Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
English
Persian
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
Other Matches
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
crystals
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystal
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
deferred printing
خیر در چاپ یک متن تا زمان دیگر
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
propagation delay
1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
throughput
نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
Manchester coding
و نیمه دوم برای سیگنال زمان بندی است
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
holds
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
hold
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
entrymate
اسب شرکت کننده همزمان بااسب دیگر برای شرط بندی
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
gray code
سیستم کدگذاری که نمایش دودویی اعداد ورودی فق با یک بیت از یک عدد به عدد دیگر در زمان تغییر میکند
pipeline
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipelines
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
penetrometer
وسیلهای برای اندازه گیری قدرت نفود اشعه ایکس واشعههای نافد دیگر توسط مقایسه عبور و نفوذ انها درموارد مختلف
reference
آدرس تبدیل در برنامه که به عنوان مبدا یا پایه برای سایرین است
references
آدرس تبدیل در برنامه که به عنوان مبدا یا پایه برای سایرین است
task
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
tasks
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timing disc
علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
scheduling
زمان بندی
attack timing
زمان بندی تک
scheduling queue
صف زمان بندی
timing
زمان بندی
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
times
اندازه گیری زمان یک عملیات
timed
اندازه گیری زمان یک عملیات
drop down menu
منویی که زیر عنوان منور دیگر در هنگام انتخاب فاهر میشود
event scheduling
زمان بندی رویدادها
non scheduled
زمان بندی نشده
time table
جدول زمان بندی
project schedule
زمان بندی پروژه
valve timing
زمان بندی سوپاپ
dynamic scheduling
زمان بندی پویا
schedules
زمان بندی کردن
scheduled
برنامه زمان بندی
scheduled
زمان بندی کردن
schedule
زمان بندی کردن
scheduling algorithm
الگوریتم زمان بندی
schedule
برنامه زمان بندی
schedules
برنامه زمان بندی
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
schedule maintenance
نگهداشت زمان بندی شده
schedules
برنامه زمان بندی فهرست
scheduled
برنامه زمان بندی فهرست
schedule
برنامه زمان بندی فهرست
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
transmissions
اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
transmission
اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
Comparison with other countries is extremely interesting.
مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
mileage on departure
[arrival]
اندازه مسافت طی شده در زمان حرکت
[ورود]
خودرو
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
ecl
طراحی مدار منط قی با سرعت بالا با استفاده از منتشر کننده ترانزیستورها به عنوان اتصالات خروجی به مراحل دیگر
scratch
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratched
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratching
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratches
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
doubled up
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
bandwidth
اندازه دادهای که در طول یک کابل یا کانال یا رسانه دیگر قابل ارسال است
hazards
خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
hazard
خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
hazarded
خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
hazarding
خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
invitation
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
geochronometry
اندازه گیری زمان گذشته توسط روشهای باستانشناسی ودیرینه شناسی زمین
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
compiler
اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
synchronous
شبکهای که تمام اتصالات آن با یک سیگنال زمان بندی همان شده است
speed
روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
speeds
روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
speeding
روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
sample size
تعداد اندازه گیریهای سیگنال ضبط شده درهرثانیه
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
circuits
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود
circuit
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
seek time
زمان جستجو زمان طلب
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
presents
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
present
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
resource leveling
زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
plug compatible
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
isochronous network
شبکهای که در آن تمام قط عات شبکه از یک ساعت عمومی استفاده می کنند تا زمان بندی یکسان باشد
temporarily
برای زمان مشخص یا نه همیشه
sag
ترک یارگیری برای مهارحریف دیگر
sagged
ترک یارگیری برای مهارحریف دیگر
to have done
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
sags
ترک یارگیری برای مهارحریف دیگر
other things being equal
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
check out time
زمان لازم برای تخلیه محل
microcycle
برای دادن زمان اجرای دستورات
impulsive
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
operated
کل زمان لازم برای انجام یک کار
check out time
زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
access time
زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
operate
کل زمان لازم برای انجام یک کار
metronome
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
metronomes
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
operates
کل زمان لازم برای انجام یک کار
raise a fuss
<idiom>
قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
cross assembler
ترجمه برنامه اسمبلر برای یک کامپیوتر دیگر
service time window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
maintenance window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
engineered performance
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
proceed time
زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
radar mile
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
storage
ذخیره داده برای مدت زمان طولانی
canonical time unit
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
adds
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
development
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
adding
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
add
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
developments
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
future promissory
زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
time base
ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
wordprocessing
شرکت متخصص در پردازش کلمات برای شرکتهای دیگر
metacompilation
کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
outsource
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
meanest
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
time fire
مسابقه تیراندازی با محدودبودن زمان 02 ثانیه برای 5تیر
cure time
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
mean
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
data movement time
زمان صرف شده برای انتقال داده به دیسک
clocks
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
meaner
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
part
قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
reference
مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر
bridge
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridged
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
decoying
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
bridges
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
references
مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر
gimbals
اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نماوچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
decoyed
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoy
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoys
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
motherboard
که حاوی بیشتر قط عات و اتصالات برای تختههای دیگر است
I'm doing it on my own account, not for anyone else.
این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
batches
1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
batch
1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
synchronous
. شبکه ارتباطی که در آن تمام عملیات شبکه با یک سیگنال زمان بندی کنترل میشود
reaction time
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
clock
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clocks
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
transients
وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
transient
وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
overhead
مدت زمان کامپیوتر برای فراخوانی و بررسی هر ترمینال شبکه
polar
سیستم معرفی موقعیتها به عنوان زاویه و فاصله از مبدا
nomogram
سیستم گرافیکی برای حل یک مقدا رکه از دوتای دیگر آمده است
spanning
فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com