Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
approximate
نزدیک امدن تقریبی
approximated
نزدیک امدن تقریبی
approximates
نزدیک امدن تقریبی
Other Matches
cypres
تقریبی نزدیک
approach
نزدیک امدن معبر
approached
نزدیک امدن معبر
approaches
نزدیک امدن معبر
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
approximate solution
حل تقریبی
approximates
تقریبی
approximated
تقریبی
approximative
تقریبی
approximate
تقریبی
proximate
تقریبی
whereabouts
جای تقریبی
rough guess
<idiom>
تخمین تقریبی
approx
مخفف تقریبی
calculation
پاسخ تقریبی
whereabout
محل تقریبی
rough estimate
براورد تقریبی
approximate value
مقدار تقریبی
parametric estimate
تخمین تقریبی
sketch
نقشه تقریبی
sketched
نقشه تقریبی
sketches
نقشه تقریبی
give or take
تخمین تقریبی
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approximate contour
میزان منحنی تقریبی
approximate absolute temperature
دمای مطلق تقریبی
whereabout
حدود تقریبی مکان
estimated time of departure
زمان تقریبی عزیمت
etd
زمان تقریبی حرکت
estimated time of arrival
زمان تقریبی ورود
peseta
سکه اسپانیولی با ارزش تقریبی 01پنس
eta
arrival of time estimated زمان تقریبی ورود
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
charge neutrality
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
ozonosphere
لایهای از بخشهای فوقانی اتمسفر در ارتفا تقریبی 02 تا03 کیلومتر
cirro cumulus
لایهای از ابرهای کروی یاگوی مانند در ارتفاع تقریبی 0006 متری از سطح زمین
cirrus
لایهای از ابرهای سفیدرنگ منفصل و رشتهای در ارتفاع تقریبی 0057 متری از سطح زمین
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
cirro status
ابرهای لایهای خاکستری رنگ یا سفید شیری در ارتفاع تقریبی 0007 متری از سطح زمین
truncating
انتساب مقدار تقریبی به یک عدد با کاهش آن به یک عدد ارقام مشخص
truncate
انتساب مقدار تقریبی به یک عدد با کاهش آن به یک عدد ارقام مشخص
truncated
انتساب مقدار تقریبی به یک عدد با کاهش آن به یک عدد ارقام مشخص
truncates
انتساب مقدار تقریبی به یک عدد با کاهش آن به یک عدد ارقام مشخص
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
nominal scale
شاخص مقیاس اسمی مقیاس غیر واقعی مقیاس تقریبی
proxy variables
متغیرهای نماینده متغیرهای تقریبی
behove
امدن به
succumbs
از پا در امدن
to pass on
امدن
proves
در امدن
proved
در امدن
to fall short
کم امدن
ensued
از پس امدن
to come over
امدن
to come in to line
در صف امدن
succumbing
از پا در امدن
fall short
کم امدن
succumbed
از پا در امدن
succumb
از پا در امدن
to come back
پس امدن
lengthens
کش امدن
lengthening
کش امدن
lengthened
کش امدن
lengthen
کش امدن
prove
در امدن
behoove
امدن به
ensue
از پس امدن
ensues
از پس امدن
peter
کم امدن
run short
کم امدن
comes
امدن
succee
از پی امدن
come away
ور امدن
come
امدن
venues
امدن
venue
امدن
plunged
فرود امدن
flushes
بهیجان امدن
hurdles
فائق امدن بر
surmounting
فائق امدن
surmount
غالب امدن بر
flushing
بهیجان امدن
surmounts
غالب امدن بر
emerging
بیرون امدن
surmounts
فائق امدن
match
بهم امدن
intruded
سرزده امدن
matches
بهم امدن
plunge
فرود امدن
surmount
فائق امدن
overpasses
فائق امدن بر
surmounted
غالب امدن بر
intrude
سرزده امدن
overpass
فائق امدن بر
surmounted
فائق امدن
hurdle
فائق امدن بر
surmounting
غالب امدن بر
flush
بهیجان امدن
overcome
فایق امدن
descend
فرود امدن
issue
بیرون امدن
issued
بیرون امدن
descends
پایین امدن
issues
بیرون امدن
descends
فرود امدن
seemed
بنظر امدن
recvperate
بحال امدن
descend
پایین امدن
seem
بنظر امدن
overcoming
فایق امدن
stick out
جلو امدن
stasis
بند امدن
overcomes
فایق امدن
prevails
غالب امدن
prevailed
غالب امدن
prevail
غالب امدن
plunges
فرود امدن
seems
بنظر امدن
put in
کنار امدن با
raise its head
پدید امدن
land vi
پائین امدن
intumesce
بالا امدن
alight
فرود امدن
alighted
فرود امدن
alighting
فرود امدن
alights
فرود امدن
respire
بهوش امدن
respired
بهوش امدن
respires
بهوش امدن
light or lighted
فرود امدن
respiring
بهوش امدن
look down
پایین امدن
ripened
عمل امدن
ripening
عمل امدن
recuperate
حال امدن
ripens
عمل امدن
intervenes
در میان امدن
intervened
در میان امدن
land vi
فرود امدن
intervene
در میان امدن
recruits
حال امدن
recruiting
حال امدن
recruited
حال امدن
recruit
حال امدن
incandesce
تاب امدن
recuperating
حال امدن
land vi
بخشکی امدن
recuperated
حال امدن
perch
فرود امدن
perched
فرود امدن
shoot-out
بیرون امدن
shoot out
پیش امدن
shoot out
بیرون امدن
shoot forth
پیش امدن
shoot forth
بیرون امدن
tardiness
دیر امدن
husking
گرد امدن
upheaval
بالا امدن
upheavals
بالا امدن
emerge
بیرون امدن
emerged
بیرون امدن
emerges
بیرون امدن
shoot-out
پیش امدن
shoot-outs
بیرون امدن
shoot-outs
پیش امدن
perches
فرود امدن
perching
فرود امدن
becomes
برازیدن امدن به
become
برازیدن امدن به
ripen
عمل امدن
intercurreace
در میان امدن
succumb
از پای در امدن
succumbed
از پای در امدن
succumbing
از پای در امدن
intruding
سرزده امدن
succumbs
از پای در امدن
recuperates
حال امدن
intrudes
سرزده امدن
bleed
خون امدن از
to get the better of
غالب امدن بر
to go to gether
بهم امدن
heats
بهیجان امدن
heat
بهیجان امدن
to look down
پایین امدن
ductility
خاصیت کش امدن
to melted in to tears
بگریه در امدن
constringe
گرد امدن
come up
پیش امدن
to come short
قاصر امدن
come short
قاصر امدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com