English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English Persian
joint force نیروی مشترک
Search result with all words
air force component نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
chief army censor افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
joint task force نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
navy component نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
Other Matches
joint venture سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
common divisor مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
subscribers مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint نیروهای مشترک عملیات مشترک
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
participant مشترک
commonest مشترک
commoners مشترک
subscribers مشترک
participants مشترک
subscriber مشترک
joint مشترک
common مشترک
held in common مشترک
subscriber's line خط مشترک
party line خط مشترک
senses حس مشترک
intercommon حق مشترک
sensed حس مشترک
common user مشترک
sense حس مشترک
conjoint مشترک
party lines خط مشترک
commonalities مشترک
commonality مشترک
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
joint stock سرمایه مشترک
joint staff ستاد مشترک
combined publications نشریات مشترک
joint supply عرضه مشترک
halvers نیمه مشترک
common area ناحیه مشترک
party walls دیوار مشترک
meant میان مشترک
party wall دیوار مشترک
common fraction مخرج مشترک
joint zone منطقه مشترک
common denominators مخرج مشترک
common denominator مخرج مشترک
middling جمله مشترک
jointly owned property مال مشترک
interface وجه مشترک
commonwealth مشترک المنافع
party line مرز مشترک
telephone subscriber مشترک تلفنی
EEC بازار مشترک
common wealth مشترک المنافع
common wall دیوار مشترک
synergy عمل مشترک
subscriber's station مرکز مشترک
local subscriber مشترک داخلی
party lines مرز مشترک
tenancy in common استیجار مشترک
trunk circuit معبر مشترک
commonwealths مشترک المنافع
concerted action عمل مشترک
complex fraction برخه مشترک
complex fraction مخرج مشترک
mutual responsibility مسئوولیت مشترک
commonweal مشترک المنافع
co-author نویسندهی مشترک
co-authors نویسندهی مشترک
subscriber's number شماره مشترک
subscriber's line خط متعلق به مشترک
subscriber's cable کابل مشترک
mutual interests منافع مشترک
common gender جنس مشترک
common fronties مرز مشترک
common fate سرنوشت مشترک
common factor عامل مشترک
collective مشترک عمومی
interfaces سطح مشترک
interfaces وجه مشترک
common language زبان مشترک
common multiple مضرب مشترک
line termination circuit اتصال مشترک
mutual debts دیون مشترک
common trait ویژگی مشترک
common storage حافظه مشترک
common progarm برنامه مشترک
subscriber line خط مشترک [مخابرات]
interface سطح مشترک
joint demand تقاضای مشترک
co-operation همکاری مشترک
factors عامل مشترک
joint exercise تمرین مشترک
caveat subscriptor اخطار به مشترک
collaboration همکاری مشترک
party parpet جانپناه مشترک
cenotrope گرایش مشترک
cooperation همکاری مشترک
Common Market بازار مشترک
cooperative work همکاری مشترک
joint costs هزینه مشترک
joint account حساب مشترک
coenotrope گرایش مشترک
condominium حکومت مشترک
condominium مالکیت مشترک
factor عامل مشترک
common مشترک اشتراکی
commoners مشترک اشتراکی
joint costs هزینههای مشترک
joint committee کمیسیون مشترک
commonest مشترک اشتراکی
interrelation مناسبات مشترک
joint command یکان مشترک
bottom layer لایه مشترک
joint ستاد مشترک
joint مشترک الحاقی
joint command فرماندهی مشترک
co-operation کار مشترک
collaboration کار مشترک
joint declaration بیانیه مشترک
cooperation کار مشترک
cooperative work کار مشترک
condominium حاکمیت مشترک
condominium تسلط مشترک
joint services خدمات مشترک
coinsurance بیمه مشترک
coefficient عامل مشترک
intersection فصل مشترک
joint ownership مالکیت مشترک
joint adventure تجارت مشترک
joint products محصولات مشترک
coefficients عامل مشترک
joint resolution تصمیم مشترک
my and his father پدر مشترک من و او
co insurance بیمه مشترک
insurance certificate بیمه مشترک
condominiums حکومت مشترک
condominiums مالکیت مشترک
rachis دیرک مشترک
condominiums حاکمیت مشترک
condominiums تسلط مشترک
joint shares سهام مشترک
intercommunion ارتباط مشترک
joint exercise مانور مشترک
intercommunion اقدام مشترک
intersections فصل مشترک
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
epicene مشترک بین دو جنس
joint amphibious operations عملیات مشترک اب خاکی
consolidated table of allowance جدول سهمیه مشترک
joint chief of staff رئیس ستاد مشترک
common denominator مخرج مشترک [ریاضی]
joint adventure سرمایه گذاری مشترک
line termination circuit مدار مشترک تلفنی
common wealth ملل مشترک المنافع
co-stars نقش مشترک داشتن
co-star نقش مشترک داشتن
common user net work شبکه مخابراتی مشترک
lowest common multiple کوچکترین مضرب مشترک
joint account حساب بانکی مشترک
joint bond تعهد یا ضمانت مشترک
subscriber's loop حلقه متعلق به مشترک
jcs رئیس ستاد مشترک
local subscriber مشترک تلفنی محلی
party parpet دست انداز مشترک
joint strategic objectives هدفهای مشترک استراتژیکی
common wealth ممالک مشترک المنافع
shared paranoid disorder اختلال پارانویایی مشترک
common collector circuit مدار کلکتور مشترک
interrelating مناسبات مشترک داشتن
interrelates مناسبات مشترک داشتن
interrelated دارای مناسبات مشترک
common factor variance پراکنش عامل مشترک
interfacical polymerization بسپارش در سطح مشترک
common emitter circuit مدار امیتر مشترک
common base circuit مدار یا پایه مشترک
common emitter با ساتع کننده مشترک
joint venture سرمایه گذاری مشترک
interfaces دفتر مشترک قسمتها
interface دفتر مشترک قسمتها
common d. مقسوم علیه مشترک
gold pool صندوق مشترک طلا
jointure دارایی مشترک زن و شوهر
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com