English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
Other Matches
equation of exchange متوسط قیمت کالاها و خدمات نهائی و مقدار تولید کالاها وخدمات
goods and services کالاها و خدمات
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
mulch که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulches که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
packing عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
the source خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
for keeps برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
special services یکان خدمات مخصوص خدمات رفاهی
cam استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
cams استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
sergeanty انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
fdm Division Frequencyاستفاده از یک مسیر الکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس ultiplexing
writes بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
fumigant ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
wild cord تیم انتخاب شده برای مسابقه اضافی در وضع تساوی طرفین براساس سوابق ان تیم
come to grips with <idiom> با نظریهای جنگیدن
are there any remarks? ایا کسی نظریهای
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
frequency division multilexing مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
it is good for spring wear برای پوشش
neoclassical theory of value تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
enclosures پوشش محافظ برای وسیلهای
dustcover پوشش محافظ برای یک ماشین
extra cover پوشش اضافی برای بل گرفتن
mantling مواد لازم برای پوشش
enclosure پوشش محافظ برای وسیلهای
secure transaction technology سیستم ساخت ماکروسافت برای ایجار اتصال ایمن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت کالاها روی اینترنت میدهد
cases پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
case پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
packaging ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
dry plasma etching روشی برای ایجاد یک پوشش روی یک قرص
sleeve پوشش کاغذی یا پلاستیکی برای دیسک مغناطیسی
sleeves پوشش کاغذی یا پلاستیکی برای دیسک مغناطیسی
differential spoilers اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
quantity theory of money نظریهای که به موجب ان قیمت هرکالا با مقدار پول تعیین میشود
cassettes پوشش مقاوم برای نگهداری و محافظت نوار نغناطیسی
cassette پوشش مقاوم برای نگهداری و محافظت نوار نغناطیسی
smoke blanket پرده پوشش دود برای استتاراز دید هوایی
scalper پوشش روی پا و سم عقبی برای حفافت از ضربه پای جلو
oxides اکسید آهن برای پوشش روی دیسک یا نوار مغناطیسی
maneuvering vent شکاف بالای پوشش بالن برای رها کردن هوا
oxide اکسید آهن برای پوشش روی دیسک یا نوار مغناطیسی
slutsky theorem براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است
Tahmasb شاه تهماسب [پسر شاه اسماعیل موسس سلسله صفوی خدمات زیادی برای حفظ و اعتلا هنر فرشبافی ایران به جای گذاشت.]
leno یکجور تور یا گارس که برای پوشش و ارایش کلاه و پرده بکار میرود
cassettes چرخ باریک نوار مغناطیسی که در یک پوشش محکم برای محافظت قرار دارد
cassette چرخ باریک نوار مغناطیسی که در یک پوشش محکم برای محافظت قرار دارد
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
toe point پوشش لاستیکی سفت روی لبه جلویی اسکیت قرقره دار برای کمک به پرش
okuns law براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
bezel پوشش مقابل یک پوشش کامپیوتر یا واحد دیسک درایو
nickel clad sheet ورقه پوشش شده نیکلی ورق با پوشش نیکل
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
ferric oxide که به عنوان پوشش نور یا دیسک میباشد که برای ذخیره داده یا سیگنال قابل مغناطیسی شدن است
ferrite که به عنوان پوشش نور یا دیسک میباشد که برای ذخیره داده یا سیگنال قابل مغناطیسی شدن است
subsistence theory of wages نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
lysenkoism نظریهای که معتقد است عوامل جسمانی وبدنی وشرایط محیط در وراثت موثر است
screened پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
screening, screenings پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
screen پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
screens پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
green phosphor فسفری که برای پوشش صفحات تک رنگ بسیار استفاده میشود. که حروف سبز را روی پشت صفحه سیاه نشان میدهد
on the map بحساب اوردنی
To take into account (consideration). بحساب آوردن
to carry to a بحساب بردن
on my own account بحساب خودم
unaccounted بحساب نیامده
the investigation of accounts رسیدگی بحساب
make little of بحساب نیاوردن
black wash نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
fix بحساب کسی رسیدن
to go for nothing هیچ بحساب امدن
uncharged بحساب هزینه نیامده
to pay in بحساب بانک گذاشتن
fixes بحساب کسی رسیدن
Put it on my account. I'll foot the bill. Charge it to me. بحساب من بگذار [پای من حساب کن ]
They consider him as an outsider . اورا غریبه بحساب می آورند
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
score حساب کردن بحساب اوردن
scored حساب کردن بحساب اوردن
scores حساب کردن بحساب اوردن
I reckon she is twenty. بحساب من بیست سالش است
goods کالاها
tonnage براساس تن
subsitute جانشینی کالاها
class of suplies گروه کالاها
shipping ارسال کالاها
class of suplies طبقه کالاها
dunnage حفاظ کالاها
complete substitution جانشینی کالاها
materiel cognizance مدیریت کالاها
commodity agreements قرارداد کالاها
comparative cover پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
No one sent me, I am here on my own account. هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
prestowage plan طرح باربندی کالاها
shipment sponsor مسئول ارسال کالاها
packing ماده محافظ کالاها.
consolidate goods کالاها را ادغام کردن
datamation خودکاری براساس داده ها
cost plus براساس قیمت تجارتی
shields هسته ساخته شده از هسته هادی با یک پوشش عایق و سپس یک لایه هادی برای اینکه سیگنال ارسالی از واسط ها درامان نگهدارد
shield هسته ساخته شده از هسته هادی با یک پوشش عایق و سپس یک لایه هادی برای اینکه سیگنال ارسالی از واسط ها درامان نگهدارد
I'm not very hungry, so please don't cook on my account. من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
Is that enough to be a problem? آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
supplying تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
supplied تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
quality control کنترل کیفیت مواد و یا کالاها
shipment unit یکان مسئول ارسال کالاها
supply تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
progress payments پرداخت براساس پیشرفت کار
point system شرط بندی براساس امتیاز
The goods were shipped by air . کالاها از راه هوا ( هوائی ) حمل شد
marshalling yard محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
materiel history خلاصه وضعیت قطعات ووسایل یا کالاها
ad valorem duty حقوق گمرکی براساس قیمت کالا
specific duties عوارض گمرکی براساس مشخصات کالا
wage fund theory of wages نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
port of embarkation بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
pos محلی در مغازه که قیمت کالاها پرداخت میشود
daily movement summary خلاصه وضعیت حرکت کشتیهادر روز یا کالاها
He swore to having paid for the goods . قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
shipping امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
monometallism قرار دادن واحد پول براساس یک فلز
vendor rating رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
cuticle پوشش مو پوشش شاخی
service marking علایم و مشخصات تجارتی که روی کالاها یا مهمات حک میشود
saddle cover رو زینی [اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.]
yellow dog contract قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
freight tonne فرفیت باربری به واحد تن محاسبه نرخ حمل براساس تن
management coding سیستم کد بندی و علامت گذاری کالاها و ذخایر از نظرمدیریت توزیع
marshalling yard محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
design points ترکیب ویژهای از متغیرها که پروسه طراحی براساس ان صورت میگیرد
guidance هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
roof covering material مصالح پوشش شیروانی مصالح پوشش بام
honey combing روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
cost plus contract قرارداد براساس قیمت تمام شده به اضافه درصدی به عنوان سود
gas plasma display صفحه نمایش مسطح که براساس اصولی هماننداصول تابلوهای نئون کارمیکندfraxinella
unbundled خدمات
services خدمات
staging base پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
what is فرضیه منطقی که اکثر برنامههای صفحه گشترده الکترونیکی براساس ان عمل می کنند
service support پشتیبانی خدمات
service company گروهان خدمات
postal services خدمات پستی
service unit یکان خدمات
signal services خدمات مخابراتی
common user خدمات عمومی
joint services خدمات مشترک
mail services خدمات پستی
service squadron گروه خدمات
medical services خدمات پزشکی
social services خدمات اجتماعی
Civil Service خدمات اجتماعی
Civil Service خدمات کشوری
service force یکان خدمات
social work خدمات اجتماعی
service sector بخش خدمات
civil defence service خدمات کشوری
loyal services خدمات صادقانه
civil services خدمات دولتی
service passport پاسپورت خدمات
service department بخش خدمات
service department قسمت خدمات
service industry صنعت خدمات
sister services خدمات وابسته
computer utility خدمات کامپیوتری
we owe him for his services خدمات او هستم
civil خدمات شهری
hospital benefit خدمات بیمارستانی
field duty خدمات رزمی
field exercise خدمات صحرایی
advisory services خدمات مشورتی
medical service خدمات پزشکی
health services خدمات بهداشتی
field service خدمات پایکار
field service خدمات رزمی
urban servitudes خدمات شهری
welfare services خدمات رفاهی
services خدمات سرویسها
information service خدمات اطلاعات
personnel services خدمات پرسنلی
crypto service خدمات رمز
social service خدمات اجتماعی
special services خدمات مخصوص
auxiliary service خدمات جنبی
technical services خدمات فنی
public services خدمات عمومی
personnel services خدمات کارمندی
administrative services خدمات اداری
free trade شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
clearing and switch buying توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
relative income hypothesis براساس این نظریه که توسط جیمزدوزنبری بیان شده مصرف تابع درامد نسبی
beach group گروه خدمات ساحلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com