Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
Other Matches
free air anomaly
اختلاف نیروی جاذبه زمین اختلاف جاذبه ازاد
gravity drop
پرتاب بار یا بارریزی ازهواپیما با استفاده از نیروی سقوط ازاد
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
attraction force
نیروی جاذبه
attractive force
نیروی جاذبه
gravitational force
نیروی جاذبه
intermolecular attractive force
نیروی جاذبه بین مولکولی
affinity
نیروی جاذبه بین اتمهای یک ملکول
cohesion
نیروی جاذبه بین ذرات همگن
affinities
نیروی جاذبه بین اتمهای یک ملکول
neap tide
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
free magnetic pole
قطب مغناطیسی ازاد
glide path
مسیر حرکت ازاد یا پرواز ازاد هواپیما یاموشک
magnetic force
نیروی مغناطیسی
magnetic
دارای نیروی مغناطیسی
magnetic lines of force
خطوط نیروی مغناطیسی
magnetizing force
نیروی مغناطیسی کننده
field of force
میدان نیروی مغناطیسی
magneto e.m.f.
نیروی محرکه مغناطیسی
magnetomotive force
نیروی محرکه مغناطیسی
electromagnetic
وابسته به نیروی مغناطیسی برق
isodynamic
دارای نیروی مغناطیسی مساوی
isomagnetic
دارای نیروی مغناطیسی متساوی
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromagnetic
ایجاد میدان مغناطیسی در اثر نیروی الکتریکی
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
compass compensation
تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
high sea
دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
coulomb's law
نیروی بین دوبار الکتریکی یا مغناطیسی باحاصل ضرب بارهای انهانسبت مستقیم و با مربع فاصله انها از هم نسبت عکس دارد
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
gyro magnetic compass
قطب نمای ژیروسکوپی ناوژیروسکوپ مغناطیسی
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
free enterprise
اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
gyrolog
دفترچه ضرایب ژیروسکوپی یاجدول تصحیح قطب نمای مغناطیسی ناو
magnetic attraction
جاذبه مغناطیسی
magnetic dip
قوه جاذبه مغناطیسی
magnetic dip
میدان جاذبه مغناطیسی
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
attached strength
استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
absolute
ازاد
self administered
ازاد
looser
ول ازاد
open
ازاد
free
ازاد
loose
ول ازاد
slack water
اب ازاد
go as you please
ازاد
sweepers
بک ازاد
sweeper
بک ازاد
immundity
ازاد
stand easel
ازاد
opens
ازاد
free play
ازاد
degage
ازاد
stand at ease
ازاد
unattached
ازاد
opened
ازاد
unihibited
ازاد
unihibit
ازاد
disengaged
ازاد
sweep back
بک ازاد
absolutes
ازاد
idle line
خط ازاد
suspended floor
کف ازاد
frees
ازاد
freeing
ازاد
freed
ازاد
at ease
ازاد
exempt
ازاد
exempted
ازاد
loosest
ول ازاد
immune
ازاد
fetterless
ازاد
freeman
ازاد
unrestrained
ازاد
freemen
ازاد
self service
ازاد
exempts
ازاد
exempting
ازاد
self-service
ازاد
footloose
ازاد
self employment
شغل ازاد
kippers
ماهی ازاد نر
insular
غیر ازاد
carbon free
کربن ازاد
semicolonial
نیمه ازاد
cantilever
تیر سر ازاد
kipper
ماهی ازاد نر
cast loose
ازاد کردن
set free
ازاد کردن
soft cell boundaries
محدوده ازاد سل
boosted rocket
موشک ازاد
set at large
ازاد کردن
slip joint
اتصال ازاد
cantilever beam
تیر ازاد
tramp steamer
کشتی ازاد
to set at liberty
ازاد کردن
to set at large
ازاد کردن
free volume
حجم ازاد
free vortex
گرداب ازاد
let go
ازاد کردن
to let ship
ازاد کردن
to be at liberty
ازاد بودن
total freeboard
عمق ازاد
free turbine
توربین ازاد
deallocation
ازاد سازی
back
سطح ازاد
deallocate
ازاد کردن
datum level
سطح اب ازاد
free trader
تجارت ازاد
cut free
ازاد بریدن
cut clear
ازاد بریدن
self-service
با انتخاب ازاد
free world
جهان ازاد
free zone
منطقه ازاد
charity shot
پرتاب ازاد
sharity stripe
خط پرتاب ازاد
charity line
خط پرتاب ازاد
enfranchising
ازاد کردن
backs
سطح ازاد
free fall
سقوط ازاد
catch as catch can
کشتی ازاد
clear span
دهانه ازاد
the open
هوای ازاد
freeborn
ازاد زاده
freedman
ازاد شده
freely supported beam
تیر دو سر ازاد
freeness
ازاد بودن
free will
اراده ازاد
clearance angle
زاویه ازاد
free water surface
سطح اب ازاد
carbon free
ذغال ازاد
paraphrase
ترجمه ازاد
liberators
ازاد کننده
open trade
تجارت ازاد
open space
گردشگاه ازاد
open hospital
بیمارستان ازاد
liberator
ازاد کننده
liberated
ازاد شده
open area
فضای ازاد
open shot
با کارکرد ازاد
open shop
با کارکرد ازاد
out of door
فضای ازاد
out of door
در هوای ازاد
paraphrased
ترجمه ازاد
paraphrases
ترجمه ازاد
paraphrasing
ترجمه ازاد
unwrap
ازاد کردن
unwrapped
ازاد کردن
unwrapping
ازاد کردن
unwraps
ازاد کردن
liberalization
ازاد کردن
outworker
کارگر ازاد
open purchase
خرید ازاد
off time
وقت ازاد
jiya kumite
مبارزه ازاد
to let loose
ازاد کردن
let slip
ازاد کردن
liberal interpretation
تفسیر ازاد
liberal socialism
سوسیالیسم ازاد
liberalizer
ازاد کننده
liberaltranstation
ترجمه ازاد
absolutes
ازاد از قیودفکری
manumission
ازاد سازی
line clear signal
سیگنال ازاد
let loose
ازاد کردن
liberation
ازاد کردن
enfranchise
ازاد کردن
enfranchised
ازاد کردن
enfranchises
ازاد کردن
idle
ازاد گشتن
idled
ازاد گشتن
idles
ازاد گشتن
idlest
ازاد گشتن
natural vibration
نوسان ازاد
laissez faire economy
اقتصاد ازاد
line clear signal
علامت ازاد
salmontrout
ازاد ماهی
relief angle
زاویه ازاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com