English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
prepotent نیرومندتر از دیگران غالب
Other Matches
he is stronger than i او از من نیرومندتر است
encroachment تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
dominant gene ژن غالب
dominant غالب
prevail غالب
prevailed غالب
prevails غالب
prevailing غالب
overbearing غالب
violent presumption فن غالب
conqueror غالب
conquerors غالب
predominant غالب
dominant نافذ غالب
induced غالب امدن بر
induces غالب امدن بر
prevails غالب امدن
inducing غالب امدن بر
prevailed غالب امدن
prevail غالب امدن
The victor and the vanquished. غالب ومغلوب
beats غالب شدن
beat غالب شدن
induce غالب امدن بر
To overpower. To overcome . To vanquish. To win. غالب آمدن
to win over to one's side غالب امدن بر
ofttimes غالب اوقات
prepotent reflex بازتاب غالب
prevailing wind باد غالب
surmounts غالب امدن بر
surmounting غالب امدن بر
surmounted غالب امدن بر
surmount غالب امدن بر
to gain the upper hand غالب شدن
to get the better of غالب امدن بر
to get the upper hand غالب شدن
overruling نافذ غالب
dominant design طرح غالب
regaining غالب شدن بر
many times <adv.> غالب اوقات
frequently <adv.> غالب اوقات
on any number of occasions <adv.> غالب اوقات
regained غالب شدن بر
ofentimes غالب اوقات
often غالب اوقات
often <adv.> غالب اوقات
oft [archaic, literary] <adv.> غالب اوقات
regains غالب شدن بر
regularly [often] <adv.> غالب اوقات
prevailing condition شرط غالب
regain غالب شدن بر
a lot of times <adv.> غالب اوقات
top dog نژاد یا شخص غالب
triumphs غالب امدن پیروزشدن
to weigh down غالب امدن چربیدن
prevailingly بطور شایع یا غالب
To get the better of someone . To defeat someone . بر کسی غالب آمدن
preponderantly بطور غالب یا افزون
triumphed غالب امدن پیروزشدن
triumph غالب امدن پیروزشدن
triumphing غالب امدن پیروزشدن
Most Iranians have visited Europi . غالب ایرانیها به روپا سفر کرده اند
c سومین حرف الفبای انگلیسی و غالب السنه غربی هرچیزی درمرتبه سوم
rest دیگران
rests دیگران
regard for others ملاحظه دیگران
What do the others say? دیگران چه می گویند؟
regard for others رعایت دیگران
aside جدااز دیگران
regard for others واهمه از دیگران
regrad for others ملاحظه دیگران
et al مخفف و دیگران
asides جدااز دیگران
individualized از دیگران جدا کردن
as a warning to others برای عبرت دیگران
prevenance توجه باحتیاجات دیگران
draw away دیگران را پست سرگذاشتن
infringement on others rights تخطی به حقوق دیگران
infringer متخطی به حقوق دیگران
mind reading کشف افکار دیگران
vicarious saccifice خودش به جای دیگران
take after <idiom> مثل دیگران رفتارکردن
steal one's thunder <idiom> قاپیدن کلام دیگران
one-upmanship <idiom> توانایی سر بودن از دیگران
to live at the expense of society بار دیگران شدن
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
spoilsman محل عیش دیگران
spoiler محل عیش دیگران
under one's belt <idiom> استفاده از تجارب دیگران
an outrage upon justice پایمال سازی حق دیگران
dummy الت دست دیگران
breaches تجاوز به حقوق دیگران
individualize از دیگران جدا کردن
individualizing از دیگران جدا کردن
mind reader کاشف افکار دیگران
individualizes از دیگران جدا کردن
breach تجاوز به حقوق دیگران
breached تجاوز به حقوق دیگران
individualised از دیگران جدا کردن
mind readers کاشف افکار دیگران
individualising از دیگران جدا کردن
dummies الت دست دیگران
individualises از دیگران جدا کردن
to act independently of others کاری به کار دیگران نداشتن
proportion اندازه چیزی در برابر با دیگران
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
splurge ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurged ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurges ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurging ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
to break the ice دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
To put ones nose into other peoples affairs . درکار دیگران فضولی کردن
to mack i. about a person در باره کسی از دیگران جویاشدن
to trespass بحقوق دیگران تجاوز کردن
to i. upo other's rights بحقوق دیگران تجاوز کردن
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
scapegoat کسی که قربانی دیگران شود
scapegoat کسی را قربانی دیگران کردن
john aleay jones جان که نام دیگران جوتراست
interlope پادرمیان کار دیگران گذاردن
i do not know;try the others من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
Pry not into the affair of others. <proverb> در کار دیگران مداخله مکن .
draw away جلوتر از دیگران حرکت کردن
competition clause شرط ممانعت از دخول دیگران
blazing star هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
to be the odd one out <idiom> نامشابه [دیگران در گروهی] بودن
run away with <idiom> سربودن ،بهتراز دیگران بودن
scapegoats کسی راقربانی دیگران کردن
scapegoats کسیکه قربانی دیگران شود
upstaging توجه دیگران را به خود جلب کردن
sadist کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
spoilsports کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
To lay one self open to ridicule . خودراآلت دست ومسخره دیگران قراردادن
you said it/you can say that again <idiom> نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
have a way with <idiom> تحت نفوذ قرار دادن دیگران
spoilsports کسی که عیش دیگران را منغص میکند
oddball <idiom> کسی که رفتارش با دیگران فرق میکند
swim against the tide/current <idiom> کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
peeping Tom <idiom> کسی که به پنجره دیگران نگاه میکند
cool one's heels <idiom> به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
claptrap سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
upstages توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaged توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiary سارق اثار ادبی و هنری دیگران
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
rain on someone's parade <idiom> برنامه های دیگران را مختل کردن
copiers مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
plagiarizing اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
copier مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
poking سکه زدن فضولی در کار دیگران
sadistically کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
plagiarist اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
pokes سکه زدن فضولی در کار دیگران
poked سکه زدن فضولی در کار دیگران
poke سکه زدن فضولی در کار دیگران
plagiarized اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
spoilsport کسی که عیش دیگران را منغص میکند
go (someone) one better <idiom> کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
sadistic کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
to throw one's lot با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
to put in a piece of work بخشی از کار دیگران را انجام دادن
spoilsport کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
to interject a remark سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
plagiarising اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarised اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
His happiness consists in helping others. خوشبختی او در این است که به دیگران کمک کند.
bohemians که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
She is more culpable than the others. او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
bohemian که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
Schadenfreude لذتی که شخصی از رنج کشیدن دیگران میبرد
parrotry بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
to herd with other people با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
self enforcing دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
exclucivism بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
cats paw الت دست دیگران گره پنجه گربهای
totaquina داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
noctule یکجور شب کور در انگلستان که از همه شبکورهای دیگران کشوربزرگتراست
sport پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
totaquine داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
ignoring تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignores تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignore تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
sports پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
ignored تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
interlopers کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
livery stable اصطبل مخصوص کرایه دادن اسب یا نگاهداری اسبهای دیگران
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
interloper کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
echolalia تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
Eavesdrop فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
These pants do not look any different than the others. به نظر نمی آید که این شلوار از دیگران متفاوت باشد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com