English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
approximate نه دقیق ولی تقریبا درست
approximated نه دقیق ولی تقریبا درست
approximates نه دقیق ولی تقریبا درست
Other Matches
approximating آنچه تقریبا درست است
correcting دقیق یا درست
correct دقیق یا درست
corrects دقیق یا درست
a true and accurate report گزارشی درست و دقیق
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
inexactly تقریبا
feckly تقریبا
proximately تقریبا"
wellnigh تقریبا
nighly تقریبا
pretty much تقریبا
near تقریبا
nears تقریبا
by a تقریبا
neared تقریبا
nearer تقریبا
nearest تقریبا
nearing تقریبا
almost تقریبا
practically تقریبا"
next door to تقریبا
much تقریبا
roughly تقریبا"
some تقریبا
approximately تقریبا
about two years تقریبا`
all but تقریبا
near- تقریبا
approx تقریبا
about <adv.> تقریبا
circa تقریبا
nearly تقریبا
well-nigh تقریبا
well nigh تقریبا
roughly <adv.> تقریبا
just about <idiom> تقریبا
sort of تقریبا
not much of <idiom> تقریبا بد
sort of <idiom> تقریبا تا یک حدی
subovate تقریبا بیضی
near vertical تقریبا عمودی
semis تقریبا نصف
semi تقریبا نصف
approximately تقریبا به درستی
about two years تقریبا` دو سال
scarcely ever تقریبا هیچوقت
squarish تقریبا مربع
nip and tuck تقریبا برابر
next to impossible تقریبا نشدنی
gravel blind تقریبا کور
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
nigh تقریبا نزدیک شدن
around 3 in the morning تقریبا ساعت ۳ صبح
go near to do something تقریبا کاری را کردن
nlq کیفیت تقریبا" عالی
thereabout درهمان نزدیکی تقریبا
it is much the same تقریبا همان است
disobedience تقریبا" معادل desertion
anasarca ورم تقریبا شدید پشام
two cents <idiom> تقریبا هیچ ،چیزی بی ارزش
roughly speaking تقریبا بدون رعایت دقت
It's about 2 miles from ... آن تقریبا 2 مایل دور از ... است.
about as high تقریبا` همان اندازه بلند
whyŠthere is the answer شرط در امده تقریبا معنی میدهد
side cast پرتاب نخ ماهیگیری بحالت قوس تقریبا" افقی
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
jetstream باد تقریبا افقی با سرعت بیش از 08 کیلومتر بر ساعت
The book runs to nearly 600 pages. این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
fjeld فلات مرتفع وصخره داری که تقریبا هیچ درختی نداشته باشد
differentiating cicuit مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
exact solution حل دقیق
tenty دقیق
punctual دقیق
subtil دقیق
particular redemption دقیق
scholastical دقیق
scholastic دقیق
intent دقیق
advertent دقیق
exacts دقیق
exacted دقیق
exact دقیق
astute دقیق
stringent دقیق
wistful دقیق
stringently دقیق
scrutinizer دقیق
literal دقیق
punctiliously دقیق
punctilious دقیق
precision دقیق
exquisite دقیق
accurate دقیق
nihilism شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
subtlest دقیق لطیف
precise دقیق کردن
micro pressure gage فشارسنج دقیق
control توپزن دقیق
precise صریح دقیق
controlling توپزن دقیق
controls توپزن دقیق
precision adjustment تنظیم دقیق
precision balance ترازوی دقیق
watchful بی خواب دقیق
precision tools الات دقیق
instruments الات دقیق
precision levelling ترازیابی دقیق
subtler دقیق لطیف
queasy زیاد دقیق
pernickety کاربسیار دقیق
scrutiny بررسی دقیق
precisian خیلی دقیق
watchfulness دقیق هشیاری
high accuracy measurement سنجش دقیق
persnickety کاربسیار دقیق
particularization شرح دقیق
sounded بی خطر دقیق
imprecise غیر دقیق
thoroughgoing بسیار دقیق
detailed analysis بررسی دقیق
detailed analysis آنالیز دقیق
soundest بی خطر دقیق
sounds بی خطر دقیق
precision measurment سنجش دقیق
going-over بررسی دقیق
goings-over بررسی دقیق
in-depth دقیق و عمیق
instrument الات دقیق
punctual باذکرجزئیات دقیق
perpend دقیق بودن
sound بی خطر دقیق
precise خیلی دقیق
precision spirit level ترازوی دقیق
precision instrument سنجه دقیق
strictly speaking دقیق شویم
fine adjustment تنظیم دقیق
set لجوج دقیق
arm of precision اسلحه دقیق
sets لجوج دقیق
setting up لجوج دقیق
queazy زیاد دقیق
fine setting تنظیم دقیق
pryingly با نگاه دقیق
precisionist بسیار دقیق
precision tool ابزار دقیق
precision sweep روبش دقیق
exact location محل دقیق
tenuous لطیف دقیق
fine spun دقیق خیالی
precision fire تیر دقیق
thorough paced دقیق گام
subtle دقیق لطیف
an a calculator محاسب دقیق
precision scale مقیاس دقیق
particular دقیق نکته بین
facsimiles کپی دقیق از یک متن
precision بسیار دقیق بودن
precision lathe ماشین تراش دقیق
precision measuring equipment تجهیزات سنجش دقیق
tendering دقیق ترد ونازک
facsimile کپی دقیق از یک متن
probity پیروی دقیق از اصول
mind one's P's and Q's <idiom> خیلی دقیق به رفتاروگفتار
tender دقیق ترد ونازک
tendered دقیق ترد ونازک
calibration تنظیم الات دقیق
scrupulously <adv.> خیلی دقیق وسواسی
to pore [over; on] به مطالعه دقیق پرداختن
tenderest دقیق ترد ونازک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com