English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (13 milliseconds)
English Persian
source نقط ه اصلی یا شروع
Search result with all words
generation کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند
generations کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند
first generation computer کامپیوتر اصلی که از فناوری الکترونیکی بر پایه مقدار برای شروع تشکیل شده است
webbing end [قسمت گلیم بافی فرش قبل از شروع به بافت اصلی متن فرش]
Other Matches
set up مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
VL bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL local bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
start off شروع کردن شروع شدن
master data file پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
master سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
masters سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
mastered سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
acciaccatura نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
on board که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
initiation شروع کار شروع
generations کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
generation کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
initial reserves ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
stapled جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
staple جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
main guard نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
stapling جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
prototypic وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
first generation computer کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
prototypal وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
mainstays مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstay مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis [واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
fundamental unit یکای اصلی واحد اصلی
master file فایل اصلی پرونده اصلی
base unit یکای اصلی واحد اصلی
base camp پایگاه اصلی کمپ اصلی
expansion slots شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
mattered بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matter بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matters بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattering بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
DIMM سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
external که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
elegant یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
FEP پردازنده بین منبع ورودی و کامپیوتر اصلی که کار آن این است که داده دریافتی را پیش پردازش کند تا بار کاری کامپیوتر اصلی را کم کند
pilot tunnel تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
body 1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
authentic document اصل سند مدارک اصلی سند اصلی
bodies 1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
source 1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
standbys سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
standby سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
echo check بررسی صحت عملیات ارسال اطلاعات که در ان اطلاعات دریافت شده به منبع اصلی برگشت داده شده و با اطلاعات اصلی مقایسه میشودمقابله به کمک طنین بررسی طنین
master compass قطبنمای الکتریکی اصلی قطبنمای اصلی
incipience or ency شروع
inception شروع
open fire شروع
kick-off <idiom> شروع
onset شروع
kick off شروع
inchoation شروع
get-go <idiom> شروع
opening شروع
beginnings شروع
beginning شروع
openings شروع
Redo it. Do it over again. از سر شروع کن
right of begin حق شروع
input/output فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
get one's feet wet <idiom> شروع کردن
doziest شروع به فسادکرده
take on <idiom> شروع به همکاری
embark upon شروع کردن
to strike into شروع کردن
line of departure خط شروع حمله
dozy شروع به فسادکرده
lis mota شروع دعوی
initialled نقط ه شروع
take up <idiom> شروع یک سرگرمی
burgeon شروع برشدکردن
trig خط شروع مسابقه
start in <idiom> شروع کار
shove off <idiom> شروع ،ترک
starting gate دروازه شروع
starting platform سکوی شروع
outbreak شروع حادثه
streek شروع کردن
kick off شروع حمله
kick off <idiom> شروع کردن
initials نقط ه شروع
tee off شروع کردن
here goes nothing <idiom> آماده شروع
terminus a que نقطه شروع
outbreaks شروع حادثه
initialling نقط ه شروع
set about <idiom> شروع کردن
burgeoned شروع برشدکردن
launch an attack شروع حمله
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
starting block سکوی شروع
dozier شروع به فسادکرده
value نقط ه شروع
germinate شروع به رشدکردن
germinated شروع به رشدکردن
get off on the wrong foot <idiom> بد شروع کردن
germinates شروع به رشدکردن
germinating شروع به رشدکردن
sorties شروع حرکت
sortie شروع حرکت
resumption تجدید شروع
zeros محل شروع
come to <idiom> شروع کاری
origin نقطه شروع
zero محل شروع
origins نقطه شروع
alpha اغاز شروع
values نقط ه شروع
valuing نقط ه شروع
burgeons شروع برشدکردن
take up <idiom> شروع کردن
touch off <idiom> شروع کاری
commence شروع کردن
commenced شروع کردن
commences شروع کردن
commencing شروع کردن
starters شروع کننده
began شروع کرده
starter شروع کننده
warm start شروع گرم
initialing نقط ه شروع
zeroes محل شروع
burgeoning شروع برشدکردن
initialed نقط ه شروع
initial نقط ه شروع
alphas اغاز شروع
jump off شروع بحمله
embarks شروع کردن
set in شروع کردن
beginning of negotiations شروع مذاکره
start key کلید شروع
set out شروع بکارکردن
hash mark خط شروع مسابقه
restart شروع مجدد
scratch line خط شروع مسابقه
jump off شروع حمله
embarking شروع کردن
start element عنصر شروع
start bit بیت شروع
rise and shine شروع بیداری
commencer شروع کننده
headstart امتیاز در شروع
cold start شروع سرد
splash line خط شروع غواصی
embarked شروع کردن
restart شروع دوباره
incipit شروع و اغاز
attempted شروع به جرم
firing line خط شروع تیراندازی
put in hand شروع کردن
attempt شروع به جرم
beginning of message شروع پیام
initial point نقطه شروع
start signal علامت شروع
proceed with deliberations شروع مذاکرات
start of heading شروع عنوان
attempting شروع به جرم
embark شروع کردن
start of taxt شروع متن
beginning of message شروع پیغام
attempted theft شروع به سرقت
attempts شروع به جرم
burst advertising شروع تبلیغات شدید
get set <idiom> آماده شروع شدن
set-tos با اشتیاق شروع کردن
pipe up شروع به نی زدن کردن
gates دروازه شروع اسکی
gate دروازه شروع اسکی
point محل شروع چیزی
warm up شروع کردن به کار
preflight قبل از شروع پرواز
initial point نقطه شروع عملیات
self-starter خودبخود شروع شونده
get down to <idiom> رسیدن به نقطه شروع
postponemnet of inception تعویق شروع کار
get in on the ground floor <idiom> ازابتدا شروع کردن
get off the ground <idiom> شروع خوب داشتن
h hour ساعت شروع عملیات
gather sternway شروع به عقب رفتن
gather headway شروع به جلو رفتن
redid شروع مجدد از ابتدا
d day روز شروع عملیات
dday روز شروع بکاری
flying start شروع مسابقه اتومبیلرانی
start up <idiom> بازی را شروع کردن
start the ball rolling <idiom> شروع انجام کار
do up شروع بکار کردن
knuckle down <idiom> مشتاقانه شروع به کارکردن
dig in <idiom> شروع به خوردن کردن
come to blows <idiom> شروع به جنگیدن کردن
redone شروع مجدد از ابتدا
self-starters خودبخود شروع شونده
pitch in شروع به خوردن غذاکردن
post position محل اسب در شروع
To start from scratch . از هیچ شروع کردن
zero hour ساعت شروع عملیات
redoing شروع مجدد از ابتدا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com