English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (17 milliseconds)
English Persian
rewrite نوشتن مجدد چیزی
rewrites نوشتن مجدد چیزی
rewriting نوشتن مجدد چیزی
rewritten نوشتن مجدد چیزی
rewrote نوشتن مجدد چیزی
Search result with all words
rewrite عمل نوشتن مجدد چیزی
rewrites عمل نوشتن مجدد چیزی
rewriting عمل نوشتن مجدد چیزی
rewritten عمل نوشتن مجدد چیزی
rewrote عمل نوشتن مجدد چیزی
Other Matches
DVD درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن , پاک کردن و نوشتن مجدد داده روی دیسک DVD میدهد
write permit ring چرخ نوار مغناطیسی که امکان نوشتن مجدد یا پاک کردن به نوارمیدهد
ins key کلیدی که کلمه پرداز یا برنامه ویرایشگر را وارد حالت درج و نه نوشتن مجدد میکند
inserts کلیدی که برنامه کلمه پرداز یا ویرایشگر را وارد حالت درج و نه نوشتن مجدد میکند
insert key کلیدی که برنامه کلمه پرداز یا ویرایشگر را وارد حالت درج و نه نوشتن مجدد میکند
inserting کلیدی که برنامه کلمه پرداز یا ویرایشگر را وارد حالت درج و نه نوشتن مجدد میکند
insert کلیدی که برنامه کلمه پرداز یا ویرایشگر را وارد حالت درج و نه نوشتن مجدد میکند
redoes انجام دادن مجدد چیزی
redo انجام دادن مجدد چیزی
redoing انجام دادن مجدد چیزی
redone انجام دادن مجدد چیزی
redid انجام دادن مجدد چیزی
refreshes بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refreshed بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refresh بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
overwrite روی چیزی نوشتن
back پشت چیزی نوشتن
backs پشت چیزی نوشتن
superscrible در روی چیزی نوشتن
to writes down a person چیزی برضدکسی نوشتن وازان راه اورابی اعتبارکردن
writes سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
write سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
photodigital memory سیستم حافظه کامپیوتری که از لیزر برای نوشتن داده روی فیلم ای که بعدا چندین بار قابل خواندن است ولی نه نوشتن استفاده میکند. WORM نیز گفته میشود. حافظه نوشتن یک بار
charges ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
re endorsement پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
refer توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
scrawling با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawls با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
write protect غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
regenerates 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
encipher برمز نوشتن رمز نوشتن
to a. letter روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
he dose not know how to write نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
reflorescence مجدد
furthermore مجدد
further on مجدد
seconding مجدد
seconded مجدد
further مجدد
furthered مجدد
second مجدد
furthering مجدد
furthers مجدد
seconds مجدد
renewed مجدد
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
reorganizes تشکیلات مجدد
reorganized سازماندهی مجدد
reorganizes سازماندهی مجدد
reorganizing تشکیلات مجدد
repayment پرداخت مجدد
repayments پرداخت مجدد
reorganizing سازماندهی مجدد
re examination بازپرسی مجدد
reorganises تشکیلات مجدد
re-examination بازپرسی مجدد
reorganized تشکیلات مجدد
reversion ترجمه مجدد
redraw رسم مجدد
redrawing رسم مجدد
redrawn رسم مجدد
redraws رسم مجدد
redrew رسم مجدد
repaint رسم مجدد
redistribution توزیع مجدد
rehearsals تکرار مجدد
rehearsal تکرار مجدد
regenerating تولید مجدد
retrial محاکمه مجدد
rearrangement ترتیب مجدد
rearrangements ترتیب مجدد
regenerate تولید مجدد
regenerated تولید مجدد
regenerates تولید مجدد
resurgence طغیان مجدد
reload پر کردن مجدد
reload بارکردن مجدد
revaluation بهاگذاری مجدد
revaluation ارزیابی مجدد
reorganised تشکیلات مجدد
reorganised سازماندهی مجدد
reorganises سازماندهی مجدد
reorganising تشکیلات مجدد
reorganising سازماندهی مجدد
reorganize تشکیلات مجدد
retrials محاکمه مجدد
retrials ازمایش مجدد
retrial ازمایش مجدد
reloaded پر کردن مجدد
reloaded بارکردن مجدد
reloading پر کردن مجدد
reloading بارکردن مجدد
reloads پر کردن مجدد
reloads بارکردن مجدد
readjustment سازگاری مجدد
readjustments سازگاری مجدد
reorganize سازماندهی مجدد
rallied اجتماع مجدد
recounted شمارش مجدد
recounting شمارش مجدد
recounts شمارش مجدد
reassurances اطمینان مجدد
revisit ملاقات مجدد
revisited ملاقات مجدد
revisiting ملاقات مجدد
revisits ملاقات مجدد
crossecheck مقابله مجدد
after shrinkage انقباض مجدد
reproductions تولید مجدد
recount شمارش مجدد
re attachment توقیف مجدد
rally اجتماع مجدد
reorganization سازماندهی مجدد
reorganization تشکیلات مجدد
reconversion گرایش مجدد
recompile کامپایل مجدد
recaption توقیف مجدد
reapparition فهور مجدد
reallocation تخصیص مجدد
reactivation فعالیت مجدد
re establishment تاسیس مجدد
re claim تقاضای مجدد
reproduction تولید مجدد
reinforcement وضع مجدد
reissue چاپ مجدد
remanding بازداشت مجدد
remands بازداشت مجدد
subdivision تقسیم مجدد
subdivisions تقسیم مجدد
replenish پرکردن مجدد
replenish تدارک مجدد
replenished پرکردن مجدد
replenished تدارک مجدد
replenishes پرکردن مجدد
replenishes تدارک مجدد
replenishing پرکردن مجدد
remanded بازداشت مجدد
remand بازداشت مجدد
reissued چاپ مجدد
reissues چاپ مجدد
reissuing چاپ مجدد
recurrences رویدادن مجدد
recurrence رویدادن مجدد
restatements بیان مجدد
restatement بیان مجدد
reassurance اطمینان مجدد
recreations خلق مجدد
recreation خلق مجدد
reconditioning تعمیر مجدد
replenishing تدارک مجدد
restoration استقرار مجدد
rallies اجتماع مجدد
retread process تعمیر مجدد
retransmission ارسال مجدد
retransmission مخابره مجدد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com