English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
achloropsia نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
Other Matches
realised انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
blindness نابینایی
amaurosis نابینایی
anop نابینایی
functional blindness نابینایی کارکردی
hemiopia نابینایی یک سویه
cortical blindness نابینایی مغزی
hemianopia نابینایی یک سویه
psychic blindness نابینایی روانی
nasal hemianopsia نابینایی یکسویه خیشومی
bitemporal hemianopsia نابینایی گیجگاهی دو سویه
amaurotic idiocy کانایی همراه با نابینایی
blackout فراموشی [یا بیهوشی یا نابینایی] موقتی [پزشکی]
exclusively مخصوصا"
above all مخصوصا
specifically مخصوصا"
especially مخصوصا"
specially مخصوصا
particularly مخصوصا"
for the nonce مخصوصا`
designedly مخصوصا"
chiefly مخصوصا
in chief مخصوصا
special مخصوصا
to have a blackout فراموشی [یا بیهوشی یا نابینایی] موقتی داشتن [پزشکی]
he of all people مخصوصا او [از همه]
hypercatalectic مخصوصا در اخر
today of all days مخصوصا امروز
of all [things or people] <adv.> مخصوصا [چیزی یا کسی]
choreography رقص مخصوصا درتئاتر وغیره
pantomimes نمایش صامت مخصوصا باماسک
pantomime نمایش صامت مخصوصا باماسک
talk up <idiom> صحبت درمورد
Colors [American English] رنگها
in on <idiom> اطلاعاتی داشتن درمورد
what about <idiom> چطور(درمورد چیزی)
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
chromatic مربوط به رنگها
collages هنراختلاط رنگها
flight of colors پرش رنگها
color circle دایره رنگها
color disk گرده رنگها
chromatics علم رنگها
collage هنراختلاط رنگها
one's pet aversion چیزی که شخص مخصوصا ازان بیزار است
play footsie <idiom> باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
get the goods on someone <idiom> فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
smoke out <idiom> درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
get wise to something/somebody <idiom> درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
To be biased (prejudiced). درمورد چیزی تعصب داشتن
use one's head/bean/noodle/noggin <idiom> عمیقا فکر کردن درمورد
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
monomaia جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
food for thought <idiom> درمورد چیز باارزش فکر کردن
freeboard حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
search one's soul <idiom> کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
give someone the benefit of the doubt <idiom> همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
panchromatic حساس نسبت بهمه رنگها
color sorting test ازمون دسته بندی رنگها
color anomia زبان پریشی نامی رنگها
tie up <idiom> تمام مدت درمورد کسی حرف زدن
To be patient with someone . درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
perverse verdict درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
BPP هشت بیت برای ترکیبی از رنگها
thinner حلالی برای کاهش ویسکوزیته رنگها
BPP چهار بیت برای ترکیبی از رنگها
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
context sensitive help key کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
fire bee نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
The color harmony in nature is very interesting. هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
target dossiers پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
aerostatics علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
demarche عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
let go <idiom> به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
referendum حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
bittersweet نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
simscript زبان برنامه نویسی سطح بالاکه مخصوصا" برای کاربردهای شبیه سازی طراحی شده است
cw system سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
mumps یک زبان برنامه نویسی که مخصوصا" برای بکارگیری رکوردهای پزشکی طراحی شده است System assachusetsulti-Programming
colour برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
colours برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
color code روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
thermal wax روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
palettes تصویر نمایش داده شده با استفاده از قالب نادرست و اثرات نامط لوب رنگها
palette تصویر نمایش داده شده با استفاده از قالب نادرست و اثرات نامط لوب رنگها
thermal transfer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal wax transfer printer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
coroner مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
coroners مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
target market بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
pans در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan- در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
asses' ears نوعی گوشه [نوعی شاخه]
contrasts دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrast دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasting دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasted دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
immunity به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
actinism خاصیت نیروی تشعشعی مخصوصا در نواحی مرئی وغیرمرئی ماوراء بنفش که خاصیت شیمیایی پیدا میکند
nubus NUbus به اداپتوری نیاز داردکه مخصوصا" برای گیرندههای 69 سوزنی طراحی ان طراحی شده گذر گسترشی سریع کامپیوترacintosh
ansi که نحوه نمایش رنگها و تصاویر کوچک و ساده را روی صفحه نمایش بیان میکند
standards محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
contrast تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasted تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasts تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasting تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
ansi ترتیبی از حروف کنترلی صفحه نمایش ANSI که رنگها و خصوصیات متن را روی صفحه کنترل میکند این ترتیب با کلید ESC و شروع میشود
analog صفحه نمایش که از یک سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای نمایش استفاده میکند به طوری که میتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
analogue صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
analogues صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
fellow feeling حس هم نوعی
some kind [of] یک نوعی [از]
generic نوعی
a kind [of] نوعی [از]
typical نوعی
calash نوعی درشکه
tipping نوعی اسکی
charade نوعی معما
charade نوعی بازی
bowknot نوعی گره
greyhound نوعی تازی
greyhounds نوعی تازی
tip نوعی اسکی
calvados نوعی عرق
albacore نوعی زیردریایی
bulldog نوعی سگ بزرگ
catatonia نوعی جنون
cane brake نوعی ازعلف
bulldogs نوعی سگ بزرگ
mixer نوعی خط دفاعی
mixers نوعی خط دفاعی
cowrie نوعی کس گربه
cowries نوعی کس گربه
cowry نوعی کس گربه
camphor oil نوعی روغن
bodkin نوعی جوالدوز
blood knot نوعی گره
bill نوعی شمشیرپهن
another guess نوعی دیگر
tweed نوعی فاستونی
acaleph نوعی صدف
auk نوعی پنگوئن
auks نوعی پنگوئن
cocker spaniel نوعی سگ پاکوتاه
cocker spaniels نوعی سگ پاکوتاه
airedale نوعی سگ خرمایی
colts نوعی طپانچه
bandora نوعی سه تار
bandore نوعی سه تار
blocking capacitor نوعی خازن
blintze نوعی شیرینی
blintz نوعی شیرینی
bills نوعی شمشیرپهن
cutlass نوعی قمه
cutlasses نوعی قمه
colt نوعی طپانچه
it is of a different kind نوعی دیگراست
aerocommander نوعی هواپیما
taffy نوعی اب نبات
typical sample نمونه نوعی
slip joint pliers نوعی انبردست
some kind of sickness یک نوعی از بیماری
beaver tail نوعی کاشی
bakkie نوعی ماشین
stock saddle نوعی زین
saint bernard نوعی سگ بزرگ
phylogenesis پدیدایی نوعی
plylogeny پدیدایی نوعی
pitchblende نوعی اورانیت
plug key نوعی کلید
poniter نوعی سگ شکار ی
ragweed نوعی ابروسیا
rear crotch and near arm نوعی کنده رو
rutabaga نوعی کلم
drop [نوعی طاق]
Mistyrose <adj.> <noun> نوعی صورتی
Rosepink <adj.> <noun> نوعی صورتی
peanoforte نوعی پیانو
patent anchor نوعی لنگر
eulachon نوعی ماهی
feist نوعی سگ کوچک
fireman's carry from kneeling position نوعی یک دست و یک پا
fireweed نوعی کاهو
fox terrier نوعی سگ اهلی
gabbro نوعی سنگ
ganister نوعی کوارتزپست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com