Dictiornary-Farsi | نیروهای مشترک عملیات مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک


Search result with all words

component forces	نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
joint operations	عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
joint petroleum office	دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
Other Matches

joint	مشترک بین نیروهای مسلح
joint exercise	تمرین مشترک بین نیروهای مسلح
joint servicing	دفتر خدمات و پشتیبانی مشترک از نیروهای مسلح
jan grid	سیستم مختصات مشترک نقشههای مورد استفاده نیروهای سه گانه
joint amphibious operations	عملیات مشترک اب خاکی
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
air ground operations	عملیات مشترک زمینی وهوایی
air ground section	قسمت عملیات مشترک زمینی و هوایی
air ground system	سیستم عملیات مشترک زمینی و هوایی
chief army censor	افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
navy component	نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
air force component	نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
air frieghting	بار غیر تاکتیکی هوایی عملیات مشترک زمینی وهوایی
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
transient forces	نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
army component	نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
common user	مشترک
commonest	مشترک
held in common	مشترک
subscribers	مشترک
subscriber	مشترک
commonality	مشترک
commonalities	مشترک
intercommon	حق مشترک
participants	مشترک
commoners	مشترک
common	مشترک
conjoint	مشترک
party line	خط مشترک
joint	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
participant	مشترک
sense	حس مشترک
senses	حس مشترک
sensed	حس مشترک
party lines	خط مشترک
joint	مشترک الحاقی
joint	ستاد مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
rachis	دیرک مشترک
common denominators	مخرج مشترک
joint products	محصولات مشترک
interfaces	وجه مشترک
Common Market	بازار مشترک
meant	میان مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
joint supply	عرضه مشترک
condominium	حکومت مشترک
condominium	مالکیت مشترک
joint shares	سهام مشترک
joint staff	ستاد مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
condominiums	تسلط مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
condominiums	حکومت مشترک
concerted action	عمل مشترک
condominium	تسلط مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
middling	جمله مشترک
joint force	نیروی مشترک
party walls	دیوار مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
mutual interests	منافع مشترک
mutual debts	دیون مشترک
joint account	حساب مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint command	یکان مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
my and his father	پدر مشترک من و او
intercommunion	اقدام مشترک
joint exercise	مانور مشترک
party wall	دیوار مشترک
factor	عامل مشترک
factors	عامل مشترک
common fraction	مخرج مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
common denominator	مخرج مشترک
joint costs	هزینه مشترک
combined publications	نشریات مشترک
halvers	نیمه مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
joint zone	منطقه مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
jointly owned property	مال مشترک
line termination circuit	اتصال مشترک
party line	مرز مشترک
intersections	فصل مشترک
intersection	فصل مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
co insurance	بیمه مشترک
collective	مشترک عمومی
common fronties	مرز مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
common factor	عامل مشترک
co-operation	همکاری مشترک
common area	ناحیه مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
bottom layer	لایه مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
commonwealths	مشترک المنافع
coinsurance	بیمه مشترک
commonwealth	مشترک المنافع
party lines	مرز مشترک
coefficients	عامل مشترک
coefficient	عامل مشترک
cooperation	همکاری مشترک
collaboration	همکاری مشترک
co-operation	کار مشترک
collaboration	کار مشترک
cooperation	کار مشترک
cooperative work	کار مشترک
common gender	جنس مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
common wealth	مشترک المنافع
common wall	دیوار مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
interface	سطح مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
common trait	ویژگی مشترک
synergy	عمل مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
tenancy in common	استیجار مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
interfaces	سطح مشترک
interface	وجه مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
EEC	بازار مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
commoners	مشترک اشتراکی
common language	زبان مشترک
common multiple	مضرب مشترک
common	مشترک اشتراکی
co-author	نویسندهی مشترک
common progarm	برنامه مشترک
complex fraction	برخه مشترک
common storage	حافظه مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
commonweal	مشترک المنافع
interface	دفتر مشترک قسمتها
joint account	حساب بانکی مشترک
common wealth	ملل مشترک المنافع
consolidated table of allowance	جدول سهمیه مشترک
common user net work	شبکه مخابراتی مشترک
joint enterprise	موسسه اقتصادی مشترک
gold pool	صندوق مشترک طلا
interfaces	دفتر مشترک قسمتها
common base circuit	مدار یا پایه مشترک
common collector	با جریان روب مشترک
common collector circuit	مدار کلکتور مشترک
common d.	مقسوم علیه مشترک
common emitter	با ساتع کننده مشترک
common emitter circuit	مدار امیتر مشترک
common factor variance	پراکنش عامل مشترک
interfacical polymerization	بسپارش در سطح مشترک
interosculation	همانندی باصفات مشترک
joint adventure	سرمایه گذاری مشترک
common wealth	ممالک مشترک المنافع
joint bond	تعهد یا ضمانت مشترک
interrelated	دارای مناسبات مشترک
jcs	رئیس ستاد مشترک
collectivism	سیستم اقتصادی مشترک
interrelating	مناسبات مشترک داشتن
interrelates	مناسبات مشترک داشتن
epicene	مشترک بین دو جنس
common ion effect	اثر یون مشترک
joint chief of staff	رئیس ستاد مشترک
interrelate	مناسبات مشترک داشتن
interosculate	صفات مشترک داشتن
shared paranoid disorder	اختلال پارانویایی مشترک
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
osculate	صفات مشترک داشتن
digital subscriber line [DSL]	خط مشترک دیجیتال [مخابرات ]
party parpet	دست انداز مشترک
common denominator	مخرج مشترک [ریاضی]
co-stars	نقش مشترک داشتن
co-star	نقش مشترک داشتن
subscriber's loop	حلقه متعلق به مشترک
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
collective call sign	معرف مشترک یکانها
jointure	دارایی مشترک زن و شوهر
joint task force	گروه رزمی مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک
joint tenancy	اجاره داری مشترک