Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
centripetal force
نیروی جانب مرکز
centripetal acceleration
نیروی جانب مرکز
Other Matches
centrifugal
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
centrifugal force
نیروی گریز از مرکز
centrifugal force
نیروی مرکز گریز
central load
نیروی وارد به مرکز
contrifugal force
نیروی گریز از مرکز
army personnel center
مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
tactical air command center
مرکز فرماندهی و کنترل نیروی هوایی تاکتیکی
sagging
تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
fair faced
حق به جانب
side
جنب جانب
offshore
از جانب ساحل
centripetal
جانب مرکزی
sides
جنب جانب
favouritism
جانب کسی را گرفتن
To err on the side of caution.
جانب احتیاط راگرفتن
medical assemblage
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
self proclaimed
ادعاشده از جانب خود شخص
providentially
از مشیت الهی من جانب الله
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
I have been referred. (introduced,recommended)to you by MR. . . .
از جانب آقای ... به شما معرفی شده ام
estate in reversion
هبه قابل رجوع از جانب واهب
i made him my proxy
او رااز جانب خود وکیل کردم
he voted by proxy
کسی را از جانب خودوکیل کردکه رای دهد
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
bear in
تمایل اسب به نزدیک شدن به جانب کناره مسیر یا نرده ها
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
tactical air control center
مرکز کنترل نیروی هوایی تاکتیکی کنترل هوایی تاکتیکی
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
galactic noise
تشعشع رادیویی کهکشان صوت پراکنی از جانب کهکشان
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
bakuninism
اصول عقایدباکونین نویسنده انارشیست روسی و همکار مارکس وانگلس که بعدها به علت داشتن عقاید نظامی از جانب ایشان طرد شد . او موسس مکتب نهیلیسم روسیه نیزهست
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
the present writer
این بنده این جانب
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
attached strength
استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
omphalos
مرکز
acentric
بی مرکز
centred
مرکز
centers
مرکز
center
مرکز
isocentre
هم مرکز
centre
مرکز
intermediate exchange
مرکز
centered
مرکز
concentric
هم مرکز
meddles
مرکز
meddled
مرکز
meddle
مرکز
stations
مرکز
station
مرکز
centre forward
مرکز
middle
مرکز
middles
مرکز
heart
مرکز
hearts
مرکز
center line
خط مرکز
stationed
مرکز
cf
مرکز زمین
wheel center
مرکز چرخ
radio centeral
مرکز بی سیم
cf
بازیکن مرکز
urban centre of a community
مرکز شهرک
health centre
مرکز سلامتی
off center
خارج از مرکز
operation center
مرکز عملیات
outskirt
دور از مرکز
pivot point
مرکز چرخش
primary center
مرکز عمده
eccentricity
دوری از مرکز
eccentricity
خروج از مرکز
primary center
مرکز اولیه
profit centre
مرکز سود
provision center
مرکز توشه
point
محل مرکز
regional center
مرکز منطقهای
point
مرکز راس حد
signal center
مرکز مخابرات
shopping center
مرکز فروش
sensorium
مرکز احساس
rhinencephalon
مرکز شامه
emporia
مرکز بازرگانی
headquarters
مرکز فرماندهی
training center
مرکز اموزش
school center
مرکز اموزش
switchboard
مرکز تلفن
diffracting center
مرکز پراشنده
respiratory center
مرکز تنفسی
signal center
مرکز پیام
sleep center
مرکز خواب
sodom
مرکز فساد
toll exchange
مرکز تلفن
theocentric
خدا مرکز
telephore e.
مرکز تلفن
switchboards
مرکز تلفن
coaxial cable
سیم هم مرکز
surrending the centre
تفویض مرکز
emporiums
مرکز بازرگانی
subscriber's station
مرکز مشترک
subcentral
نزدیک مرکز
emporium
مرکز بازرگانی
speech center
مرکز گویایی
reserve center
مرکز احتیاط
seat
مرکز مقر
center of mass
مرکز جرم
central tendency
تمایل به مرکز
centre of activities
مرکز عملیات
centre of crest circle
مرکز خمیدگی
centre of pressure
مرکز فشار
centrifugal
گریزنده از مرکز
centrifugal
فرار از مرکز
centrifugal
مرکز گریز
centrifugal
گریز از مرکز
centripetal
مایل به مرکز
central office
مرکز تلفن
central control panel
مرکز کنترل
center of pressure
مرکز فشار
center of resistance
مرکز مقاومت
center of symmerty
مرکز تقارن
symmerty center
مرکز تقارن
center punch
مرکز سوراخ
center punch
مرکز منگنه
center sleeve
مرکز مجوف
center web
مرکز چرخ
central city
مرکز شهر
centripetal
مرکز گرا
centroid
مرکز جرم
concentric cable
کابل هم مرکز
concentrically
باداشتن یک مرکز
education center
مرکز اموزش
contrifuge
گریز از مرکز
cost center
مرکز هزینه زا
documentation center
مرکز اسناد
county seat
مرکز بخشداری
cryptocenter
مرکز رمز
data center
مرکز داده ها
computing center
مرکز محاسبات
centroid
مرکز ثقل
centroid
شبه مرکز
chiral center
مرکز کایرال
civic centre
مرکز شهر
coaxial cable
کابل هم مرکز
epicenter
مرکز زلزله
communication center
مرکز مخابرات
computer center
مرکز کامپیوتر
data center
مرکز داده
seated
مرکز مقر
mart
مرکز بازرگانی
manual exchange
مرکز دستی
main office
مرکز اصلی
main exchange
مرکز اصلی
aerodynamic center
مرکز ایرودینامیکی
local center
مرکز محلی
kuk kiwo
مرکز تکواندو
inversion center
مرکز وارونگی
mass concrete
مرکز جرم
active center
مرکز فعال
seats
مرکز مقر
bull's eye
مرکز هدف
bull's-eyes
مرکز هدف
nerve center
مرکز عصبی
abaxile
خارج از مرکز
acentric
خارج از مرکز
mid channel
مرکز کانال
message center
مرکز پیام
intermediate office
مرکز میانی
information center
مرکز اطلاعات
center drill
مته مرکز
center gage
مرکز سنج
center mark
مرکز سوراخ
center of dispersion
مرکز پراکندگی
center of distribution
مرکز پخش
center of gravity
مرکز ثقل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com