Dictiornary-Farsi | نیمه مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
halvers	نیمه مشترک


Other Matches

overlapped	نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap	نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps	نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
seahorse	رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorses	رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap	چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
pmos	ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos	روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
semipublic	نیمه عمومی نیمه دولتی
spliced	نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice	نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices	نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splicing	نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semilustrous	نیمه درخشان نیمه مجلل
imbricate	نیمه نیمه روی هم گذاشتن
semi naufragium	نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
half life	نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
beneficial occupancy	اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
from mid may to mid june	از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
semifinal	مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
intercommon	حق مشترک
party lines	خط مشترک
held in common	مشترک
joint	مشترک
party line	خط مشترک
conjoint	مشترک
commonality	مشترک
subscribers	مشترک
subscriber	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
common	مشترک
participants	مشترک
senses	حس مشترک
commonalities	مشترک
participant	مشترک
sensed	حس مشترک
commonest	مشترک
common user	مشترک
commoners	مشترک
sense	حس مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
common area	ناحیه مشترک
tenancy in common	استیجار مشترک
line termination circuit	اتصال مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
synergy	عمل مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
interfaces	سطح مشترک
interfaces	وجه مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
collective	مشترک عمومی
interface	سطح مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
interface	وجه مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
mutual debts	دیون مشترک
common progarm	برنامه مشترک
common multiple	مضرب مشترک
common language	زبان مشترک
common gender	جنس مشترک
common fronties	مرز مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
common factor	عامل مشترک
combined publications	نشریات مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
commonwealths	مشترک المنافع
co insurance	بیمه مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
bottom layer	لایه مشترک
common storage	حافظه مشترک
common trait	ویژگی مشترک
mutual interests	منافع مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
rachis	دیرک مشترک
concerted action	عمل مشترک
complex fraction	برخه مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
commonweal	مشترک المنافع
commonwealth	مشترک المنافع
common wealth	مشترک المنافع
common wall	دیوار مشترک
party line	مرز مشترک
party lines	مرز مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
co-author	نویسندهی مشترک
joint	ستاد مشترک
joint services	خدمات مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
commoners	مشترک اشتراکی
common	مشترک اشتراکی
joint shares	سهام مشترک
joint staff	ستاد مشترک
joint	مشترک الحاقی
joint resolution	تصمیم مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
joint force	نیروی مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint products	محصولات مشترک
factors	عامل مشترک
factor	عامل مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
joint supply	عرضه مشترک
intersection	فصل مشترک
co-operation	همکاری مشترک
collaboration	همکاری مشترک
coefficients	عامل مشترک
coefficient	عامل مشترک
cooperation	همکاری مشترک
intersections	فصل مشترک
co-operation	کار مشترک
collaboration	کار مشترک
cooperation	کار مشترک
cooperative work	کار مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
Common Market	بازار مشترک
middling	جمله مشترک
EEC	بازار مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
jointly owned property	مال مشترک
joint account	حساب مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
common denominator	مخرج مشترک
meant	میان مشترک
party walls	دیوار مشترک
party wall	دیوار مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
common fraction	مخرج مشترک
common denominators	مخرج مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint command	یکان مشترک
joint exercise	مانور مشترک
condominium	حکومت مشترک
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
condominium	تسلط مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
condominiums	حکومت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint zone	منطقه مشترک
condominiums	تسلط مشترک
half deck	نیمه پل
division line	خط نیمه
moiety	نیمه
in noon of night	در نیمه شب
mid	نیمه
mid-	نیمه
part way	نیمه
semis	نیمه
midnight	نیمه شب
semi	نیمه
stiffish	نیمه شق
interrelate	مناسبات مشترک داشتن
interfacical polymerization	بسپارش در سطح مشترک
co-star	نقش مشترک داشتن
co-stars	نقش مشترک داشتن
interosculate	صفات مشترک داشتن
interosculation	همانندی باصفات مشترک
common wealth	ملل مشترک المنافع
epicene	مشترک بین دو جنس
common ion effect	اثر یون مشترک
jcs	رئیس ستاد مشترک
osculate	صفات مشترک داشتن
joint account	حساب بانکی مشترک
common factor variance	پراکنش عامل مشترک
common emitter circuit	مدار امیتر مشترک
interrelated	دارای مناسبات مشترک
interface	دفتر مشترک قسمتها
common user net work	شبکه مخابراتی مشترک
interrelates	مناسبات مشترک داشتن
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
subscriber's loop	حلقه متعلق به مشترک
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
jointure	دارایی مشترک زن و شوهر
consolidated table of allowance	جدول سهمیه مشترک
interfaces	دفتر مشترک قسمتها
common wealth	ممالک مشترک المنافع
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
joint task force	گروه رزمی مشترک
interrelating	مناسبات مشترک داشتن
shared paranoid disorder	اختلال پارانویایی مشترک