Dictiornary-Farsi | نمونه قبول شده معین | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (12 milliseconds)

English	Persian
standard	نمونه قبول شده معین
standards	نمونه قبول شده معین


Other Matches

Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
false attack	حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
module	اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
modules	اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
acceptance sampling	نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
sampled	نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sample	نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampling	نمونه گیری برداشت نمونه
undisturbed sample	نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
natural dyes	رنگینه های طبیعی [که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
time charter	اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
admissions	قبول
acknowledgment	قبول
compliance	قبول
adoption	قبول
admission	قبول
intromission	قبول
acceptance	قبول
acceptances	قبول
reception	قبول
receptions	قبول
imprimatur	قبول
limiting	معین
settled	معین
ancillary	معین
precise	معین
accessorial	معین
regulars	معین
auxiliary	معین
auxiliaries	معین
adjutant	معین
definite	معین
regular	معین
punctual	معین
adjutants	معین
ledger	معین
fixed	معین
certain	معین
rubicon	حد معین
accessory	معین
given	معین
subsidiary	معین
specifics	معین
specific	معین
specified	معین
determinate	معین
indeterminate	نا معین
ally	معین
ledgers	معین
adjutor	معین
allying	معین
subsidiaries	معین
rejection	قبول نکردن
valid	قابل قبول
rejection	عدم قبول
intolerance	عدم قبول
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
ratification	قبول قبولی
to take in	قبول کردن
compliant	قبول کننده
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
I agree.	قبول دارم.
honouring	قبول کردن
admissible	قابل قبول
withdraw	قبول نکردن
withdraws	قبول نکردن
adoption	قبول به فرزندی
honored	قبول کردن
honoring	قبول کردن
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
acceptances	قبول قرارداد
unacceptably	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
ineligible	غیرقابل قبول
acceptable	قابل قبول
passable	قابل قبول
acceptance	قبول قرارداد
believable	قابل قبول
acceptability	قابلیت قبول
acceptability	قبول شدگی
tolerable	قابل قبول
honors	قبول کردن
disclaims	قبول نکردن
passes	قبول کردن
passed	قبول کردن
pass	قبول کردن
admit	قبول کردن
admits	قبول کردن
admitting	قبول کردن
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
disclaiming	قبول نکردن
disclaimed	قبول نکردن
disclaim	قبول نکردن
honour	قبول کردن
honours	قبول کردن
adopt	قبول کردن
adopting	قبول کردن
adopts	قبول کردن
taken	مورد قبول
received	مورد قبول
honoured	قبول کردن
acceptancy	اماده قبول
acceptant	قبول کننده
accepter	قبول کننده
concede	قبول شکست
acceptance limit	حد قابل قبول
acceptance by conduct	قبول فعلی
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
accept	قبول شدن
satisfactory <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
acceptance by words	قبول قولی
allowable load	بارقابل قبول
conceding	قبول شکست
concedes	قبول شکست
aceptive	قابل قبول
adopter	قبول کننده
acknowladgement of debt	قبول بدهی
adhibit	قبول کردن
admission of liability	قبول بدهی
admittable	قابل قبول
acceptation tacite	قبول ضمنی
accepts	قبول کردن
acceptor	قبول کننده
accepts	قبول شدن
accepting	قبول کردن
accepting	قبول شدن
accept	قبول کردن
adequate <adj.>	قابل قبول
acceptable <adj.>	قابل قبول
agreement	قرار قبول
entertains	قبول کردن
reply paid	جواب قبول
compliantly	با قبول و رضایت
compliancy	قبول اجابت
implied acceptance	قبول ضمنی
incompliance	عدم قبول
intolerancy	عدم قبول
receivable	قابل قبول
naturalization	قبول تابعیت
entertained	قبول کردن
conceded	قبول شکست
agreements	قرار قبول
reasonable	قابل قبول
entertain	قبول کردن
embracement	قبول اتخاذ
disallowance	عدم قبول
express acceptance	قبول صریح
ready acceptance	حسن قبول
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
sufficiently <adv.>	قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
accorded	قبول کردن
accord	قبول کردن
allowable	قابل قبول
offer and acceptance	ایجاب و قبول
non acceptance	عدم قبول
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
sufficient <adj.>	قابل قبول
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
sufficing <adj.>	قابل قبول
acceptably	بطورقابل قبول
accords	قبول کردن
denominate	معین کردن
determinate error	خطای معین
settle	معین کردن
defined	معین کردن
allotted time	وقت معین
settles	معین کردن
at a stated time	در وقت معین
assignable	معین مشخص
ledger card	کارت معین
adverb modifying a verb	معین فعل
general ledger	معین عام
linking verb	فعل معین
aoristic	غیر معین
figure out	معین کردن
determinately	بطور معین
anyone	هرشخص معین
dose	اندازه معین
thetical	مقرر معین
inset	: معین کردن
shall	فعل معین
destined	مقصد معین
insets	: معین کردن
definitive	معین کننده
systematically	با روش معین
dosed	اندازه معین
doses	اندازه معین
statically determined	از نظراستاتیکی معین
rose bay	گل معین التجاری
rhomboidal	شبه معین
adverbs	معین فعل
adverb	معین فعل
the fullness of time	وقت معین
thetic	مقرر معین