English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
Other Matches
moment of inertia ممان اینرسی
rotational inertia ممان اینرسی [فیزیک]
angular mass ممان اینرسی [فیزیک]
same یکنواخت همان چیز همان کار همان شخص
ship slteration محور تغییر ناو
blade span axis محور تغییر گام ریشه تیغه
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
No sooner was he gone than he was kI'lled . رفتن همان ( همانا ) وکشته شدن همان
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
double row spot welding جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
stacked روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
stack روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
stacks روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
It is the same pottage and the same bowl. <proverb> همان آش است و همان کاسه .
synchronous فناوری حافظه سریع جدید که قط عات حافظه آن با همان سیگنال ساعتی کار می کنند که پردازنده اصلی , بنابراین همان هستند
wheelbases فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbase فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
rate integration gyro ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
nose up چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
moment ممان
moments ممان
inertia اینرسی
axis of signal communication محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
moment of inertia گشتاور اینرسی
gyroscopic inertia اینرسی ژیروسکوپی
inertia force نیروی اینرسی
product of inertia ممان سانتریفوژ
inertia constant ثابت اینرسی
inertialess فاقد اینرسی
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
same همان چیز همان
righting moment ممان راست کننده ناو
virtual inertia قسمتی از نیروی اینرسی که روی جسم در حال نوسان اثرمیکند
undamped نوسان ازاد که تنها به نیروهای داخلی اینرسی الاستیک و وزن بستگی دارد
incongruously بی ی نکه با هم جور باشدیاتطبیق نماید
pseudoscope شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
clearing houses شرکتی که چکها را نقد می نماید
clearing house شرکتی که چکها را نقد می نماید
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
there is nothing like leather هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
an inceptive فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
persuasively چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
an inceptive verb فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
pin point نقطهای
coriolis force نیروی اینرسی فاهری که روی یک جسم با سرعت زاویهای داخل یک سیستم دوار در حرکت است
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
dut of court ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
This company guarantees prompt delivery of goods. این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
to the echo چنان بلند که تولید انعکاس صدا می نماید
point contact کنتاکت نقطهای
point contact تماس نقطهای
point target اماج نقطهای
point particle ذره نقطهای
point defect نقص نقطهای
point imperfection ناکاملی نقطهای
point discharge تخلیه نقطهای
point group گروه نقطهای
point function تابع نقطهای
point estimation براورد نقطهای
point estimation تخمین نقطهای
point indentification هویت نقطهای
point load بار نقطهای
point operation عمل نقطهای
point elasticity کشش نقطهای
point estimate براورد نقطهای
point charge بار نقطهای
dot product ضرب نقطهای
bridge spot weld جوشکاری نقطهای
dot matrix ماتریس نقطهای
multipoint چند نقطهای
multipoint line خط چند نقطهای
two point threshold استانه دو نقطهای
pinpoint target هدف نقطهای
spot welding جوش نقطهای
spot welding جوشکاری نقطهای
keyth rope system شبکه زیرزمینی که زهکشهاخط بزرگترین شیب را قطع نماید
line of sight خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
lattice point group گروه نقطهای شبکه
rpbis همبستگی دو رشتهای نقطهای
multipoint circuit مدار چند نقطهای
dot matrix printer چاپگر یا ماتریس نقطهای
dot matrix printer چاپگر با ماتریس نقطهای
point biserial correlation همبستگی دو رشتهای نقطهای
dot matrix character کاراکتر ماتریس نقطهای
dot matrix printers چاپگر یا ماتریس نقطهای
point contact rectifier یکسو کننده نقطهای
dot matrix printers چاپگر با ماتریس نقطهای
dichoglottic stimulation تحریک دو نقطهای زبان
diglottic stimulation تحریک دو نقطهای زبان
spot welding machine دستگاه جوش نقطهای
spot welding electrode الکترود جوشکاری نقطهای
single row spot welding جوشکاری نقطهای سری
end strings نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
consulage هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
nomothetes کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
unclocked مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
known datum point نقطهای با مختصات وگرای معلوم
leadsman کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
bits تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
bit تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
income effect اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangover تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangovers تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
varies تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
welded contact rectifier یکسو کننده نقطهای جوش شده
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise <proverb> از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
biaxial deformation خمشی که در یک قطعه مستقیم الخط ایجاد میشودموقعی که تحت تاثیر زوج نیرویی که صفحه ان باهیچیک از سطوح اصلی اینرسی منطبق نباشد
grazing point نقطهای که مسیر گلوله به مانع برخورد میکند
terminal نقطهای در شبکه که پیام ارسال یا دریافت میشود
terminals نقطهای در شبکه که پیام ارسال یا دریافت میشود
previous spot نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
appropriation در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
free carrier یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
plastic تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
head spot نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
check point نقطهای است برای زمانگیری قسمتی از مسابقه اتومبیلرانی
phantom section خط نقطهای که جهت رسم تصاویر نامرئی کشیده میشود
Big Brother دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
lunitidal interval فاصله زمانی بین عبور ماه از نقطهای وایجادمد در ان نقطه
gurantee period مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
turning point نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning points نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
variable area nozzle نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
kelly قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
diaeresis دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
dieresis دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
popeye در رهگیری هوایی یعنی درداخل ابر هستم یا نقطهای که دید کور است
change تغییر کردن تغییر دادن
change over تغییر روش تغییر رویه
changes تغییر کردن تغییر دادن
changing تغییر کردن تغییر دادن
changed تغییر کردن تغییر دادن
moments ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moment ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
endorser پشت نویس فردی که پشت سندی راامضاء می نماید
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
same همان
idem همان
thingummy همان
identic همان
this same همان
very همان
identical همان
selfsame همان
dying declarations در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
damage feasant درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
real stagnation point نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
ones یکی از همان
one یکی از همان
for that matter <idiom> به همان علت
s.c همان پرونده
self same همان خود
same همان کار
self-same همان خود
that once همان یک بار
selfsame درست همان
the reinbefore همان سندیاقرارداد
of that ilk دارای همان جا
therabout در همان نزدیکی
s.c همان دعوی
equally <adv.> به همان طریق
same همان جور
i went on the instant در همان ان رفتم
at the very beginning از همان اولش
just as well <adv.> همان مقدار
equally <adv.> همان مقدار
instatu quo در همان حال
just as well <adv.> به همان طریق
of the same kind از همان نوع
nothing short of عینا همان
of that ilk اهل همان جا
it is the same thing همان است
accordingly از همان قرار
very همان همین
i went that instant در همان ان رفتم
collimate تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
bar automatic میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
quasi- مشابه یا تقریباگ همان
one عین همان یکی
In the ( same ) usual place. در همان جای همیشگه
we are in the same way ما هم همان حال را داریم
even دارای همان تاریخ
it is much the same تقریبا همان است
of even date دارای همان تاریخ
idem همان نویسنده در همانجا
ones عین همان یکی
He would never retract . هر چه بگوید همان است
It comes to the same thing . باز هم همان ؟ یشود
She promised to bring it but never did . همان آوردنی که بیاورد !
Just as well you didnt come . همان بهتر که نیامدی
fm فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com