English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (31 milliseconds)
English Persian
represent نمایندگی کردن وانمود کردن
represented نمایندگی کردن وانمود کردن
represents نمایندگی کردن وانمود کردن
Other Matches
simulate وانمود کردن
pretending وانمود کردن
pretends وانمود کردن
simulafe وانمود کردن
sham وانمود کردن
shams وانمود کردن
to make believe وانمود کردن
possums وانمود کردن
possum وانمود کردن
simulates وانمود کردن
make believe <idiom> وانمود کردن
pretend وانمود کردن
let on <idiom> وانمود کردن
feign وانمود کردن
dissemble وانمود کردن
lead on وانمود کردن
sham وانمود کردن
pretend وانمود کردن
play at وانمود کردن
feign وانمود کردن
play-acted وانمود کردن
play-acting وانمود کردن
play-act وانمود کردن
simulating وانمود کردن
play-acts وانمود کردن
feigns وانمود کردن
simulating وانمود سازی کردن
put on وانمود کردن بکارانداختن
to set up for...... خود را..........وانمود کردن
simulates وانمود سازی کردن
simulate وانمود سازی کردن
deputised نیابت کردن نمایندگی کردن
deputising نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizing نیابت کردن نمایندگی کردن
deputize نیابت کردن نمایندگی کردن
deputized نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizes نیابت کردن نمایندگی کردن
deputises نیابت کردن نمایندگی کردن
depute نمایندگی کردن
assumes بخود بستن وانمود کردن
assume بخود بستن وانمود کردن
simulate تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulating تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulates تقلید نشان دادن وانمود کردن
heroize خود را پهلوان وانمود کردن قهرمان وپهلوان وانمودکردن
per procurationem به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
legatine دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
feinting وانمود
pretence وانمود
feinted وانمود
feint وانمود
make believe وانمود
poser وانمود کن
feigning وانمود
posers وانمود کن
pretensions وانمود
pretension وانمود
pretender وانمود گر
pretences وانمود
feints وانمود
make-believe وانمود
pretenders وانمود گر
poseur وانمود کن
affectations وانمود
affectation وانمود
fakery وانمود
pretenses وانمود
poseurs وانمود کن
dissimulation وانمود
faking وانمود
seemed وانمود شدن
seem وانمود شدن
seems وانمود شدن
affecter وانمود کننده
factitious وانمود کننده
simulation وانمود تظاهر
simulations وانمود تظاهر
simular وانمود کننده
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
simulator دستگاه وانمود ساز
simulators دستگاه وانمود ساز
representation نمایندگی
representations نمایندگی
agentship نمایندگی
acting on behalf of به نمایندگی
represented by به نمایندگی
representing به نمایندگی
solicitorship نمایندگی
per pro به نمایندگی
deputyship نمایندگی
legislation نمایندگی
agencies نمایندگی
delegations نمایندگی
legations نمایندگی
procuration نمایندگی
agency نمایندگی
proxyship نمایندگی
delegation نمایندگی
delegacy نمایندگی
legation نمایندگی
delegate به نمایندگی فرستادن
deputations نماینده نمایندگی
delegate نمایندگی دادن
deputations هیئت نمایندگی
legateship نمایندگی پاپ
deputation نماینده نمایندگی
represent نمایندگی داشتن
sales represntative نمایندگی فروش
subagency نمایندگی فرعی
represents نمایندگی داشتن
commercial representative نمایندگی بازرگانی
consular representation نمایندگی کنسولی
represented نمایندگی داشتن
depute نمایندگی دادن به
delegated نمایندگی دادن
deputised نمایندگی دادن
deputizing نمایندگی دادن
factorship نمایندگی تجاری
delegates به نمایندگی فرستادن
delegating نمایندگی دادن
diplomatic representation نمایندگی سیاسی
deputising نمایندگی دادن
deputation هیئت نمایندگی
deputises نمایندگی دادن
factoring of credit نمایندگی اعتبار
depute نمایندگی دادن
deputizes نمایندگی دادن
deputized نمایندگی دادن
agentship محل نمایندگی
deputize نمایندگی دادن
delegated به نمایندگی فرستادن
delegates نمایندگی دادن
delegating به نمایندگی فرستادن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
he pretended to be asleep چنین وانمود کرد که خواب است
representational وابسته به نمایندگی یا وکالت
proxy نمایندگی وکالت وکالتنامه
represents نمایندگی داشتن از طرف
attorneys نمایندگی وکیل مدافع
forwarding agency نمایندگی حمل و نقل
attorney نمایندگی وکیل مدافع
represent نمایندگی داشتن از طرف
represented نمایندگی داشتن از طرف
Dont sidetrack the issue. خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
delegations اعزام نماینده هیات نمایندگی
to sit for a province نمایندگی استانی را در مجلس داشتن
residentship نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
residentship اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
commission حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
delegation اعزام نماینده هیات نمایندگی
commissions حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
snake in the grass <idiom> دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
peers of scotland بزرگانی که از میان انها 61تن برای نمایندگی در مجلس اعیان برگزیده میشود
peers of iveland بزرگانی که از میان انها 82تن بطور دائم برای نمایندگی برگزیده می شوند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com