English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
short sight نزدیک بینی کوتاه نظری
Other Matches
snub nosed دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub-nosed دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
myopia نزدیک بینی
nearsightedness نزدیک بینی
near sightedness نزدیک بینی
myopy نزدیک بینی
near sight نزدیک بینی
paranasal نزدیک بینی
pseudomyopia نزدیک بینی کاذب
under arm net shot ضربه کوتاه از نزدیک تور
platyrrhine دارای بینی پهن و کوتاه
short term forecast پیش بینی کوتاه مدت
pug nose بینی کوتاه وکلفت سر ببالا
pug بینی کوتاه وبزرگ وسرببالا
pugs بینی کوتاه وبزرگ وسرببالا
tippet قسمت کوتاه نخ نازک درانتهای نزدیک به قلاب
theorization تحقیقات نظری استدلال نظری
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
blast منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore نزدیک کرانه نزدیک ساحل
septum حفرههای بینی پره بینی
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
pantywaist شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
theoretic نظری
opinionative نظری
theoretical نظری
visionaries نظری
armchair نظری
armchairs نظری
visionary نظری
indiscrimination بی نظری
theories تحقیقات نظری
provinciality تنگ نظری
theories علم نظری
parochialism کوته نظری
theory اصول نظری
theory علم نظری
theory تحقیقات نظری
sight check مقابله نظری
oversights اشتباه نظری
subjectivism حالت نظری
spanned دهانه نظری
theories اصول نظری
objectivity اصل بی نظری
objectivity بیطرفی و بی نظری
pure mathematics ریاضیات نظری
notionalist عالم نظری
revisionary تجدید نظری
unique in every sense of the word از هر نظری بی مانند
peninsularity تنگ نظری
spans دهانه نظری
spanning دهانه نظری
oversight اشتباه نظری
span دهانه نظری
theoretical chemistry شیمی نظری
theoretical rising طلوع نظری
illiberal views تنگ نظری
dogmatic theology لاهوت نظری
theoretical setting غروب نظری
theoretical span دهانه نظری
theoretical type سنخ نظری
theoretical value مقدار نظری
in theory درعلم نظری
expected value مقدار نظری
insularism تنگ نظری
latitudinarianism وسیع نظری
inspectional نظری دیدنی
theoretical plate بشقابک نظری
erotics عشق نظری
narrow minddedness کوتع نظری
theoretical competition رقابت نظری
metaphsics فلسفه نظری
theoretical frequency بسامد نظری
theoretical mode نمای نظری
metapolitics سیاسیات نظری
a priori تئوری و نظری
mid wicket توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
short quard سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
notionalist متخصص علوم نظری
A comparison of theory and practice. مقایسه ای از نظری و عمل.
theorized استدلال نظری کردن
theorizing استدلال نظری کردن
theorized تحقیقات نظری کردن
theorizes تحقیقات نظری کردن
theorist طرفدار استدلال نظری
notionalist هواخواه استدلال نظری
theorists طرفدار استدلال نظری
theorizes استدلال نظری کردن
theorizing تحقیقات نظری کردن
theorize تحقیقات نظری کردن
theorize استدلال نظری کردن
theorised تحقیقات نظری کردن
visionary وابسته بدلایل نظری
that is a good idea خوب نظری است
theorised استدلال نظری کردن
dogmatics علم الهیات نظری
theoretics تحقیقات نظری در علوم
theorises استدلال نظری کردن
theorises تحقیقات نظری کردن
visionaries وابسته بدلایل نظری
theorising استدلال نظری کردن
theorising تحقیقات نظری کردن
short sighted ناشی از کوته نظری
guided propagation تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
theorists متخصص علوم نظری نگرشگر
height equivalent of theroretical plate ارتفاع معادل بشقابک نظری
hull speed حداکثر سرعت نظری قایق
doctrinal عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
theorist متخصص علوم نظری نگرشگر
vomer استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
There is no disagreement among us. اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
to theorise [about something] [British E] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to theorize [about something] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
pedantry or pedantism پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
to make a remark حرفی زدن افهار نظری کردن
I don't want to say anything about that. من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
pedantize پیروی علم کتاب یاقواعد نظری کردن
weather forecast پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anticipated stock losses تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
weather forecasts پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anaglyph عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
kinetic theory of heat عقیده نظری نسبت باینکه گرماازجنبش ذرات پیدامیشود
thermostatics اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
I wI'll not comment on this issue. درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
h.e.t.p plate theoretical equivalentof height ارتفاع معادل بشقابک نظری
inquisitions نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
inquisition نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
approach lane مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
What does Main Street think of this policy? بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
predicting interval فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
hurdle step جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
linter ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
up against <idiom> نزدیک به
nearby نزدیک
near- نزدیک
close up از نزدیک
to gain ground upon نزدیک
nearer نزدیک
near نزدیک
neighbouring نزدیک
cephalo نزدیک به سر
contiguous نزدیک
nigh نزدیک
vicinal نزدیک
up to <idiom> نزدیک به
by از نزدیک
neared نزدیک
imminent نزدیک
close نزدیک
closes نزدیک
closer نزدیک
closest نزدیک
nearing نزدیک
hand to hand نزدیک
hand-to-hand نزدیک
nears نزدیک
close-up از نزدیک
close-ups از نزدیک
narrowly از نزدیک
towards نزدیک
nearest نزدیک
forby از نزدیک
forbye نزدیک
forbye از نزدیک
near by نزدیک به
accessible نزدیک
forthcoming نزدیک
foreby نزدیک
approaching نزدیک
near by نزدیک
in sight نزدیک
forby نزدیک
near at hand نزدیک
close by نزدیک
adjacent نزدیک
not ahunderd mails flom نزدیک
on the eve of نزدیک
next door to نزدیک
on the verge of نزدیک به
at hand نزدیک
near upon نزدیک
fast by نزدیک
caudal نزدیک به دم
beside نزدیک
upcoming نزدیک
close aboard نزدیک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com