ورزش کردن
workouts
ورزش روزانه
ball games
ورزش یا بازی با توپ
sportsmanship
ورزش دوستی مردانگی
American football
فوتبال آمریکایی
[ورزش]
body building
ورزش زیبایی اندام
To score points.
امتیاز آوردن ( ورزش )
stadia
میدان ورزش مرحله
stadium
میدان ورزش مرحله
body-building
ورزش زیبایی اندام
stadiums
میدان ورزش مرحله
ball game
ورزش یا بازی با توپ
game
هرنوع ورزش بامقررات
nunchuks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
nunchaku
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
exercise
ورزش تمرین کردن
open exercise
ورزش در هوای ازاد
final whistle
سوت پایان
[ورزش]
exercises
ورزش تمرین کردن
exercised
ورزش تمرین کردن
danger sticks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
defence
[British E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
defense
[American E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
colosseum
امفی تئاتر میدان ورزش
to exercise is use ful
ورزش کردن سودمند است
marksman
نشانه گیر
[ارتش و ورزش]
fan
پشتیبان
[طرفدار]
[هوادار]
[ورزش]
to do
[turn]
a cartwheel
چرخ فلک زدن
[در ورزش]
international match
مسابقه بین المللی
[ورزش]
He is an excellent player.
عالی بازی می کند ( ورزش )
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
to substitute out
[players]
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
out of bounds
بیرون از زمین بازی
[ورزش]
sportfishing
ورزش ماهیگیری با قلاب ونخ
to stretch one's legs
برای ورزش راه رفتن
starting whistle
سوت آغاز بازی
[ورزش]
i now know the v of exercise
اکنون قدر ورزش را میفهمم
to ease to a victory
به سادگی برنده شدن
[ورزش]
fans
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanning
پنکه تماشاچی ورزش دوست
set a record
رکورد بر جای گذاشتن
[ورزش]
sportsman
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
sportsmen
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
xystus
ایوان سرپوشیده برای ورزش
fanned
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fan
پنکه تماشاچی ورزش دوست
to make a substitution
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
to defend aggressively
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
to stonewall
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
dumb bell
میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
Exercize is good for the health.
ورزش برای سلامتی خوب است
field event
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field events
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
bloomers
شلوارزنانه گشادکه زنهای ورزش کننده می پوشند
tubing
ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
blazer
نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
sport
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sports
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
Regular training strengthens the heart and lungs.
ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
sported
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
blazers
نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
agoines
مسابقههای سه گانه یونانیان باستان ورزش وموسیقی وغشه یادو
books
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
run-up
[start-up]
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
booked
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
ineffetual
بی نتیجه
consequent
نتیجه
to no purpose
بی نتیجه
in the sequel
در نتیجه
frustrated
بی نتیجه
ineffectual
بی نتیجه
afterclap
نتیجه
inconsecutive
بی نتیجه
thanks to.....
در نتیجه
sequitur
نتیجه
products
نتیجه
inconseqential
بی نتیجه
outgrwth
نتیجه
inconsequent
بی نتیجه
effectless
بی نتیجه
result
نتیجه
eduction
نتیجه
educt
نتیجه
of no issue
بی نتیجه
resulted
نتیجه
run into
<idiom>
نتیجه
sequent
نتیجه
product
نتیجه
sequela
نتیجه
resultful
پر نتیجه
resulting
نتیجه
issueless
بی نتیجه
effected
نتیجه
effecting
نتیجه
inference
نتیجه
inferences
نتیجه
payoff
نتیجه
payoffs
نتیجه
upshot
نتیجه
inconclusive
بی نتیجه
effect
نتیجه
growth
نتیجه
growths
نتیجه
conclusions
نتیجه
conclusion
نتیجه
ineffective
بی نتیجه
decision
نتیجه
decisions
نتیجه
whereupon
که در نتیجه ان
consequences
نتیجه
thanks
در نتیجه
abortive
بی نتیجه
rests
نتیجه
outcomes
نتیجه
rest
نتیجه
harvest
نتیجه
harvested
نتیجه
harvests
نتیجه
affects
نتیجه
outcome
نتیجه
affect
نتیجه
outgrowth
نتیجه
indeterminate
بی نتیجه
consequence
نتیجه
secondary effect
نتیجه جانبی
put through
به نتیجه رساندن
fruitlessness
عدم نتیجه
resultful
نتیجه بخش
fruitlessly
بدون نتیجه
spillover effect
نتیجه جانبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com