English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
he rode me off on a side issue نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
Other Matches
subspecies قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
by pass بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
begot اورده
capital stock اورده
waterborne اب اورده
drift ice یخ اب اورده
supplementary هم اورده
pit run earth خاک هم اورده
the veins and arteries اورده وشرایین
supplementary تکمیلی پس اورده
quarry run rockfill هم اورده سنگریز
pit run gravel هم اورده شنی
pit run material خاک هم اورده
new fledged تازه پر در اورده
interjectory در میان اورده
wind borne باد اورده
brought اورده شده
the story goes اورده اند
flotsam کالای اب اورده
driftwood چوب اب اورده
driftage چیزباداورده یا اب اورده راندگی
granulet گوشت نوبالا اورده
drifting توده باد اورده
drift توده باد اورده
windfall gains منافع باد اورده
drifted توده باد اورده
crusher run material هم اورده سنگ شکن
loess خاک باد اورده
unearned income درامد باد اورده
drifts توده باد اورده
windfall profits سود باد اورده
windfall loss زیان باد اورده
windfall income درامد باد اورده
spindrift برف یا غبارباد اورده
the people pressed in مردم زور اورده داخل شدند
waveson اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
tempered steel فولادی که درگرما عمل اورده شده باشد
poniter نکته
point نکته
faithfully <adv.> نکته به نکته
MOTs نکته
MOT نکته
verbatim <adv.> نکته به نکته
remarking نکته
remarks نکته
exactly <adv.> نکته به نکته
to the letter <adv.> نکته به نکته
letter for letter <adv.> نکته به نکته
remarked نکته
word for word <adv.> نکته به نکته
remark نکته
nifty نکته دان
red herring نکته انحرافی
quodlibet نکته عالی
punctiliously نکته سنج
generalities نکته کلی
generality نکته کلی
prigs نکته گیر
prig نکته گیر
punctilious نکته سنج
an inappropriate remark نکته ای بیجا
punctiliousness نکته گیری
nicely نکته باریک
niftiest نکته دان
quodlibet نکته قابل
scrutator نکته سنج
mosul نکته کلمه
niftier نکته دان
an uncalled-for remark نکته ای ناخوانده
finesse نکته بینی
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
punctual لایتجزی نکته دار
shortcomings نکته ضعف کمبود
hypergnosia نکته پردازی بیمارگون
shortcoming نکته ضعف کمبود
subtility نکته باریک دقیقه
particular دقیق نکته بین
hypergnosis نکته پردازی بیمارگون
epigrammatical نکته دار هجوامیز
get to the heart of <idiom> مهمترین نکته را گرفتن
gist لب کلام نکته مهم
to split hairs نکته گیری کردن
to come straight to the point <idiom> مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
It is a very subtle point. نکته بسیار ظریفی است
punctilio نکته دقیق در ایین رفتار
that point was of p interest ان نکته جالبیست ویژهای داشت
subjecting مطلب
afair مطلب
topic مطلب
punch-lines لب مطلب
punch line لب مطلب
subject مطلب
punch-line لب مطلب
subjected مطلب
subjects مطلب
thought سر مطلب
labeling مطلب
thoughts سر مطلب
themes مطلب
theme مطلب
criteria مطلب
labels مطلب
labelled مطلب
topics مطلب
label مطلب
galantine خوراک سرد گوشت گوساله وجوجه و دیگر جانوران که استخوان ان را در اورده باشند
I'll give you that [much] . دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
talking points نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
talking point نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
hit the high spots <idiom> روی نکته اصلی تمرکز کردن
there is time and place for everything <proverb> هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
subject matter مطلب موضوع
issue صدور مطلب
issued صدور مطلب
issues صدور مطلب
root of the matter اصل مطلب
precis چکیده مطلب
the salient point <idiom> اصل مطلب
the point [of the matter] اصل مطلب
subjects مطلب زیرموضوع
subjecting مطلب زیرموضوع
press releases مطلب مطبوعاتی
matters مطلب چیز
mattering مطلب چیز
gist مطلب عمده
principals مطلب مهم
mattered مطلب چیز
matter مطلب چیز
press release مطلب مطبوعاتی
enjambment ادامهء مطلب
principal مطلب مهم
label alignment هم ترازی مطلب
subject مطلب زیرموضوع
label prefix پیشوند مطلب
subjected مطلب زیرموضوع
clipped speech حذف مطلب
to beg the question نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
repeating label برچسب یا مطلب مکرر
comprehension test ازمون فهم مطلب
hugger mugger تنهایی مطلب محرمانه
round about دور سر گرداندن مطلب
Lets pass on (proceed) to the main issue. برویم سر مطلب اصلی
cliff-hangers مطلب یا داستان جالب
under pledge of secrecy با قول کتمان مطلب
cliff-hanger مطلب یا داستان جالب
Lets get to the point. بپردازیم به اصل مطلب
to overleap oneself از مطلب پرت شدن
there was no secrecy about it مطلب پوشیده ای نبود
cliff hanger مطلب یا داستان جالب
lowdown <idiom> لپ مطلب ،حقیقت موضوع
hit the bull's-eye <idiom> به اصل مطلب رسیدن
the matter is perplexed مطلب پیچیده است
that is not the case مطلب چنین نیست
The crux of the matter . The quintessence. جان کلام ( مطلب )
issue of fact نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
To wonder from the main topic. از مطلب اصلی دور افتادن
the point is اصل مطلب این است
for brevity's sake از بهر کوتاه کردن مطلب
you must have know this حتما` این مطلب را شمامیدانستید
contraposition قلب مطلب بطریق منفی
circumgyration دورزدن درسخن دورسرگرداندن مطلب
the matter itself [the situation itself ] [ the thing itself] این مطلب بخودی خود
item of the agenda اصل مطلب فهرست برنامه
overtype mode حالت تایپ روی مطلب
typeover mode حالت تایپ روی مطلب
to go into the matter به این مطلب رسیدگی کردن
point of the agenda اصل مطلب فهرست برنامه
the matter was kept private مطلب را پوشیده نگاه داشتند
stbtitle عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
the face remains مطلب همانست که هست فرق نمیکند
diction عبارت انتخاب لغت برای بیان مطلب
slur لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
doodads مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
We shall look into the matter in due ( good ) time . درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
slurs لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
doodad مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
plate proof نمونه اول صفحات و مطلب چاپ شده
slurring لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurred لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
to get down to the nitty-gritty [to get down to brass tacks] <idiom> فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
capital stock سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
I wI'll not comment on this issue. درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
paragraphist کسیکه مطلب کوتاه برای روزنامه تهیه میکند
acquest مال بدست اورده ازدسترنج یا بخشش مال غیرموروثی
May be I can interest you in this issue . شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
catastasis بخش سوم داستانهای باستانی که اوج مطلب دران بود
cadenza اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
cadenzas اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
sublease اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
delivered duty paid یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
kinked demand curve و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
palinode قطعه شعر یا سرودی که مطلب شعر یا سرود قبلی راانکار کند
inferiors فرعی
succursal فرعی
secondary فرعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com